کوروش در ۴ ساعت قبل، ساعت ۰۲:۵۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۶۳ - حکایت آن مجاهد کی از همیان سیم هر روز یک درم در خندق انداختی به تفاریق از بهر ستیزهٔ حرص و آرزوی نفس و وسوسهٔ نفس کی چون میاندازی به خندق باری به یکبار بینداز تا خلاص یابم کی الیاس احدی الراحتین او گفته کی این راحت نیز ندهم:
معنای میان تی در مصرع پایانی چیست
کوروش در ۴ ساعت قبل، ساعت ۰۲:۴۷ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۶۲ - حکایت عیاضی رحمهالله کی هفتاد غزو کرده بود سینه برهنه بر امید شهید شدن چون از آن نومید شد از جهاد اصغر رو به جهاد اکبر آورد و خلوت گزید ناگهان طبل غازیان شنید نفس از اندرون زنجیر میدرانید سوی غزا و متهم داشتن او نفس خود را درین رغبت:
با مسلمانان به کافر وقت کر
وانگشت او با مسلمانان به فر
یعنی چه ؟
کوروش در ۴ ساعت قبل، ساعت ۰۲:۳۹ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۶۱ - نصیحت مبارزان او را کی با این دل و زهره کی تو داری کی از کلابیسه شدن چشم کافر اسیری دست بسته بیهوش شوی و دشنه از دست بیفتد زنهار زنهار ملازم مطبخ خانقاه باش و سوی پیکار مرو تا رسوا نشوی:
کار ترکانست نه ترکان برو
جای ترکان هست خانه خانه شو
یعنی چه ؟
علی میراحمدی در دیروز سهشنبه، ساعت ۲۲:۰۷ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » داستان کاموس کشانی » بخش ۱۵:
درست است که قدرت و زور بازو در نتیجه نبرد بسیار موثر است ولی بخشی از پیروزی یا شکست در نبرد هم به مسائل روانی برمیگردد .بنابراین پهلوان علاوه بر جنگاوری باید رجزخوانی هم بداند و با مسائل روحی روانی نیز آشنا باشد.
پاسخ رستم به رجزخوانی های اشکبوس بسیار شگفت آور است.
اشکبوس با غرور فراوان که در نتیجه فرار رهام به او دست داده چنین میگوید :
بدو گفت خندان که نام تو چیست؟
تن بیسرت را که خواهد گریست؟و اما پاسخ شگفت انگیز رستم:
تهمتن چنین داد پاسخ که نام
چه پرسی؟ کزین پس نبینی تو کام
مرا مادرم نامْ مرگ تو کرد
زمانه مرا پتکِ ترگِ تو کرد
اشکبوس در ادامه به پیاده بودن رستم اشاره کرده و آن را نقطه ضعف تهمتن دانسته و به خیال خویش این نقطه ضعف را به رخ جهان پهلوان میکشد:
کَشانی بدو گفت بیبارگی
به کشتن دهی سر به یکبارگی
رستم در ابتدا پاسخی جدی و در خور به کشانی میدهد :
پیاده ندیدی که جنگ آورد؟
سر سرکشان زیر سنگ آورد؟
و در ادامه پاسخهایی با لحن طنز و تمسخر آمیز به اشکبوس میدهد که نشان از قدرت رجزخوانی و همچنین روحیه بالای او میدهد:
به شهر تو شیر و نهنگ و پلنگ
سوار اندر آیند هر سه به جنگ؟
هم اکنون ترا ای نَبَرده سوار
پیاده بیاموزمت کارزار
و در ادامه دلیل پیاده آمدن خود را اینچنین بیان میکند که پاسخی بسیار در خور وشگفت انگیز است:
پیاده مرا زان فرستاد طوس
که تا اسپ بستانم از اشکبوس
اشکبوس که به خوبی درمییابد که رستم دست بالا را در رجزخوانی گرفته و دیگر تحمل طعن و تمسخر توسط حریف را ندارد به اصطلاح زمینه بحث را عوض کرده و سعی میکند وضعیت را به نفع خویش تغییر دهد:
کَشانی بدو گفت با تو سَلیح
نبینم همی جز فُسوس و مَزیح
و رستم که گویی منتظر چنین سخنی از کشانی بوده است دیگر طعن و تمسخر حریف را کنار گذاشته و عملا سلاح خویش را رو میکند و چنین میگوید:
بدو گفت رستم که تیر و کمان
ببین تا هم اکنون سرآری زمان
در ادامه رستم ابتدا اسب اشکبوس و سپس خود او را هدف تیر کمان قرار داده و کار کشانی را تمام میکند.
نبرد رستم با اشکبوس نقطه اوج رجزخوانی و جنگ روانی در نبرد با دشمن است.درین بخش ما تصویری شگفت از پهلوان آرمانی فردوسی و شاهنامه میبینیم .
پهلوانی که خوب میداند در سخت ترین شرایط چه بگوید و چه پاسخ دهد و چگونه عمل کند.
علی میراحمدی در دیروز سهشنبه، ساعت ۱۹:۲۹ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » داستان کاموس کشانی » بخش ۱۵:
پیران احتمال میدهد که رستم به یاری ایرانیان آمده است و همچنین میداند که هیچکس حریف رستم نمیشود ولی با این سخنان کاموس کشانی را به اصطلاح شیر میکند تا به جنگ رستم برود...
