چه کارم بی گل روی تو گلزار جهان آید
که بوی خونم از هر لالهٔ این بوستان آید
فشار غم خورم شبها ز بس در انتظار او
برون از دیده ام چون شمع مغز استخوان آید
ز افراط نزاکت باعث قطع سحر گردد
به بزم حرف آن موی کمر چون در میان آید
گل افشا زند بر سر شکفتن باده نوشان را
به رنگ غنچه ام راز دل آخر بر زبان آید
قوی شد ناله ام چون تار چنگ از ضعف تن جویا
گر انگشتی گذاری بر لبم شور فغان آید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از غم و اندوهی که به خاطر دوری معشوقش احساس میکند، سخن میگوید. او به زیبایی گلها و بوستان اشاره میکند و حسرت خود را از فقدان معشوق بیان میکند. او شبها به خاطر انتظار معشوقش دچار ناراحتی است و مانند شمعی در حال ذوب شدن است. شاعر همچنین به ظرافت و لطافت احساسات انسانی اشاره میکند و این که اگر در یک جمع خاص حضور داشته باشد، راز دلش را فاش میکند. نالههای او به شدت افزایش یافته و شکنندگی در احساساتش را نشان میدهد. در نهایت، این شعر رنگی از عشق، درد و انتظار را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: بدون گل رخسار تو، زندگی برایم بیمعناست؛ چرا که از هر لالهی این باغ، بوی خون من به مشام میرسد.
هوش مصنوعی: در شبها به خاطر انتظارش، فشار غم را تحمل میکنم و به شدت ناراحت هستم، به گونهای که مانند شمعی میشوم که در حال ذوب شدن است و وجودم به شدت تحت تاثیر این غم قرار گرفته است.
هوش مصنوعی: افراط در ظرافت و نازکی میتواند زیبایی سحرآمیز یک جمع را تحتالشعاع قرار دهد، همانطور که وقتی موی کمر در مجلس نمایان شود، تاثیر آن فوراً مشهود است.
هوش مصنوعی: گل به زیبایی و لطافت خود اشاره دارد و با سرشت شادابش بادهنوشان را که در حال لذت بردن هستند تحت تأثیر قرار میدهد. در این میان، راز دل را با رنگ و حالتی شبیه غنچه به زبان میآورد. به عبارتی، زیبایی گل و حالتی که در آن دارد باعث میشود احساسات و رازهای درون انسانها به زبان بیاید.
هوش مصنوعی: صدای نالهام به اندازهای قوی شده که مانند صدای تار چنگ است؛ اگر به لبم دست بزنی، از شدت رنج و درد فریاد بلند میزنم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نه چندان آرزومندم که وصفش در بیان آید
و گر صد نامه بنویسم حکایت بیش از آن آید
مرا تو جان شیرینی به تلخی رفته از اعضا
الا ای جان به تن بازآ و گر نه تن به جان آید
ملامتها که بر من رفت و سختیها که پیش آمد
[...]
سحرگاهان که باد از سوی گل عنبرفشان آید
چو گل جامه درم کانم ز گل بوی نشان آید
نگارا، دیده در ره مانده ام وین آرزو در دل
که یارب، نازنین یاری چو تو بر من چسبان آید
حذر کن از دم سرد گرفتاران، مباد آن دم
[...]
سحرگه سوی ما بویی اگر زآن دلستان آید
چو صحت سوی بیماران و سوی مرده جان آید
بسا عاشق که او خود را بسوزد همچو پروانه
گر آن سلطان مه رویان چو شمع اندر میان آید
از آن حسرت که بی رویش نباید دید گلها را
[...]
گر از پیراهنت بویی به طرف گلستان آید
زند گل جامه بر خود چاک و بلبل در فغان آید
بر آن اندام نازک چون پسندم بار پیراهن
که بر وی سایه گلبرگ هم دانم گران آید
به حلق تشنه آب زندگی دانی چه خوش باشد
[...]
لطیفست آن پری آن به که از مردم نهان آید
مبادا گر فتد نور نظر بروی گران آید
بسوز ای آتش دل استخوان سینه را یک یک
مبادا تیر آن ابرو کمان بر استخوان آید
رود صد آه من تا آسمان هر دم وزان هریک
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.