گنجور

 
جویای تبریزی

بسکه با سامان شد از حسن ملیحی دیدنم

بر کباب دل نمک پاشد نگه دزدیدنم

آه کز غم در شب هجران او فریاد را

نالهٔ زنجیر می سازد به خود پیچیدنم

هر دو عالم کفهٔ میزان سزد قدر مرا

عقل کل از روی دقت خواهد ار سنجیدنم

گر به قدر شوق جانان جسم را سامان دهند

می شکافد نه فلک را چون قفس بالیدنم

خاطر افسرده ام جویا محیط عالم است

دهر را ماتم سرایی می کند رنجیدنم

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
صائب تبریزی

یوسفستان گشت دنیا از نظر پوشیدنم

یک گل بی خار شد عالم زدامن چیدنم

گرد دل می گشت بر گرد جهان گردیدنی

کرد مستغنی ز عالم گرد دل گردیدنم

دوری ره سرمه می کرد استخوانهای مرا

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه