گنجور

 
جویای تبریزی

خضر نتوانست نرد عشق آسان باختن

باید اول در قمار عاشقی جان باختن

دل به یادش ده که در نرد مروت خوشنماست

دیده و دانسته بازی را به مهمان باختن

کوس شهرت می زنی زین طبل در زیر گلیم

تا به کی پوشیده ماند عشق پنهان باختن

می توان کردن چو تحصیل زر از زر عیب نیست

زندگی در جستجوی آب حیوان باختن

هست جویا پیش ما روشن ضمیران همچو شمع

رونمای صبح رخسار بتان جان باختن

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
سعدی

عشقبازی چیست سر در پای جانان باختن

با سر اندر کوی دلبر عشق نتوان باختن

آتشم در جان گرفت از عود خلوت سوختن

توبه کارم توبه کار از عشق پنهان باختن

اسب در میدان رسوایی جهانم مردوار

[...]

همام تبریزی

شیوه مردان نباشد عشق پنهان باختن

کمتر از پروانه نتوان بود در جان باختن

در مقامرخانه رندان با همت در آی

تا ببینی از گدایان ملک سلطان باختن

در خرابات محبت کار سرمستان بود

[...]

ابن یمین

کار عشاق است جان در عشق جانان باختن

عشق جانان در حقیقت نیست جز جان باختن

کر کنم جان در سر سودای وصلش باک نیست

زانکه در کوی سلامت عشق نتوان باختن

تا ز عاج و انبوسش گوی و چو کان کرده اند

[...]

کمال خجندی

نیست بازی با رخ او عشق پنهان باختن

با چنان رخ غایبانه نیست آسان باختن

جان بسی در باخت عاشق تا به آن رخ عشق باخت

پاکباز آمد مقامر از فراوان باختن

تا بری از من به بازی جان و سر وآنگه روان

[...]

نظیری نیشابوری

با مسلمان زادگان تا کی دل و جان باختن

بعد ازین خواهم به ترسازاده ایمان باختن

بر امید یک نگاه مرحمت می بایدم

خویش را چون سرمه در چشم عزیزان باختن

تشنه چندین راه ظلمت کرده طی حیف است حیف

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه