گنجور

 
جویای تبریزی

از شور جنون هیچ کس آگاه نمی بود

گر سلسله جنبان دلم آه نمی بود

ای ضعف نمانده است مرا قوت ناله

ای وای چه می کردم اگر آه نمی بود

می داشت اگر کوکب اقبال بلندی

دستم ز سر زلف تو کوتاه نمی بود

در ملک بدن شاه نمی بود دلت را

گر نقش نگین بندهٔ درگاه نمی بود

از کاهش تن شمع صفت باک ندارم

کاش آتش بیداد تو جانکاه نمی بود

می بستی اگر دیدهٔ بینش ز دو بینی

جویا احدی پیش تو گمراه نمی بود

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
صائب تبریزی

گر یار ز احوال من آگاه نمی بود

درد من سودازده جانکاه نمی بود

جا در دل او دارم واز من خبرش نیست

ای کاش مرا در دل اوراه نمی بود

از سردی آه است که جان می برم از اشک

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه