گنجور

 
جویای تبریزی

ساخت درد تازه محو از خاطرم آزارها

می کند سوزن تهی پارا علاج خارها

پرنیان شعله می بافم زتار و پود آه

می توان دریافت حالم از قماش کارها

گرد کلفت بسکه آید با سرشک از دل به چشم

پرده های دیده در ما و تو شد دیوارها

هر قدر طول امل، آزار مردم بیشتر

هست درخورد درازی پیچ و تاب مارها

نشتر مضراب چون بر رگ زنی طنبور را

خون به جای نغمه می آید برون از تارها

با بزرگانست جویا نشئهٔ کوچک دلی

هم‌زبان گردند با هر کودکی کهسارها

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
مولانا

در میان پرده خون عشق را گلزارها

عاشقان را با جمال عشق بی‌چون کارها

عقل گوید شش جهت حدست و بیرون راه نیست

عشق گوید راه هست و رفته‌ام من بارها

عقل بازاری بدید و تاجری آغاز کرد

[...]

امیرخسرو دهلوی

در خم گیسوی کافر کیش داری تارها

بهر گمره کردن پاکانست این زنارها

پرده بردار از رخی کان مایه دیوانگیست

کز دماغ عاقلان بیرون برد پندارها

فتنه و جور است و آفت کار زار حسن تو

[...]

سیف فرغانی

ای گل روی تو برده رونق گلزارها

در دل غنچه بسی حسن ترا اسرارها

گر بیاد روی تو آبی خورم در وقت مرگ

بی گل از خاک رهی سر بر نیارد خارها

گل که باشد پیش روی تو که او را چون گیاه

[...]

جهان ملک خاتون

ای عارض زیبای تو خندیده بر گلزارها

وز بوی زلف دلکشت آشفته شد بازارها

حال دل پر درد خود پنهان ز تو چون دارمش

سرّی ز تو پنهان بود؟ ای واقف اسرارها

از گلستان وصل او هستند هر کس با نصیب

[...]

جامی

گر نیابم بویی از وصل تو در گلزارها

همچو اشک خود به خون غلطم میان خارها

چون نقاب افکنده دیدت شاهد گل در چمن

کند ناخن ناخن از رشک رخت رخسارها

پیش خورشیدم چو دیواریست حایل هر رقیب

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از جامی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه