تا کمان ابروش از چرب نرمی دلکش است
در صف مژگان نگاهش تیر روی ترکش است
هر که خالی شد زخود لبریز کیفیت بود
هر حبابی پیش ما جام شراب بیغش است
هر قدر پختم خیالش همچنان خام است خام
کار چشم و دل همانا کار آب و آتش است
هر قدر در راحت افتد نفس طغیان می کند
بستر نرمی چو یابد شعله شعله از خس سرکش است
از خیال دلبری جویا نیاساید دمی
چشم او از فیض معشوقی است گر عاشق وش است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی و دلنشینی و تأثیر عشق و محبت پرداخته است. شاعر از کمان ابرو و مژگان معشوق سخن میگوید و به تضاد احساسات اشاره میکند. در آن، عشق و دلباختگی را به آب و آتش تشبیه میکند و نشان میدهد که در دل عاشق، هر لحظه آرامش وجود ندارد. عشق باعث طغیان نفس و احساس درونی میشود، حتی وقتی که در آرامش به سر میبرد. در نهایت، شاعر به چشمان معشوق اشاره میکند که به خاطر عشق، سرشار از نور و فیض هستند.
هوش مصنوعی: چهره زیبا و دلنشین او به اندازهای جذاب است که کمان ابروهایش به نرم و لطیف بودنش میافزاید، و مژگانش به مانند تیری که از کمان برخوردار است، نگاهی به شدت تاثیرگذار و خیرهکننده دارد.
هوش مصنوعی: هر کسی که از خود خالی شود، به کیفیتی پر از احساسات و تجربیات دست پیدا میکند. برای ما، هر حبابی مانند یک لیوان شراب خالص و بدون ناخالصی است.
هوش مصنوعی: هر چقدر هم که برایش توضیح دادهام و فکرش را پخته کردهام، او همچنان در عالم خیال باقی مانده است. کار دل و چشم نیز مانند فعالیت آب و آتش است؛ یعنی هر کدام مسیر خود را میروند و در واقع هماهنگ نیستند.
هوش مصنوعی: هر چه انسان در آسایش باشد، به طغیانی دچار میشود. وقتی که در جایی راحت و نرم قرار میگیرد، همانطور که آتش از علف هرز برمیخیزد، به یکباره شعلهور میشود.
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی و دلربایی محبوب، هرگز نمیتوان دل را راحت گذاشت. چشمان او از نعمت معشوقی به این شکل درخشان و جذاب هستند، که اگر کسی عاشق باشد، مشغولیت خود را از یاد میبرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
می کمیت باد پای تند و تیز و سرکش است
ماه نعل تیزرو مانند آب و آتش است
خال رز را گر نه از خون سیاووش است آب
باده مرد افکن جرا گردید، گویی سرکش است
روز و شب بی جام میدارم خمار و درد سر
[...]
گرچه در دفع کدورت هر نوایی دلکش است
در میان سازها، نی تیر روی ترکش است
گر برآرد عشق دود از عقل، جای رحم نیست
خانه زنبور کافر مستحق آتش است
رزق خاموشان شود اکثر معانی لطیف
[...]
با نسیم صبح شمع خلوت من سرکش است
خار و خاشاک مرا گر سوخت آتش، آتش است
از غبار کینه یک آیینه ی دل صاف نیست
در میان دوستان ما همین می بی غش است
آن خط مشکین نه تنها شد بلای جان ما
[...]
باز امشب ناوک آن غمزه بر ما پرکش است
در لب لعلش، تکلم چون نمک در آتش است
نیست ناخوش، هرچه آید از خوش و ناخوش ز دوست
خوش نبودن با خوش و ناخوش، ز مردان ناخوش است
غیر دم سردی نمی بینم ز ابنای زمان
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.