از بصیرت جوش اشکش بسکه فارغبال کرد
آفتاب از پردهٔ چشمم توان غربال کرد
می کند با هستی حیرت نصیب بزم عشق
دوری او آنچه در آیینه با تمثال کرد
باده ام را ریخت بر خاک و مرا کشت از خمار
محتسب خون مرا آخر چنین پامال کرد
در بهاران هر قدر بر مستی بلبل فزود
جام گل را از شراب رنگ مالامال کرد
بسکه در وحدت سرای عشق یک رنگ تو شد
باده نوشیهای جویا گونه ات را آل کرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این ابیات شعر به احساسات عمیق درد و عشق شاعر پرداخته و به توصیف تجربیات عاشقانه و دردهای ناشی از دوری معشوق میپردازد. شاعر از گریه و نشانههای عشق سخن میگوید و از تأثیر آن بر زندگیاش، همچنین به نقش شراب و مستی در بزم عشق اشاره میکند. دوری معشوق و تأثیر آن بر وجودش را توصیف کرده و در نهایت به وحدت در عشق و تأثیر آن بر حالات و رفتارهای عاشقانهاش میپردازد.
هوش مصنوعی: بخاطر بینش و درک عمیقش، اشک او آنقدر ریخته شد که آفتاب توانست از چشمانش پردهای که بر بینش او بود را کنار بزند.
هوش مصنوعی: این بیت بیانگر این است که دوری معشوق باعث حیرت و شگفتی در انسان میشود. در این حال، آنچه که در آینه با تصویر خود میبیند، به نوعی نشاندهنده حال و احساس او در بزم عشق است. به عبارتی، دوری عشق تأثیر عمیقی بر وجود فرد میگذارد و احساسات او را در این بزم بیشتر نمایان میسازد.
هوش مصنوعی: شرابم را بر زمین ریختند و این کار باعث شد که از کسالت و خماری ناشی از آن، جانم برود و در نهایت، نگهبان می، خون من را به این صورت زیر پا گذاشت.
هوش مصنوعی: در فصل بهار، هر چه بلبل شادتر و مستتر میشود، گلها نیز با رنگی شادابتر و پر از عطر و بوی خوش، همچون شرابی سرشار، دیده میشوند.
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه عشق و محبت به یکپارچگی و وحدت رسیده، تمام حالات و رفتارهای تو که نشان از جستجوگری دارد، تحت تأثیر قرار گرفته و تغییر کرده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای شهنشاهی که این چرخ مقوس روز رزم
طایران فتح را از پر تیرت بال کرد
طینت پاک تو را از جوهر عقل آفرید
آن خداوندی که شخص آدم از صلصال کرد
گرد خیلت را ظفر در چشم دولت سرمه کرد
[...]
چون طلوع آن آفتاب از مطلع اقبال کرد
ماند تن از شعف و جان از ذوق استقبال کرد
ترک ما ناکرده از بهر سفر پا در رکاب
ترکتاز لشگر هجران مرا پامال کرد
اول از اهمال دوران در توقف بود کار
[...]
خاطر جمع مرا پیری پریشان حال کرد
تار و پود هستیم را رشته آمال کرد
شد به دست افشاندن از روی زمین حاصل مرا
آنچه اسکندر به زور بازوی اقبال کرد
با وجود خاکساری سربلند افتاده ام
[...]
رشک نام او زبانم را ز غیرت لال کرد
عشقم از گفت و شنود خلق فارغبال کرد
سرفرازیهای گردون از تنزلهای ماست
پستی ما، نام دشمن را بلند اقبال کرد
ناله شوریدگان شور آورد، چون عندلیب
[...]
دلبر غربال باف امشب مرا خوشحال کرد
همره من رفت و روی خانه را غربال کرد
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.