از چشم کم مبین به تن ناتوان ما
سنگین بود بسان گهر استخوان ما
جز خویش با که شکوهٔ درد تو سر کنیم
پنهان چو غنچه در دل ما شد زبان ما
ای آسمان زقامت خم گشته ام بترس
دست تو نیست در خور زور کمان ما
تا ازوفور تنگدلی غنچه گشته ایم
بی بهره اند خلق زفیض نهان ما
کردم ز بس بدل به شنیدن مقال را
جویا چو غنچه گوش شد آخر دهان ما
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این بیتها شاعر از درد و رنج خود سخن میگوید و احساس تنهایی و ناتوانی را بیان میکند. او میگوید که به اندازه درد و رنجش، کسی نیست که با او همدل باشد و تنها میتواند در دلش به آن بپردازد. شاعر به آسمان خطاب میکند و از خمیدگی خود میگوید، گویی که او زیر فشار مشکلات کمر خم کرده است. او به وضعیت غنچهای اشاره میکند که به دلیل تنگدلی و مشکلات، بسته شده و از فیض وجودش محروم است. نهایتاً، شاعر به تبدیل شدن به شنوندهای اشاره دارد که گوشش به شنیدن دردها باز شده، اما دهانش بسته است و نمیتواند آن دردها را بیان کند.
هوش مصنوعی: به چشمانت اجازه نده که به ضعف جسم ما توجه کنند؛ زیرا ما مانند دُر و گوهر در عمق وجود خود ارزش و قدرت داریم.
هوش مصنوعی: غیر از خودت با که دربارهٔ درد و غمت صحبت کنیم؟ مانند غنچهای که در دل دارد، ما هم سکوت کردهایم.
هوش مصنوعی: ای آسمان، من به خاطر قامت بلندیات خم شدهام، مراقب باش! زیرا قدرت تو فراتر از نیروی کمان ما نیست.
هوش مصنوعی: ما به خاطر سختیها و تنگدستیمان، مانند غنچهای بسته و بدون بهرهوری شدهایم و مردم از فیض و آثار نهان ما بینصیب هستند.
هوش مصنوعی: به خاطر شنیدن سخنان دیگران، تغییرات زیادی در درونم ایجاد شده است. مانند غنچهای که گوش به حرف میسپارد و در نهایت به باز شدن دهان من میانجامد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
جاه تو از نوایب گیتی امان ما
جان تو در امان و فدای تو جان ما
آن ماه مهر پیکر نامهربان ما
گفت ای بنطق طوطی شکّرستان ما
وقت سحر شدی به تماشای گل به باغ
شرمت نیامد از رخ چون گلستان ما
در باغ سرو را ز حیا پای در گلست
[...]
از حد گذشت قصه درد نهان ما
ترسم که ناله فاش کند راز جان ما
جایی رسید ناله که از آسمان گذشت
با او بهیچ جا نرسید این فغان ما
ما گم شدیم در طلب حی لایموت
[...]
از حد گذشت حالت جوع نهان ما
ترسم که ضعف فاش کند راز جان ما
می گفت قلیه با دل بریان برنج را
غافل مشو ز گریه و آه و فغان ما
سرگشته ایم در طلب گرده و عسل
[...]
ای حیرت صفات تو بند زبان ما
انگشت حیرت است زبان در دهان ما
جان میدهد نشان که تو در دل نشستهای
زان دلنشین بود سخن دل نشان ما
ما ذرهایم و ذات تو خورشید قدر و شأن
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.