گنجور

 
جویای تبریزی

ندارد بیش ازین دل طاقت صهبای پر زورش

دهد از هر نگه رطل گرانی چشم مخمورش

مرا دیوانه دارد عشق او در دامن دشتی

که جوشد خون سودا لاله سان از خاک پرشورش

دل خونین نشان ناوک غم گردد از اشکم

بود ذوق کمانداری اگر در خانهٔ زورش

نمک دارد به امید ترحم گریه در بزمی

که شد چشم سفید دردمندان شمع کافورش

شدم آوارهٔ دامان صحرایی که می بینم

خیال دعوی ملک سلیمان در سر مورش

در آن وادی دلم از فیض مشرب کامرانی کرد

که دارد وسعت ملک سلیمان دیدهٔ مورش

چسان بیند خرابی ملک سلطان جون جویا

بود ریگ روان لشکر، بیابان شهر معمورش

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
اوحدی

درین همسایه شمعی هست و جمعی عاشق از دورش

که ما صد بار گم گشتیم همچون سایه در نورش

وجود بیدلان پست از سواد چین زلف او

روان عاشقان مست از فریب چشم مخمورش

به ایامی نمی‌شاید ز بامی روی او دیدن

[...]

کمال خجندی

دل مسکین که می بینی ازینسان بی زر و زورش

به کوی میکده کردند خوبان مفلس و عورش

شراب لعل می نوش من از جام زمرد گون

ا س ت که زاهد افعی وقت است و میسازم بدین کورش

به قصد جام ما در دست دارد سنگها بارب رسد

[...]

حافظ

شرابِ تلخ می‌خواهم که مردافکن بُوَد زورش

که تا یک دَم بیاسایم ز دنیا و شر و شورش

سِماطِ دَهرِ دون‌پرور ندارد شهدِ آسایش

مَذاقِ حرص و آز ای دل، بشو از تلخ و از شورَش

بیاور مِی که نَتْوان شد ز مکرِ آسمان ایمن

[...]

جامی

نگار من که باشد خانه از کوی وفا دورش

نبینم خانه ای در شهر دور از فتنه و شورش

جمالش باغ پر میوه ست غوری وش غرضناکان

خدایا در پناه خویش دار از غارت غورش

گدایی دلق خود داده به می نبود بجز شاهی

[...]

صائب تبریزی

من و عشقی که دست چرخ را چنبرکند زورش

گذارد درفلاخن کوه قاف عقل راشورش

کمان نرم تیر سخت رادر چاشنی دارد

مشو زنهار ایمن از فریب چشم رنجورش

ز خال دلفریب یار مشکل جان توان بردن

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه