گنجور

 
جویای تبریزی

به لقای تو هر آن دیده که روشن باشد

همه جا در نظرش وادی ایمن باشد

دل به الطاف ستم پیشه تسلی نشود

نبرد تشنگی آبی که در آهن باشد

گرد ظلمت ز بس از صرصر آهم پاشید

لاله را ، داغِ چراغِ تهِ دامن باشد

چرب نرمی مبر از حد، دل افروخته ام

نه چراغی است که محتاج به روغن باشد

انجم از شوخی چشم تو پریشان حالند

ماه در پیش رخت سوخته خرمن باشد

هر که را زُورقِ طاقت ، شده طوفانیِ عشق

گر همه کام نهنگ است ، به مأمن باشد

در چراغی که بود زنده به عرفان، جویا

از گداز دل افروخته روغن باشد

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
اهلی شیرازی

هر که آگه ز دل سوخته من باشد

بخدا رحم کند گر همه دشمن باشد

آفتابا، نفسی خانه من روشن کن

چند گوشم به در و چشم به روزن باشد

برق رخسار بتان گر همه عالم سوزد

[...]

فضولی

من که باشم که مرا کوی تو مسکن باشد

خاک کویت همه دم در نظر من باشد

هیچ کس پیش تو نآرد بزبان حال دلم

شمع من حال دلم پیش تو روشن باشد

دشمنان تا بکی از دوستیت شاد شوند

[...]

کلیم

دارم آن سر که اگر در ره دشمن باشد

چون سر شیشه می عاریه بر تن باشد

حرص از طول امل تا بکمندت نکشد

باید این رشته بکوتاهی سوزن باشد

هر کسی حاصلی از مزرع امید برد

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از کلیم
صائب تبریزی

آتش قافله ما دل روشن باشد

گرد ما سرمه بیداری رهزن باشد

حسن هرجا که بود در نظر من باشد

مهر را آینه از دیده روزن باشد

هرکه چون رشته ز باریک خیالان گردید

[...]

قدسی مشهدی

غنچه بی لعل تو زندانی گلشن باشد

لاله را بی تو گل داغ به دامن باشد

صبح را با شب ما تیره سرانجامی چند

سینه بی‌مهرتر از سینه دشمن باشد

دانی ای دل که چه خونها به دل غنچه کنم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه