به لقای تو هر آن دیده که روشن باشد
همه جا در نظرش وادی ایمن باشد
دل به الطاف ستم پیشه تسلی نشود
نبرد تشنگی آبی که در آهن باشد
گرد ظلمت ز بس از صرصر آهم پاشید
لاله را ، داغِ چراغِ تهِ دامن باشد
چرب نرمی مبر از حد، دل افروخته ام
نه چراغی است که محتاج به روغن باشد
انجم از شوخی چشم تو پریشان حالند
ماه در پیش رخت سوخته خرمن باشد
هر که را زُورقِ طاقت ، شده طوفانیِ عشق
گر همه کام نهنگ است ، به مأمن باشد
در چراغی که بود زنده به عرفان، جویا
از گداز دل افروخته روغن باشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف عمق عشق و علاقه بیان میکند. شاعر از روشنایی و زیبایی معشوق صحبت میکند و میگوید که دیدن او همه جا را امن و آرامشبخش میکند. او همچنین به درد و رنجی که در دل دارد اشاره میکند و میگوید که تسلی پیدا نمیکند. عشق همچون آتش در دل او میسوزد و هیچ نفتی برای خاموشی آن وجود ندارد. در نهایت شاعر به اوضاع آشفتگی ستارگان و ماه در برابر زیبایی محبوبش اشاره میکند و بیان میکند که این عشق چنان طوفانی است که طاقت هر کسی را میگیرد.
هوش مصنوعی: هر چشمی که به وصال تو روشنایی یافته باشد، در هر جایی برای او به مانند سرزمین امن و آرامی خواهد بود.
هوش مصنوعی: دل انسان از محبت و خوبیهای شخص ستمگری آرام نمیگیرد، مانند این است که انسان تشنه باشد و بخواهد از آبی استفاده کند که درون آهن حبس شده است.
هوش مصنوعی: به خاطر صدای آهم که مانند طوفانی قدرتمند است، تاریکیها پخش شدهاند و به لالهها آسیب رساندهاند. این داغ و غم، گویی همانند نوری در انتهای دامن من است.
هوش مصنوعی: نرمی و لطافتت را بیش از حد نشان نده، زیرا دل من مانند چراغی نیست که نیاز به روغن داشته باشد.
هوش مصنوعی: ستارهها به خاطر درخشش چشمانت حالتی آشفته دارند و ماه در برابر زیبایی تو، مانند آتشگرفتهای در خرمن میماند.
هوش مصنوعی: هر کسی که در برابر عشق طاقت ندارد و در این آبهای پرموج عشق غرق شده، حتی اگر به اندازهی یک نهنگ قوی و بزرگ باشد، در نهایت باید به مکانی امن پناه ببرد.
هوش مصنوعی: در چراغی که شعلهاش به معرفت روشن است، روغن آن باید از دل سوخته و پرحرارت گرفته شده باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هر که آگه ز دل سوخته من باشد
بخدا رحم کند گر همه دشمن باشد
آفتابا، نفسی خانه من روشن کن
چند گوشم به در و چشم به روزن باشد
برق رخسار بتان گر همه عالم سوزد
[...]
من که باشم که مرا کوی تو مسکن باشد
خاک کویت همه دم در نظر من باشد
هیچ کس پیش تو نآرد بزبان حال دلم
شمع من حال دلم پیش تو روشن باشد
دشمنان تا بکی از دوستیت شاد شوند
[...]
دارم آن سر که اگر در ره دشمن باشد
چون سر شیشه می عاریه بر تن باشد
حرص از طول امل تا بکمندت نکشد
باید این رشته بکوتاهی سوزن باشد
هر کسی حاصلی از مزرع امید برد
[...]
آتش قافله ما دل روشن باشد
گرد ما سرمه بیداری رهزن باشد
حسن هرجا که بود در نظر من باشد
مهر را آینه از دیده روزن باشد
هرکه چون رشته ز باریک خیالان گردید
[...]
غنچه بی لعل تو زندانی گلشن باشد
لاله را بی تو گل داغ به دامن باشد
صبح را با شب ما تیره سرانجامی چند
سینه بیمهرتر از سینه دشمن باشد
دانی ای دل که چه خونها به دل غنچه کنم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.