گنجور

 
جویای تبریزی

رخت آیینه را لبریز صاف نور می سازد

شرر را در دل خارا چراغ طور می سازد

دل اهل ریا از ترک دنیا تیره می گردد

سحر را چشم پوشیدن شب دیجور می سازد

ز دونان بیشتر اهل بصیرت در تعب باشند

مگس با چشم مردم خویش را زنبور می سازد

علاج چرخ کج رو پشت دست همتم داند

کمان سخت را سرپنجهٔ پرزور می سازد

ز خود دوری گزین باشد زنزدیکان او گردی

به خود نزدیکیت از بزم جانان دور می سازد

به عنوان کنایه ریزه خواینهای غیر امشب

ز غیرت خاطرم را محشور زنبور می سازد

نباشد بی سبب آمیزش می با کدو جویا

مزاج خشک مغزان را می انگور می سازد

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
صائب تبریزی

چراغ حسن را دامان خط مستور می‌سازد

غباری خانه آیینه را بی‌نور می‌سازد

مرا در محفلی بند از زبان برداشت بی‌تابی

که شمعش گریه را در آستین مستور می‌سازد

نگه دارد خدا از چشم ما آن لعل میگون را

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
فیاض لاهیجی

فریب جنّتم در عشق کی مغرور می‌سازد

کجا بی‌طاقتی با وعده‌های دور می‌سازد

چسان حسرت‌کش کویش به جنّت می‌شود راضی!

هماغوش خیال او کجا با حور می‌سازد!

هر آتش کی تواند دودم از هستی برآوردن!

[...]

واعظ قزوینی

چو حرف دانه خالش، قلم مذکور می‌سازد

ورق را گریه‌ام افشان چشم مور می‌سازد

به این نسبت که دارد آشنایی با لب لعلش

نمک، با زخم من، چون مرهم کافور می‌سازد

اگر از لذت شهد لب خود باخبر گردد

[...]

حزین لاهیجی

شراب خون من، آن مست را مخمور می‌سازد

کباب من لب شیرین او را شور می‌سازد

به قسمت گر نصیب خضر گردد، یک شب هجران

ره نزدیک عمر جاودان را، دور می‌سازد

چنین بی‌پرده چون بلبل، نمی‌گردید افغانم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه