از غرور توبه غرق معصیت تا گردنم
تر شد از اشک پشیمانی همانا دامنم
سر ز بار منت احسان نیارم راست کرد
لطف یاران طوق سنگینی شده بر گردنم
بسکه کاهیدم ز درد عشق چون گرد عبیر
کرده پنهان ضعف تن در پردهٔ پیراهنم
در خیال آن سر مژگان ز بس بگداختم
همچو ماهی استخوان خارییست پنهان در تنم
دامنی بر آتشم جویا زند هر برگ گل
سوز عشق او یکی صد شد ز سیر گلشنم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این ابیات به نارضایتی و درد ناشی از عشق و معصیتهایش میپردازد. او از تبعات غرور و گناهانش سخن میگوید و از اشکهای پشیمانیاش که بر دامنش ریخته شده، سخن میگوید. او احساس میکند که محبت دیگران به او تبدیل به بار سنگینی شده است. همچنین از سختیهای عشق و عذابهایی که در دل دارد، به تصویر کشیده میشود؛ به طوری که ضعف جسمانیاش پنهان مانده و در درونش مانند استخوان خاری در تنش است. در نهایت، او به سوز عشق میپردازد که چون آتشی در دلش زبانه میزند و زندگیاش را تحت تأثیر قرار داده است.
هوش مصنوعی: به خاطر غرورم به گناههای زیادی گرفتار شدم و حالا که اشکهای پشیمانیام جاری شده، احساس میکنم که دامنم به آنها آغشته شده است.
هوش مصنوعی: من به خاطر بزرگوری و احسان دوستانم سر به زیر نمیآورم، زیرا لطف آنها بر گردنم سنگینی میکند.
هوش مصنوعی: من از درد عشق آنقدر رنجیدهام که مانند گرد عطر، ضعف و ناتوانیام در زیر لباس پنهان شده است.
هوش مصنوعی: به خاطر خیال آن چشمان زیبا، به شدت در درونم دچار درد و رنج شدهام، مانند ماهیای که استخوانی تیز و پنهان در بدنش وجود دارد و همواره باعث ناراحتیاش میشود.
هوش مصنوعی: هر برگ گلی که بر دامن آتش من میافتد، نشان از عشق او دارد که سوزاننده است و از هر یک از این گلها، احساسات و دردهای من به صد برابر میرسد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نی تو گفتی از جفای آن جفاگر نشکنم
نی تو گفتی عالمی در عشق او برهم زنم
نی تو دست او گرفتی عهد کردی دو به دو
کز پی آن جان و دل این جان و دل را برکنم
نور چشمت چون منم دورم مبین ای نور چشم
[...]
عزم آن دارم که با پیمانه پیمانی کنم
وین سبوی زرق را بر سنگ قلاشی کنم
من خراب مسجد و افتاده سجادهام
میروم باشد که خود را در خرابات افکنم
ساقی دوران هر آن خون کز گلوی شیشه ریخت
[...]
چون کمانت تا پیئی بر استخوان دارد تنم
گر کنی صد پی مرا، دوتاه پیمان نشکنم
رشتهٔ تن گر نبودی غرق خون از تیغ هجر
کس ندانستی مرا از رشتهٔ پیراهنم
گر به سوی مهر رخسارت که چشم کس ندید
[...]
با تو عمری شد که لاف دوستداری میزنم
لاجرم اکنون ز هجرانت به کام دشمنم
غنچهوار از دست دل خواهم گریبان چاک زد
چند سوزم لب به مهر و شعله در پیراهنم
گفتهای: خون ریزمت دست ار به دامانم زنی
[...]
شب که سر از حلقه سلک سگانت برزنم
طوقدار حلقه دم باد از ایشان گردنم
مهر و مه تابد ز روزن ور تو مهمانم شوی
بر فلک تابد فروغ مهر و ماه از روزنم
در تن از پیوند دل هر جا فتاده آتشیست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.