گنجور

حاشیه‌ها

رسول لطف الهی در ‫۲۰ دقیقه قبل، ساعت ۲۱:۰۷ دربارهٔ سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴:

حقیقت شربت تلخیست سعدی 

که چون جلاب در حلقت چکانند

در نسخه استاد فروغی آمده . یعنی بعد مانند گلاب برات خوشاینده

محمد‌حسین ابراهیم‌زاده در ‫۲۹ دقیقه قبل، ساعت ۲۰:۵۸ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۷:

جالب است از استاد عجل، حور خود جمع احور (و حورا) است و حوران، مجدد آن را جمع کرده.

 

سید علی موسوی رومشکانی در ‫۵۳ دقیقه قبل، ساعت ۲۰:۳۴ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۲۱:

واقعا محشره. ورنه دستی در هنر دارم تماشا کردنی....................

Nima در ‫یک ساعت قبل، ساعت ۱۹:۳۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷:

برخی این غزل را درباره پیامبر اسلام می‌دونن اما به نظر من حافظ این غزل را در وصف وجود مقدس امام زمان سروده است.

به هر حال «کُلُّهم نورٌ » 

« نُّورٌ عَلَی نُورٍ»

در بیت چهارم حافظ به این نکته اشاره می‌کنه که آن چه حضرت آدم طلب می‌کرده و از اون نهی شده ،رسیدن به مقام بلند پیامبر و اهل بیت پیامبر بوده است.

خال مُشکین که بدان عارض گندمگون است

سِرِّ آن دانه که شد رهزنِ آدم با اوست

 

فریما دلیری در ‫۵ ساعت قبل، ساعت ۱۶:۲۱ دربارهٔ جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۹:

چقدر منو یاد آخرین کلمات ون گوک انداخت:

غم برای همیشه ادامه خواهد داشت.

فریما دلیری در ‫۵ ساعت قبل، ساعت ۱۶:۱۶ دربارهٔ مهستی گنجوی » رباعیات » رباعی شمارۀ ۸۱:

برای من چندان اهمیتی ندارد که چه کسی این شعر را گفته 

برای من جان کلام زیباست

در پهلوی زن تیر به از پیر بود

خیلی پرمعناست

 

فریما دلیری در ‫۵ ساعت قبل، ساعت ۱۵:۴۹ در پاسخ به مارسل شفقی دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۱:

بنده به شخصه فقط به خوانش های ایشان گوش می‌کنم و واقعا لذت میبرم

ایشان عالی هستند 

علی میراحمدی در ‫۶ ساعت قبل، ساعت ۱۴:۳۹ در پاسخ به Heydar Barsam دربارهٔ سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶:

پیشنهاد ما اینست که سجده و رکوعی به درگاه حق داشته باشید و نمازی به جا بیاورید و نیازی عرضه کنید تا به جمعیت خاطری برسید و به دنبال تغییر معانی کلمات و واژگان دینی و معنوی به نفع تفکرات خود نباشید!

شما اگر هزاران معنا نیز برای سجود بیابید،اولین معنا و مصداق آن همان  سجده است که باید در پیشگاه  خداوند به جا بیاورید.

پس سعی نکنید با تغییر معنای واژگان از خود رفع تکلیف کرده یا خود را فریب بدهید.

آن نمازی که در ذهن شما عادت است و تکرار، برای عده ای شاهراهی است از تنگنای تن به بی‌کرانهٔ ملکوت!

راهزنان بسیارند عزیز من 

اما گاهی ما خود نیز راه خود را می‌زنیم!

جوانا ره طاعت امروز گیر

که فردا جوانی نیاید ز پیر

سعدی

 

Heydar Barsam در ‫۱۱ ساعت قبل، ساعت ۰۹:۳۱ دربارهٔ سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶:

سلام چه زیبا میفرماید جناب سهراب سپهری ؟، چشم ها را باید شست ، جوری دیگر باید دید ...واژه ها را باید شست سوال ؟ آیا دو کلمه جود و سجود در کلام شیخ اجل به همین معنی امروزی که ما استفاده می کنیم کاربرد داشته یاخیر  مثلا جود همان بخشش است ؟ بخشش چی ؟! بخشش خود ،دیگری ، بخشش گذشته و آینده خود ،یا جود به معنای درگذشتن و رها کردن هوای نفس است ؟ نمی دانم ،شاید و شاید چیز دیگری باشد ،  اما سجود یعنی چه ؟ آیا همین نشانه ظاهری و تکراری از روی عادت به معنای نماز و نمادش سجاده و مهر و  وسم پیشانی است ؟! یا شاید تسلیم باشد ؟! تسلیم چی و کی ؟ شاید کل موجودی اسلام در این دو باشد صلح و سلام  و همان جود و سجود ؟ نمی دانم  ذهن من آشفته است من در بین این هزاران من و ما  راه گم کرده ام ؟! به تماشا سوگند

سید جلال میبدی در ‫۱۲ ساعت قبل، ساعت ۰۸:۳۵ در پاسخ به مصطفی دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲:

دقیقا تصور شما درست است! سعدی معشوقه اش را با  دامن لکه دار سرخ می بیند و خود را به اصطلاح به کوچه علی چپ می زند و می پرسد که می سرح خورده ای یا توت سیاه یا خون کسی را ریخته ای؟؟ اما خودش هم می داند که هیچ یک از این سه احتمال نیست! اگر به ابیات بعدی دقت کنیم همین معنی بیشتر محتمل می شود: بریده شدن جسر دجله و عبور کشتی از آن! افتادن دیوار باغ و همگانی شدن تماشای آن! چریدن گله در بوستان و....

Nima در ‫۱۴ ساعت قبل، ساعت ۰۷:۰۹ در پاسخ به سام دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۸۳:

خیلی ممنون که به این اشعار بیدل پرداختی و منتظر شرح‌های دیگه ای هستم.

اما من هر چقدر راجع به این بیت فکر کردم دیدم با این معنا و طرز خوانش، مصراع دوم ناقص میشه و معنی خاصی نمیده و حتی مصراع اول هم صورت خوشی پیدا نمیکنه!

شعر بیدل گاهی خیلی پیچیده میشه و مثل شعر برخی شاعران نیست.فهم برخی ابیات بیدل از حل یه معما کمتر کار نمیبره!!

من سعی میکنم طرز خوانش و معنای صحیح این بیت را توضیح بدم،هر چند که توضیح و انتقال معنای این بیت از طرف من به شما و دیگر مخاطبان خیلی خیلی سخته و خود شما باید با راهنمایی، معنا را بگیری.

به نظرم مهمترین نکته توی فهم این بیت اینه که بدونیم فاعل در مصراع اول کلمه «قناعت» است.

شاعر میگه:

قناعت من تشنه کام از حرص میمیره اگر قطره ای و نمی از پیشانی من کم بشه!

«من اگر قناعت نکنم و به قسمت خود راضی نباشم و برای مال دنیا حرص بزنم ،شرم و حیای خود را در برابر خدای روزی دهنده کنار گذاشته ام و اگر چنین بشود و قطره ای و نمی از عرق شرم من کم بشود قناعت من از حرص آن نم و عرق تشنه کام میمیرد.»

احتمالا فقط بیدل می‌تونه شعری با این مضمون بسازه که در اون قناعت از حرص بمیره!

سیدپور در ‫۱۸ ساعت قبل، ساعت ۰۲:۴۸ دربارهٔ سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۲ - توحید:

در مصراع *او پادشاه و بنده و نیک و بد آفرید* به صورت * او پادشاه و بندۀ نیک و بد آفرید* درست است.

بهروز قدرتی در ‫۱۹ ساعت قبل، ساعت ۰۲:۱۹ در پاسخ به رضا از کرمان دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۱:

زنده باشی دوست عزیز . چیزای خوبی برای من خواسته بودی . منم یه چیز خوب که برات بخوام اینه که ان شاالله همیشه مثل خدا حی و قیوم باشی. یعنی راننده و حق جو که از نظر من راز انجام دادن کار یعنی راننده باشی یعنی برای اینکه کاری به انجام برسه کسی که باید کار انجام بده یه جورایی هلش بدی حرکتش بدی حالا چطوری با سولوشن دادن یعنی راه حل دادن اگه راه حل بلد نیست بهش بگی چکار باید بکنه اگه سست هست پیگیر باشی که انجام بده خلاصه راننده باشی و حق جو ام که مشخصه یعنی همیشه فکر کنی ببینی روش درست انجام این کار چیه و این کار چطوری می تونی درست انجام بدی من که خودم هر وقت حکم کردن برام مشکل می شه و نمی دونم درستش چیه قرآن می خونم البته کشف و شهودام کمکم می کنند مثلا همین الان در همین لحظه هاتف در عالم غیب می گفت بعد از اینکه مشاهده ای داشتم در عالم مکاشفه عملا اینا رو که می بینم همیشه جلوی چشمم و چیزایی که می شنوم همیشه تو گوشم پس هیچ وقت فراموش نمی کنم به هر حال داشت می گفت مثلهم کمثل الذی استوقد نارا فلما اضائ ت ما حوله ذهب الله بنورهم و ترکهم فی ظلمات یعمهون البته چون جان من حافظش خوب نیست با قرآن مطابقت دادم دیدم لا یبصرون نه یعمهون قشنگ مشخصه که جانم حافظش خوب نیست و جالب اینجاست که راز حافظه رو تو عالم مکاشفه یکبار که جانم از یک استاد عرفانی در عالم مکاشفه پرسید اگه بخوام یک صفحه از کتاب بعد از ده سال کلمه به کلمه از حفظ باشم آیا ممکن گفت there are tosectrs and the second one is it must be based on intuition یعنی دو تا راز وجود داره وراز دوم اینه که باید برمبنای درک حسی باشه یعنی باید به صدای جانت گوش بدی در اصل یعنی فکر کردن متوقف می کنی و شروع می کنی به حس کردن و صبر می کنی ببینی جانت چه کلماتی به واسطه روانت به جسمت می یاره از هارمونی بین جسم و جان و روان استفاده می کنی که روان واسطه هست بین عالم ملکوت یا همون عالم جان و عالم جسم یا همین ملک به هر حال بعد از اون منی که کشف و شهود دائم دارم خیلی سعی کردم که قدرت حسم قوی کنم ولی هنوز این مثلث کامل شفا پیدا نکرده البته به لطف خدا شفا پیدا می کنم خبرشو بهم دادن به قول حافظ ای بی خبر بکوش تا صاحب خبر شوی منم الان کوشیدم صاحب خبر شدم خخخخخ قبلنا راهرو بوده الان راهبر شدم خخخ شدم ادیب عشق ولی به هر حال هنوز حافظم به اندازه کافی قوی نشده بعد از سالها البته همچنان تلاش می کنم چون السابقون السابقون اولئک المقربون کسی به خدا نزدیک می شه که بخواد از همه پیشی بگیره البته منظورم در تلاش برای رشد شخصی و رشد صفات که در اصل افزایش نور صفات در جان هستند، هست. خلاصه حالا به هر وسیله ای چه از طریق مطالعه چه از طریق شنونده خوب بودن یا از طریق علم لدنی یعنی از روش در خانه اگر کس است یک حرف بس است یعنی الفی که یاد داری بهش عمل کنی تا خداوند تعالی از هر روشی که صلاح می دونه قدم بعدی یعنی ب و پ و ت و ث و.. تا آخرین قدمی که در تقدیرت نوشته شده بهت از طریق دلخواه خودش که می تونه اتفاقات روزمره باشه یا خوندن یه کتاب یا دیدن یک فیلم یا شنیدن یه حرف از شخص دیگه یا حتی کشف و شهود بهت بگه. به هر صورت این توضیحات دادم راجع به حق جو بودن  بخوام مثال ملموس بزنم مثلا الان تو محیطای کاری مختلف در کشور حتما دیدین  آدما سعی می کنند حرفه ای باشند و بعد سلام می دی جواب سلامتو  نمی دن  بابا نامرد تو باید از امر خدا اطاعت کنی از کجا می دونی که اصول حرفه ای اینه که تو سلام ندی تو قرآن گفته وقتی کسی با شما احوال پرسی کرد یا همون جواب خودش بهش برگردونید یا خوبتر باهاش احوال پرسی کنید  بابا شماها باید از امر خدا اطاعت کنید چرا نمی تونید اینو درک کنید یا اون یکی صداشو می بره به عرش و داد و بیدا می کنه و گستاخ و بی ادب خوب عزیز من تو باید از امر خدا اطاعت کنی خداوند تعالی در قرآن می گه لقمان به پسرش نصیحت کرد که صداتو پایین بیار و متعادل راه برو که نکره ترین صداها صدای الاغ باز می بینی طرف داد و بیداد می کنه عزیز من چرا از امر خدا اطاعت نمی کنید. منظوم از حق جویی اینه که نه با تصوراتمون نه با بر اندیشمون بلکه واقعا طبق امر خدا رفتار کنیم و مطیع امر خدا باشیم منظورم اینه که هر کاری درست انجام بدیم اونطوری که باید انجام بدیم امیدوارم تونسته باشم منظورمون برسونم . راننده رو هم که توضیح دادم. به هر صورت ان شاالله که همیشه در انجام کارهاتون موفق باشید با راننده و حق جو بودن و توکل به خدا و رعایت اصول عرفان عملی که از 9 تاش من سه تاشو بلدم یعنی توسل کردن یعنی همیشه دنبال وسیله مناسب برای انجام کاری گشتن و دوم بگیرید و بدهید و سوم در حد توان یاری کنید. 

سیدپور در ‫۱۹ ساعت قبل، ساعت ۰۲:۱۸ در پاسخ به اییار دربارهٔ سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۲ - توحید:

جناب من به پیام شما چشم دوختم، میدانم اشتباه است، نباید می دوختم باید می نگریستم، اما دوختم و گریستم

سیدپور در ‫۱۹ ساعت قبل، ساعت ۰۲:۱۶ در پاسخ به سید مجتبی دربارهٔ سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۲ - توحید:

اقا سیدمجتبی بعد 8 سال نظرت عوض نشد؟

کوروش در ‫۲۰ ساعت قبل، ساعت ۰۰:۳۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳۷۷:

 

یعنی چه ؟

 

سام در ‫۲۱ ساعت قبل، ساعت ۰۰:۱۹ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۸۳:

تشنه‌کامِ حرص می‌میرد، قناعت تا ابد
یک عَرَق گر از جبینِ شرم، نم گم می‌کنم

۱. معنیِ لغوی

مصرع اول:
«تشنه‌کامِ حرص می‌میرد، قناعت تا ابد»
انسانِ حریص، تشنه و ناراضی از دنیا می‌میرد؛
در مقابل، کسی که اهل قناعت است، آرامش ماندگار دارد.

مصرع دوم:
«یک عَرَق گر از جبینِ شرم نم گم می‌کنم»
اگر حتی یک قطره عرقِ شرم از پیشانی‌ام بریزد و گم شود، یعنی هنوز شرم و حیا در من زنده است.

✅ مفهوم ظاهری: ستایش قناعت + نکوهش حرص + ارزش‌گذاری بر شرم و حیا

۲. معنی عرفانی

در عرفان:

«حرص» = وابستگیِ نفس به دنیا

«قناعت» = بی‌نیازیِ روح

«تشنه‌کام» = کسی که به حق نرسیده

«عرقِ شرم» = آخرین نشانهٔ بیداری روح

پس معنای باطنی چنین می‌شود:

نفسِ حریص، هیچ‌گاه به وصال نمی‌رسد و با عطش می‌میرد؛
اما روحِ قانع، به جاودانگی می‌رسد.
و اگر در من حتی ذره‌ای شرم باقی باشد و آن هم از میان برود،
یعنی که آخرین رشتهٔ انسانیتم در حال گسستن است.

در واقع شاعر دارد با خودِ سالکش سخن می‌گوید:
مبادا آن‌قدر در فنا پیش روی که شرم هم نابود شود.
اینجا یک موازنهٔ ظریف است میان:

«فنا در حق» و «محوشدنِ اخلاق انسانی»

و این کارِ هر کسی نیست؛ این نگاه، بسیار بیدلی‌ست.

۳. صنایع ادبی

در این بیت چند صنعت برجسته داریم:

۱. تضاد آشکار واژه مقابل حرص قناعت تشنگی سیراب بودن پنهان مرگ ابد (بقا)

این تضاد، پیام اخلاقی – عرفانی بیت را برجسته می‌کند.

۲. تشخیص

«تشنه‌کام حرص می‌میرد»
حرص را مانند یک موجود زنده نشان داده → تشخیص

۳. ایهام لطیف در «نم»

«نم» هم می‌تواند به معنی:

رطوبت کم

نشانهٔ کم‌رنگ

باشد؛ یعنی:
حتی اندک نشانهٔ شرم هم اگر گم شود، فاجعه است.

۴. مجاز و کنایه عبارت معنی کنایی جبین شرم مرکز حیا عَرَق شرم حیا و وجدان اخلاقی

این‌ها مجاز مرکّب و کنایه از «حیای درونی» هستند.

۴. نکتهٔ وزنی (عَروض)

وزن بیت درست و سالم است:

مفاعیلن | مفاعیلن | مفاعیلن | مفاعیلن

نمونه تقطیع مصرع اول (خلاصه‌شده):

تشـنه‌کا | مِ حِرص | می‌میـرد | قَناعَت | تا اَبَـد
= مفاعیلن / مفاعیلن / مفاعیلن / مفاعیلن ✅

وزنی کاملاً مناسب برای مضمون‌های:

اخلاقی

حکمی

عرفانی

جمع‌بندی نهایی: بخش نتیجه معنی لغوی نقد حرص، ستایش قناعت، ارج‌گذاری به شرم معنی عرفانی مبارزهٔ نفس و روح، کنترل «فنا» با «اخلاق» صنایع ادبی تضاد، تشخیص، کنایه، ایهام وزن مفاعیلن ×۴ (کاملاً سالم)

سام در ‫۲۱ ساعت قبل، ساعت ۰۰:۱۷ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۸۳:

. معنیِ لغوی

مصرع اول:
«چیزی از خود هر قدم زیر قدم گم می‌کنم»
یعنی: با هر گامی که برمی‌دارم، بخشی از خودِ من، از هویت و داشته‌هایم، ناپدید می‌شود.

مصرع دوم:
«رفته‌رفته هرچه دارم، چون قلم گم می‌کنم»
یعنی: به‌تدریج تمام سرمایه‌های وجودی‌ام را از دست می‌دهم؛ همان‌گونه که قلم از دست می‌افتد یا گم می‌شود.

✅ برداشت سطحی: استهلاک تدریجیِ «خود» در مسیر زندگی / عشق / زمان

۲. معنیِ عرفانی

در خوانش عرفانی، این بیت بسیار ژرف است:

در عرفان، گم شدنِ “خود” نه نقصان، بلکه کمال است؛ یعنی:

• هر قدم → هر مرحلهٔ سلوک
• گم کردن خود → نفی نفس، ترک منیّت، فنا
• قلم → عقل، بیان، هویت فردی، خواهش‌ها

بنابراین معنا چنین می‌شود:

با هر قدم در راه عشق و سلوک، بخشی از «من» را از میان برمی‌دارم؛
و در نهایت، همهٔ من، همهٔ عقل و هویت و تعلقاتم، محو می‌شود.

این همان مقام فنا فی‌الله است.

قلم، نمادِ عقل جزئی و خودآگاهیِ محدود است
و «گم‌شدنِ قلم» یعنی:

✅ عبور از تعقل عادی
✅ رسیدن به شهود
✅ سکوتِ عاشقانه
✅ استغراق در حق

این بسیار بیدلی‌ست.

۳. صنایع ادبی

در این بیت چند صنعت مهم داریم:

الف) تکرار هنری

«گم می‌کنم» دوبار آمده
→ تأکید بر محوشدن تدریجی و تدافعیِ «خود»

ب) مراعات نظیر

واژگان مرتبط با نوشتن و مسیر:
قلم / قدم / زیر قدم
هم‌خانواده در شنیدار و تصویر:
✅ قلم = نوشتن
✅ قدم = حرکت
هر دو ابزار: یکی برای زبان، یکی برای حرکت

ج) تشبیه

«چون قلم گم می‌کنم»
تشبیه خود به «قلم گمشده»
→ زیبایی صامت، بی‌صدا، بی‌رد

د) کنایه

«چیزی از خود گم کردن»
= ترک عادت‌ها، منیت، تعین

هـ) تضاد پنهان

داشتن / گم ‌کردن
حرکت / محو شدن
رشد ظاهری / فنا باطنی

۴. نکتهٔ وزنی (عَروض)

وزن این بیت:

مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن

نمونه اسکن مصرع اول:

چـــی | زی از | خـــود هر | قـدم | زیـر |قـدم | گـم | می | کــنَـم
= مفاعیلن / مفاعیلن / مفاعیلن / مفاعیلن

✔️ وزن کاملاً سالم، بدون شکست
✔️ بسیار مناسب برای مضامین عرفانی و تأملی
✔️ همان وزنی که بیدل و حافظ برای مضامین فلسفی استفاده می‌کنند

جمع‌بندی کوتاه و دقیق: بخش نتیجه معنی لغوی از دست رفتن تدریجیِ خود معنی عرفانی فنا در مسیر عشق صنایع ادبی تکرار، مراعات نظیر، تشبیه، کنایه وزن مفاعیلن ×4 (صحیح و سالم)

Arian۴۸۵ Jesmani در ‫دیروز شنبه، ساعت ۲۲:۵۷ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۲۴۰:

صائب تو که بودی در این دریای بی پایاب زندگی...

رومینا ابدی در ‫دیروز شنبه، ساعت ۲۲:۰۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » ترجیع بند:

معنی مصرع اول بیت

با من چو جوی ندید معشوق 

نگرفت حدیت من به یک جو 

چیست؟

نمی‌توانم بفهمم «با من چو جوی ندید» یعنی چه؟ حدس می‌زنم جو در مصرع اول استعاره از اموال باشد.

۱
۲
۳
۵۶۴۶