گنجور

 
جویای تبریزی

رفتن از خویش به یادش سفر مردان است

وادی بی خبری رهگذر مردان است

تیغ صاحب جگران است بریدن زجهان

چشم بستن ز دو عالم سپر مردان است

ناز بر زندگی خضر کند کشتهٔ عشق

هر که سر باخت در این راه سر مردان است

اضطرابم به ره وادی مقصود رساند

طپش دل ز غمش بال و پر مردان ا ست

 
 
 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
صائب تبریزی

کوثر زنده دلی چشم تر مردان است

دل پر آبله درج گهر مردان است

صبح اقبالی اگر در افق امکان هست

رخنه سینه و چاک جگر مردان است

در مصافی که زند موج بلا جوهر تیغ

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه