گنجور

 
جویای تبریزی

سهی سروی که رفتارش ز دل خوناب می ریزد

ز هر نقش قدم رنگ گل مهتاب می ریزد

دل هر کس که بگدازد ز سوز نالهٔ بلبل

به جای اشک از مژگان گلاب ناب می ریزد

شب بیداد هجرانت ز بس بر خویش می پیچم

ز دل تا دید اشکم رنگ صد گرداب می ریزد

شود گر روبرو با شعلهٔ رخسار او یکره

زکف مشاطه را آیینه همچون آب می ریزد

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
صائب تبریزی

صفای عارضش ته جرعه بر مهتاب می ریزد

لبش بیهوشدارو در شراب ناب می ریزد

نمی دانم چه خصمی با نوای بلبلان دارد

که شبنم هر سحر در گوش گل سیماب می ریزد

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه