گنجور

 
جویای تبریزی

گر چنین در ضعف دایم بگذرد احوال من

مو برآرد دیدهٔ آیینه از تمثال من

با کدورت بسکه بگذشت از غمت احوال من

در گذشتن سایه در پی داشت ماه و سال من

گردهٔ تصویر برخیزد غبار از تربتم

شد نهان در پرده های دل ز بس آمال من

نور شمع جان مرا در پرده هستی ازوست

می شود فانوس بزم آیینه را تمثال من

بسکه احوالم نهان در گرد کلفت گشته است

چون ورق گردان زمین را گرگشایی فال من

موج سان جویا خورد جوهر بهم آیینه را

دیده بگشاید اگر بر صورت احوال من

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
وحشی بافقی

رشک می‌بردند شهری بر من و احوال من

کرد ضایع کار من این بخت بی اقبال من

طایری بودم من و غوغای بال افشانیی

چشم زخمی آمد و بشکست بر هم بال من

بخت بد این رسم بد بنهاد و رنجاند از منت

[...]

نظیری نیشابوری

می دود حاجت به راه خواهش از دنبال من

همت استغنا همی آرد به استقبال من

صدر عزت قرب می جوید به من، دشمن کجاست؟

تا ببیند رتبه عشق بلند اقبال من

عزتی دارم که گر پا دیر در جنت نهم

[...]

صائب تبریزی

بس که دارد گرد کلفت چهره احوال من

روی می مالد به خاک آیینه را تمثال من

بلبل من از حریم بیضه تا آمد برون

گل ز شبنم خیمه بیرون زد به استقبال من

نامرادی مطلب افتاده است در راه طلب

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
فیاض لاهیجی

اوج گیرد رتبة افتادگی از حال من

تیره‌بختی سر به گردون ساید از اقبال من

بس که در افتادگی‌ها گرد بر رویم نشست

خاک بر سر می‌کند آیینه از تمثال من

من به راه وصل پویان روز و شب چون آفتاب

[...]

سیدای نسفی

دلبر کاتب که می داند سراسر حال من

خط روی اوست فردا نامه اعمال من

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه