گنجور

 
صائب تبریزی

ز کوشش حاصلی غیر از غبار دل نمی یابم

به از افتادگی این راه را منزل نمی یابم

که گردانید از عالم ندانم روی دلها را

که از صاحبدلان عهد روی دل نمی یابم

چه ساعت بود بند از پای من برداشت بیتابی

که چون ریگ روان می گردم و منزل نمی یابم

ظهور حق ز باطل چشم من بسته است ای خود بین

تو لیلی را نمی یابی و من محمل نمی یابم

به احسان می توان جان برد ازین دریای پرشورش

کنار این بحر را جز دامن سایل نمی یابم

که از گرداب افکند این گره در کار دریارا

که چندانی که می گردم در او ساحل نمی یابم

درون سینه خرمنها ز تخم دوستی دارم

زمین سینه احباب را قابل نمی یابم

ز آب و گل ترا گر حاصلی باشد غنیمت دان

که من جز مایه لغزش در آب و گل نمی یابم

چنان از موج رحمت دامن این بحر خالی شد

که جوهر در جبین خنجر قاتل نمی بابم

ز بار طوق چون قمری چرا گردن سیه سازم

که من چون سرو ازین گردنکشان حاصل نمی یابم

ترا گر هست ازین دریا گهر در کف غنیمت دان

که من گوهر بغیر از عقده مشکل نمی یابم

ندارد فکر رحلت راه در جسم گرانجانم

به افتادن من این دیوار را مایل نمی یابم

به بار دل بساز از خلوت آن شمع بی پروا

که با پروانگی من بار در محفل نمی یابم

مجو صائب نوای دلپذیر از عندلیب من

که در عالم نشان از هیچ صاحبدل نمی یابم

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
سعدی

من اندر خود نمی‌یابم که روی از دوست برتابم

بدار ای دوست دست از من که طاقت رفت و پایابم

تنم فرسود و عقلم رفت و عشقم همچنان باقی

وگر جانم دریغ آید نه مشتاقم که کذابم

بیار ای لعبت ساقی نگویم چند پیمانه

[...]

حکیم نزاری

دلِ گم کرده را چندان که می جویم نمی یابم

همان به تر که بر دنبالِ مرغِ رفته نشتابم

دم از من بر نمی آید غم از من بر نمی گردد

ملول از جمعِ حُسّادم نفور از منعِ بوّابم

توانم چاره یی کردن دمی با خود برآوردن

[...]

سلمان ساوجی

به چشمانت که تا رفتی، به چشمم بی‌خور و خوابم

به ابرویت که من پیوسته چون زلف تو در تابم

به جان عاشقان، یعنی لبت کامد به لب جانم

به خاک پای تو یعنی، سرم کز سر گذشت آبم

به خاک کعبه کویت، به حق حلقه مویت

[...]

نظام قاری

به چشمانت که تا رفتی ز چشمم بی‌خور و خوابم

به ابرویت که من پیوسته چون زلف تو در تابم

بنقش چادرشب کز نهالی بیخورو جوابم

بروی مهوش والا که من از شده در تابم

بگرمی تن قندس بنرمی بر قاقم

[...]

صائب تبریزی

حدیث تلخ ناصح کرد بیخود چون می نابم

زبان مار شد از مستی غفلت رگ خوابم

به گرد من رسیدن کار هر سبک جولان

که از دریا غبارآلود بیرون رفت سیلابم

چنان ناسازگاری ریشه دارد در وجود من

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه