ساخت درد تازه محو از خاطرم آزارها
می کند سوزن تهی پارا علاج خارها
پرنیان شعله می بافم زتار و پود آه
می توان دریافت حالم از قماش کارها
گرد کلفت بسکه آید با سرشک از دل به چشم
پرده های دیده در ما و تو شد دیوارها
هر قدر طول امل، آزار مردم بیشتر
هست درخورد درازی پیچ و تاب مارها
نشتر مضراب چون بر رگ زنی طنبور را
خون به جای نغمه می آید برون از تارها
با بزرگانست جویا نشئهٔ کوچک دلی
همزبان گردند با هر کودکی کهسارها
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان درد و آزارهای درونی شاعر میپردازد. او از تلاش برای فراموشی این آزارها صحبت میکند و با استفاده از تمثیلهای مختلف، حس ناخوشایند خود را توصیف میکند. شاعر به طولانی شدن آرزوها اشاره میکند که تنها باعث افزایش درد و رنج میشود. همچنین، او بر این نکته تأکید دارد که حتی در جمع بزرگان، دل کوچکی از احساسات دارد و میتواند با کودکان و افراد دیگر ارتباط برقرار کند. به طور کلی، شعر حس عمیق رنج و ارتباط با دیگران را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: خودآزاری و یادآوری رنجهای گذشته، به من آزار میدهد. بیتوجهی به زخمها و دردها، مانند سوزن خالی است که نمیتواند به درمان زخمها کمک کند.
هوش مصنوعی: من با نخی از آه، پارچهای از شعلههای نرم میبافم، و میتوان از نوع کارهایم حال و روزم را فهمید.
هوش مصنوعی: بسیاری از احساسات و افکار در دل ما جمع شده و به واسطه اشک، به چشمانمان میرسند. این احساسات و اندیشهها همچون دیواری بین ما و دیگران قرار گرفتهاند.
هوش مصنوعی: هر چقدر که امید و آرزوهای بیپایه و بیمورد طولانیتر شود، زحمت و رنج مردم بیشتر خواهد شد. در حقیقت، پیچیدگی و دشواری مشکلات نیز بر این آزار میافزاید.
هوش مصنوعی: وقتی که با دقت و شدت بر تارهای طنبور ضربه میزنی، به جای نغمه و آهنگ، از آن خون میریزد؛ گویی این کار درد و رنج را به یدک میکشد.
هوش مصنوعی: با افراد بزرگ مشورت کن، زیرا حتی دلهای کوچک نیز میتوانند با هر بچهای که در کنارشان است، به زبانی مشترک صحبت کنند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
در میان پرده خون عشق را گلزارها
عاشقان را با جمال عشق بیچون کارها
عقل گوید شش جهت حدست و بیرون راه نیست
عشق گوید راه هست و رفتهام من بارها
عقل بازاری بدید و تاجری آغاز کرد
[...]
در خم گیسوی کافر کیش داری تارها
بهر گمره کردن پاکانست این زنارها
پرده بردار از رخی کان مایه دیوانگیست
کز دماغ عاقلان بیرون برد پندارها
فتنه و جور است و آفت کار زار حسن تو
[...]
ای گل روی تو برده رونق گلزارها
در دل غنچه بسی حسن ترا اسرارها
گر بیاد روی تو آبی خورم در وقت مرگ
بی گل از خاک رهی سر بر نیارد خارها
گل که باشد پیش روی تو که او را چون گیاه
[...]
ای عارض زیبای تو خندیده بر گلزارها
وز بوی زلف دلکشت آشفته شد بازارها
حال دل پر درد خود پنهان ز تو چون دارمش
سرّی ز تو پنهان بود؟ ای واقف اسرارها
از گلستان وصل او هستند هر کس با نصیب
[...]
گر نیابم بویی از وصل تو در گلزارها
همچو اشک خود به خون غلطم میان خارها
چون نقاب افکنده دیدت شاهد گل در چمن
کند ناخن ناخن از رشک رخت رخسارها
پیش خورشیدم چو دیواریست حایل هر رقیب
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.