مکن ای بی وفا ناآشنایی
در آتش سوخت گل از بی وفایی
نگیرد در دل عاشق شکستم
فسون چرب نرم مومیایی
به طوف کعبه انصاف رو کن
ببر زنار کافر ماجرایی
به این بیگانگان آشناروی
مبادا هیچ کس را آشنایی
اگر گیرد غبار خاطرم اوج
نیاید بر زمین تیر هوایی
ز دست خصم بیرون می کنم تیغ
به زور پنجه بی دست و پایی
تکلف نیست در طرز سلوکم
منم شهری و عالم روستایی
نمی چسبد به کلک و نامه دستم
چه بنویسم ز بیداد جدایی؟
خمار زرد روی هجر دارد
شراب لاله رنگ آشنایی
ندانم جمع چون کرده است لاله
دل پرداغ با گلگون قبایی
مصیبت خانه پر دود ما را
ز روزن نیست چشم روشنایی
چرا باشم گران در چشم مردم؟
شلاین نیستم در آشنایی
به چندین شانه از زلف درازش
برون کردند چین نارسایی
ز چشم مشتری گردید پنهان
متاعم از غبار ناروایی
خزان صائب اگر این رنگ دارد
میان رنگ و بو افتد جدایی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به مسأله بیوفایی و دردهای ناشی از جدایی میپردازد. او از آتش سوزان عشق و آثار منفی بیوفایی سخن میگوید و ناتوانی خود را در بیان احساساتش بیان میکند. شاعر تأکید میکند که نمیخواهد آشنا یا وابسته به دیگران باشد و از تنهایی خود رنج میبرد. همچنین او به مضیقههای زندگی و مصائب ناشی از جدایی اشاره میکند و در نهایت، به این فکر میافتد که در دنیای پر از درد و غم چگونه میتواند با آشنایان خود رفتار کند. شاعر در تلاش است تا در دل درد و رنج، به جستجوی یک لحظه روشنایی بپردازد.
هوش مصنوعی: ای بیوفا، تو نچسب، که عشق و محبت جایی ندارد. گل، به خاطر بیوفایی سوخته و پژمرده شده است.
هوش مصنوعی: عاشق را دلش نمیتواند ترفندهای فریبنده و شیرین را تحمل کند، گویا که در دل او جایی برای این نوع فریفتن نیست.
هوش مصنوعی: به کعبه برو و انصاف را در نظر بگیر، و دست از کارهای غیرمنصفانه و کافران بردار.
هوش مصنوعی: به این افراد ناآشنا نزدیک نشو و نگذار کسی با آنها آشنا شود.
هوش مصنوعی: اگر در خاطر من غبار و نگرانی به وجود آید، دیگر پرواز تیر هوایی بر زمین ممکن نخواهد بود.
هوش مصنوعی: با قدرت و ارادهای که دارم، دشمن را از خود دور میکنم، حتی زمانی که دست و پایم در دست او باشد.
هوش مصنوعی: در رفتار و سبک زندگی من هیچ گونه تصنع و تظاهری وجود ندارد؛ من شهری هستم و دیگران مانند مردم روستاها هستند.
هوش مصنوعی: دستم بر روی کاغذ و قلم نمیچسبد؛ نمیدانم از درد جدایی چه بنویسم.
هوش مصنوعی: رنگ زرد چهرهای که به خاطر دوری و جدایی غمگین است، نوشیدنی لالهرنگی را به همراه دارد که حس آشنا بودن را القا میکند.
هوش مصنوعی: نمیدانم چگونه دل پر از درد لاله، با جامهای سرخ رنگ جمع شده است.
هوش مصنوعی: در خانهای که پر از درد و رنج است، هیچ نشانهای از روشنایی و امید از پنجرهها دیده نمیشود.
هوش مصنوعی: چرا باید در نظر دیگران سنگین و ناپسند باشم؟ وقتی که در دوستیها و رابطهها هیچ عیبی ندارم.
هوش مصنوعی: با چندین بار شانه زدن از زلف بلند او، چین و چروکهای نارسایی خارج شد.
هوش مصنوعی: نگاه طمعکارانه از چشمانم پنهان شد و من تحت تأثیر مشکلات و نادرستیها قرار گرفتم.
هوش مصنوعی: اگر پاییز صائب اینگونه زیبا و رنگارنگ است، باید بدانیم که در میان زیبایی و خوشبویی آن جدایی وجود دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بدو زیباست ملک و پادشایی
که هرگز ناید از ملکش جدایی
سر راهت نشینم تا بیایی
در شادی به روی ما گشایی
شود روزی بروز مو نشینی
که تا وینی چه سخت بیوفائی
نصیر دین که چشم پادشائی
نبیند چون تو فرخ کدخدائی
جهان را کدخدائی جز تو نبود
چنان چون نیست جز یزدان خدائی
اگر گویم بهمت آسمانی
[...]
ز هر شمعی که جویی روشنایی
به وحدانیتش یابی گوایی
دلا در راه حق گیر آشنایی
اگر خواهی که یابی روشنایی
چو مست خنب وحدت گشتی ای دل
میندیش آن زمان تا خود کجایی
در افتادی به دریای حقیقت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.