گنجور

 
جویای تبریزی

رفتن از خویش به یادش سفر مردان است

وادی بی خبری رهگذر مردان است

تیغ صاحب جگران است بریدن زجهان

چشم بستن ز دو عالم سپر مردان است

ناز بر زندگی خضر کند کشتهٔ عشق

هر که سر باخت در این راه سر مردان است

اضطرابم به ره وادی مقصود رساند

طپش دل ز غمش بال و پر مردان ا ست

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
صائب تبریزی

کوثر زنده دلی چشم تر مردان است

دل پر آبله درج گهر مردان است

صبح اقبالی اگر در افق امکان هست

رخنه سینه و چاک جگر مردان است

در مصافی که زند موج بلا جوهر تیغ

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه