ساقی بیار باده و عیشم به کام کن
زین بیش خون مکن به دلم می به جام کن
در خون آرزوی تو عمری است می تپد
کار دلم به نیم نگاهی تمام کن
تا چند از خمار توان دردسر کشید؟
دست هوس ز می کش و عیش مدام کن
با یار باده نوش و مخور آب دور ازو
تفریق در میان حلال و حرام کن
از چشم غیر در رگ جانم نهفته وار
یعنی که تیغ آن مژه را در نیام کن
جویا ز رهزنان هوا پاس دل بدار
این کلبه را نمونهٔ دارالسلام کن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از ساقی میخواهد که شراب بیاورد و لحظاتی شاد را برایش به ارمغان آورد. او به شدت احساس longing نسبت به معشوق دارد و از او میخواهد که با نگاهی توجهاش را جلب کند. شاعر از خمار و درد ناشی از عشق شکایت دارد و از ساقی میخواهد که باده بنوشاند و او را از این درد رهایی بخشد. همچنین، او بر اهمیت عشق و ارتباط نزدیک با معشوق تأکید میکند و میخواهد از موانع و جداییها فاصله بگیرد. در نهایت، شاعر به صورت نمادین از آرزوی آرامش و امنیت در دل خود صحبت میکند.
هوش مصنوعی: لبخند بزن و شراب بیاور تا لحظاتی شاد و خوش بگذرانم. دیگر دل را نرنجان و با میگریزی، شادی را به وجودم بیاور.
هوش مصنوعی: عمری است که آرزوی تو در وجودم زنده است و به خاطر تو، دل من دائما در تپش و ناآرامی به سر میبرد. با یک نگاه به من، این همه درد و عشق را به پایان برسان.
هوش مصنوعی: تا کی میخواهی با حال مستی و سرخوشی از مشکلات و دردسرها رنج بکشی؟ برای خالی کردن دلت از آرزوها، دستت را از شراب بکش و همیشه به خوشی بپرداز.
هوش مصنوعی: با دوستان بنوش و از آب دوری کن، در میان چیزهای مجاز و ممنوع تفکیک نکن.
هوش مصنوعی: چشم کسی دیگر به من آسیب زده و میگوید که آن مژگانِ زیبا باید مانند شمشیر در نیام بمانند و از کشیدگی و تیزی خودداری کنند.
هوش مصنوعی: از دزدان ره بخواه که دل خود را حفظ کن و این کلبه را به نمونهای از بهشت تبدیل کن.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بر دوستان ز جود خود انعام عام کن
بر دشمنان ز کین خود اندام دام کن
بلبل رسید نغمه بلبل رها مکن
گلبن شکفت جز همه برگل ثنا مکن
از روی دوست دیده خود را تهی مدار
وز دست خویش دسته گل را جدا مکن
گر عهد کرده ای که نگیری قدح به دست
[...]
جانا بیار باده و بختم تمام کن
عیش مرا خجسته چو دارالسلام کن
زهره کمین کنیزک بزم و شراب توست
دفع کسوف دل کن و مه را غلام کن
همچون مسیح مایده از آسمان بیار
[...]
جانا، شبی به کوی غریبان مقام کن
چون جان دهیم در کف پایت خرام کن
داری به زیر غمزه و لب مرگ و زندگی
تا چند جان دهم، به زبان ناتمام کن
دعوی خونبهای دل خویش می کنم
[...]
جز بند زلفش ای دل دیوانه جا مکن
بس نازک است جانب رویش رها مکن
از من دلا منال که دادی مرا به دست
کاین جور دیده کرد تو بر من جفا مکن
دیدش نخست دیده و رفتی تو بر اثر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.