از لقای مه تسلی دیدهٔ مهجور نیست
الفتی این زخم را با مرهم کافور نیست
هر چه در هر جا نباشد تحفه بودن را سزاست
در جناب کبریا جز عجوز ما منظور نیست
بادهٔ پرزور نتواند زجا بردار دم
چون کنم کز ضعف رفتن از خودم مقدور نیست
از شکفتن در بهار زندگی بی بهره است
هر کرا زخم دلش مانند گل ناسور نیست
هر قدر بیگانه تر معنی به دل نزدیک تر
یار اگر دوری گزیند از بر ما دور نیست
شعلهٔ آواز چون دل را بر آتش می کشد
حسن شوخی در پس این پرده گر مستور نیست
پیش آن کو یافت جویا نشئهٔ بیداد عشق
فرقی از خون جگر تا بادهٔ انگور نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات عمیق و دردناک شاعر درباره عشق و دوری میپردازد. شاعر میگوید که در غم عشق، از تسلی و آرامش خبری نیست و تنها زخمها و آلامش باقی ماندهاند. او اشاره میکند که هر چیز غیرمعمولی در نزد خداوند ارزشمند است، اما او خود را در جایگاه کسانی نمیبیند که مورد توجه قرار گرفتهاند.
شاعر همچنین به ضعف خود در مواجهه با مشکلات اشاره میکند و بیان میدارد که برخی از افراد حتی در سختترین وضعیتها هم نمیتوانند از زخم دلشان رهایی یابند. او معتقد است که هر چه بیشتر از دیگران دور میشویم، معنی واقعی عشق به ما نزدیکتر میشود. در پایان، شاعر اشاره میکند که عشق و درد آن همواره در زندگی حضور دارند و تفاوتی بین عشق و زخمهای دلش وجود ندارد.
هوش مصنوعی: دیدن روی محبوب برای دل تنها و غم دیده آسان نیست و این درد را نمیتوان با مرهمی معمولی درمان کرد.
هوش مصنوعی: هر چیزی که در هر مکان و زمانی وجود نداشته باشد، شایستهی تقدیر و احترام است. در حضور خداوند، تنها از پیرزن ما سخن به میان آمده است.
هوش مصنوعی: نمیتوانم به خاطر قدرت باده از جایی حرکت کنم؛ چون به خاطر ضعف، نمیتوانم از خودم بیرون بروم.
هوش مصنوعی: هر کسی که زخم دلش مانند گل ناسور نباشد، از شکوفایی و زیبایی بهار زندگی برخوردار نخواهد بود.
هوش مصنوعی: هرچه معنای کلمات برای ما غریبتر باشد، احساس نزدیکی بیشتری به آن پیدا میکنیم. اگر یار از ما فاصله بگیرد، اما او هرگز از دل ما دور نخواهد بود.
هوش مصنوعی: صدا و آواز مانند شعلهای است که دل را میسوزاند. اگر حسن و زیبایی در پس این پرده پنهان باشد، نباید نگران شد که از نظرها دور است.
هوش مصنوعی: در برابر کسی که حقیقت را میجوید، تفاوتی میان درد و رنج عاشقانه و لذت ناشی از نوشیدن انگور وجود ندارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای که بی خاک درت در دیده من نور نیست
گر مثل جان می رود، ترک توام مقدور نیست
روزی اندر کوی خودبینی قیامت خواسته
زانکه آه دردمندان کم ز نفخ صور نیست
رخ چه پوشی چون حدیث حسن تو پنهان نماند
[...]
عشق سطانیست کو را حاجت دستور نیست
طائران عشق را پرواز گه جز طور نیست
کس نمی بینم که مست عشق را پندی دهد
زانک کس در دور چشم مست او مستور نیست
دور شو کز شمع عشق آتش بنزدیکان رسد
[...]
گر بپرسی بندهٔ خود را، ز لطفت دور نیست
زانکه کس در بندگی چون بنده ات [مهجور] نیست
گر تو گویی در خداوندی بود غیر تو کس
یا چو من در بندگی و اخلاص این مقدور نیست
گر تو را بر حال زار من نظر نبود یقین
[...]
با تو است آن یار دائم وز تو یک دم دور نیست
گرچه تو مهجوری از او، وی ز تو مهجور نیست
دیده بگشا تا ببینی آفتاب روی او
کافتاب روی او از دیده ها مستور نیست
لیک رویش را بنور روی او دیدن توان
[...]
عاشقان در جمع با یارند و این بس دور نیست
پیش دوران طریقت این سخن مشهور نیست
رمز مستان معانی را نداند عقل دون
صیدبازان حقیقت در خور عصفور نیست
عشق مستست و بتیغ تیز میگوید سخن
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.