گنجور

 
جویای تبریزی

از لقای مه تسلی دیدهٔ مهجور نیست

الفتی این زخم را با مرهم کافور نیست

هر چه در هر جا نباشد تحفه بودن را سزاست

در جناب کبریا جز عجوز ما منظور نیست

بادهٔ پرزور نتواند زجا بردار دم

چون کنم کز ضعف رفتن از خودم مقدور نیست

از شکفتن در بهار زندگی بی بهره است

هر کرا زخم دلش مانند گل ناسور نیست

هر قدر بیگانه تر معنی به دل نزدیک تر

یار اگر دوری گزیند از بر ما دور نیست

شعلهٔ آواز چون دل را بر آتش می کشد

حسن شوخی در پس این پرده گر مستور نیست

پیش آن کو یافت جویا نشئهٔ بیداد عشق

فرقی از خون جگر تا بادهٔ انگور نیست

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
امیرخسرو دهلوی

ای که بی خاک درت در دیده من نور نیست

گر مثل جان می رود، ترک توام مقدور نیست

روزی اندر کوی خودبینی قیامت خواسته

زانکه آه دردمندان کم ز نفخ صور نیست

رخ چه پوشی چون حدیث حسن تو پنهان نماند

[...]

خواجوی کرمانی

عشق سطانیست کو را حاجت دستور نیست

طائران عشق را پرواز گه جز طور نیست

کس نمی بینم که مست عشق را پندی دهد

زانک کس در دور چشم مست او مستور نیست

دور شو کز شمع عشق آتش بنزدیکان رسد

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از خواجوی کرمانی
جهان ملک خاتون

گر بپرسی بندهٔ خود را، ز لطفت دور نیست

زانکه کس در بندگی چون بنده ات [مهجور] نیست

گر تو گویی در خداوندی بود غیر تو کس

یا چو من در بندگی و اخلاص این مقدور نیست

گر تو را بر حال زار من نظر نبود یقین

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از جهان ملک خاتون
شمس مغربی

با تو است آن یار دائم وز تو یک دم دور نیست

گرچه تو مهجوری از او، وی ز تو مهجور نیست

دیده بگشا تا ببینی آفتاب روی او

کافتاب روی او از دیده ها مستور نیست

لیک رویش را بنور روی او دیدن توان

[...]

قاسم انوار

عاشقان در جمع با یارند و این بس دور نیست

پیش دوران طریقت این سخن مشهور نیست

رمز مستان معانی را نداند عقل دون

صیدبازان حقیقت در خور عصفور نیست

عشق مستست و بتیغ تیز میگوید سخن

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه