می تپد دل بسکه در هجر گل آن رو مرا
مضطرب شد استخوان چون نبض در پهلو مرا
حسن معنی تا نمود آیینهٔ زانو مرا
شد بلند از هر سو مو نغمهٔ یاهو مرا
گر به قدر غم به فریاد آیم از بیداد عشق
می شکافد چون جرس درد فغان پهلو مرا
مو بموی پیکرم آیینهٔ معنی نماست
تا به دام حیرت آورد آن خم گیسو مرا
آه گرمم بوی گل ریزد به دامان هوا
گرم گلبازیست در دل یاد روی او مرا
می روم جویا به سیر لامکان بیخودی
گردل وحشت گزین من دهد پهلو مرا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساست عمیق عشق و دلتنگی شاعر است. دل شاعر به خاطر دوری از معشوق به تپش در آمده و درد و اضطراب در وجود او حس میشود. او را با زیباییهای معشوق خود مانند موهایش و جلوههای معنویش مشغول کرده است. شاعر در تلاش است تا این احساسات را به تصویر بکشد و نشان دهد که چگونه عشق او را دچار حیرت و جستجو میکند. در نهایت، شاعر به توصیف حالتی میپردازد که در آن میخواهد به دور از خود، در جستجوی معشوق و در دنیای عشق سیر کند.
هوش مصنوعی: دل من به شدت به خاطر دوری گل نازنین میتپد و این بیتابی باعث شده است که استخوانهایم نیز مانند نبضی که در پهلو میزند، به تلاطم بیفتند.
هوش مصنوعی: زیبایی معنا تا آنجا که میشود در آینهٔ زانویم به نمایش درآمد، که باعث شده از هر طرف صدای یاهو من بلندتر شود.
هوش مصنوعی: اگر به اندازه غم و اندوه خود فریاد بکشم، عشق مانند زنگی آواز دردناک و رنجآور در درونم طنینانداز میشود.
هوش مصنوعی: مو به مو و بسیار دقیق میتوان گفت که بدن من، همچون آینهای است که معنای وجودم را نمایان میسازد، طوری که آن حالت منحنی و زیبای گیسوی تو میتواند مرا در حیرت و شگفتی فرو ببرد.
هوش مصنوعی: من در هوای گرم و مطبوع با بوی گل مواجه هستم و در دل، یاد چهره محبوبم در حال شکفتن است.
هوش مصنوعی: من به دنبال سیر و سفر در جهانی نامحدود و بیخودی هستم و در این راه، دلِ من پر از ترس و وحشت است، اما این حس وحشت به من آرامش میدهد و نزدیکی به من را فراهم میآورد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بعد عمری کافکند گردون به کوی او مرا
سیل اشک شادمانی هی برد زان کو مرا
گاه چشم آید گران در کفه عشقم ز غم
کوه فرهادش اگر یک سو نهی یک سو مرا
رو به راهت بس که سودم هردو خونین گشت و ریش
[...]
طاق کرد از هر دو عالم طاقِ آن ابرو مرا
ساخت وحشی از جهان آن نرگسِ جادو مرا
چون دهانش زود بی نام و نشان خواهم شدن
گر چنین پیچد به هم فکرِ میانِ او مرا
از سیاهی تازه گردد داغِ آبِ زندگی
[...]
بس که آن وحشی غزالم سر به صحرا داده است
می برد با خود چو مجنون هر طرف آهو مرا
بوی عشقم زنده می دارد،وگرنه همچو گل
می نماید زخم این پهلو ازان پهلو مرا
برده از بس فکر آن شوخ کمان ابرو مرا
موی ابرو گشته موی کاسه زانو مرا
دورباش غیرتم بنگر، که در خاک درش
جای ندهد هرگز این پهلو به آن پهلو مرا
بسکه از سیلاب غم سنگ وجودم سوده است
[...]
می دهد هر دم فریب آن نرگس جادو مرا
می کند آخر بیابان مرگ این آهو مرا
صورت او نقش بندد هر کجا پهلو نهم
خامه نقاش باشد در بدن هر مو مرا
اهل دل را صحبت دنیاپرستان آفتست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.