ابا این شگفتی به روز نبرد
سزد گر نداری تو او را به مرد
و در ادامه...
بسی آفرین خواند پیران بدوی
که ای شاهِ بینادل و راستگوی
بدین شاخ و این یال و بازوی و کِفت
هنرمند باشی ندارم شگفت
به کام تو گردد همه کار ما
نماندست بسیار پیکار ما
افسانه چراغی در دیروز سهشنبه، ساعت ۱۹:۱۶ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۳۰ - رفتن شاپور دیگر بار به طلب شیرین:
بَرسَم یعنی سپاسِ نعمتِ رُستنیها را به جا آوردن
افسانه چراغی در دیروز سهشنبه، ساعت ۱۹:۱۵ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۳۰ - رفتن شاپور دیگر بار به طلب شیرین:
افسانه چراغی در دیروز سهشنبه، ساعت ۱۸:۵۳ در پاسخ به فرهود دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۲۳ - پیدا شدن شاپور:
از توضیحات جناب عالی سپاسگزارم. البته در این بیت توصیف لب مطرح نیست بلکه سخنان شکرینی است که در دل شیرین هست و میخواهد بر زبان بیاورد و همان طور که عرض کردم، جناب دهخدا دقیقا این بیت را زیر معنی «بار شکر» آوردهاند.
افسانه چراغی در دیروز سهشنبه، ساعت ۱۸:۳۴ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۲۴ - گریختن شیرین از نزد مهینبانو به مداین:
سراغُج یعنی سرپوش
علی امیدوار در دیروز سهشنبه، ساعت ۱۸:۰۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲:
در این غزل حضرت حافظ راه برگزیده خود یعنی راه عاشقی را با راه دیگر که راه مرسوم تری در جامعه است مقایسه می کند
از آنجا که راه مرسوم تر را جامعه به صلاح می داند حافظ چون از این راه پیروی نمی کند به نوعی خراب و گناهکار خوانده می شود و معتقد است این دو راه تفاوتهای زیادی دارند
هر راهی شرایط خود را دارد راه صلاح در صومعه طی می شود یعنی عبادتگاه و عبادت مرسوم هم ضوابط خود را دارد . باید خرقه بپوشی و طی طریق کنی که از نظر حافظ این خود نوعی ریاکاریست اما در طریق حافظ که در دیر مغان آموخته می شود تزویر در کار نیست و نیازی به حفظ ظواهر کار (خرقه) نیست بلکه باید اصل را برگرفت و به شراب ناب پرداخت که محتوای حقیقت استحافظ دردبیت سوم تقوا را در کنار صلاح می آورد چون لازمه تقوا ملاحظه کاری است و باید خود را بپایی که فلان کار را انجام دهی یا ندهی و به نوعی مصلحت (صلاح کار ) را بسنجی ولی در مقابل حافظ خود را رند می داند و برخلاف اهل صلاح و تقوا که نیازمند شنیدن موعظه هستند خود را نیازمند آهنگ رباب می داند
حافظ بر این باور است که پوشیدن خرقه ریاکاری و شنیدن موعظه روشنگری نخواهد کرد و چراغی مرده است چون رخ دوست را نمی شناسد ولی نوشیدن شراب خالص و شنیدن نغمه رباب است که نور آفتاب معشوق را به ما می نمایاند و ما را به معرفت حقیقی می رساند
طوریکه خاک در کوی دوست سرمه چشمان ما می شود و دل از این راه بر نمی گیریم و به راه خود ادامه می دهیم چون باعث روشنی چشمهای ما و بصیرت ماستو البته همانند غزل ۱ که به چالشهای این راه می پرداخت بازهم اشاره می کند که چالشهای کوچک این راه که همچون فرورفتگی خفیف زنخدان است نباید ما را فریب دهد چون چاه ها هم در این راه فراوانند و گرفتار خواهیم شد و سفری طولانی خواهیم داشت و بهتر است کسانی که به مصلحت می اندیشند این راه را طی نکنند.
وقتی به دوست می رسی روزگار خوشی خواهی داشت .دوست هم کرشمه دارد و هم عتاب با کرشمه جذبت می کند و با عتاب تو را به خود می آورد هرچه هست با حضور او رخ می دهد نه با تخیلات و اوهامی که تو در موردش ساخته ای بلکه خودش حضور دارد و تو حضورش را در این دنیا درک خواهی کرد .
در بیت آخر نیز خود را بیقرار و بیخواب می داند چون مشتاق است این راه را با شتاب با بیصبری بپیماید و این هم از ویژگی های راه عاشقی است.
علی امیدوار در دیروز سهشنبه، ساعت ۱۷:۵۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳:
اظهارات ضد و نقیض در مورد این غزل فراوان است اما من با خواندن این غزل تصویری به ذهنم آمد که آن را در غزل زیر بیان می کنم ..فرض کرده ام که ترک شیرازی فارغ از جنسیت کسی است که انتقاد تندی همراه با دشنام و بی ادبی به حضرت حافظ کرده است و ایشان با سعه صدر نخواسته پاسخش را در حضور وی بدهد . این غزل خطاب به آن فرد است.
من از آن ترک شیرازی که حیران کرده دلها را
همی خواهم به دست آرد دل این حافظ ما رااگر چه لولی شوخی و شیرین کار و شهر آشوب
جوانی کرده آزردی دل آن پیر دانا رااگر خواهی ز حکمت راز خلقت را تو جویا شو
ولی می نوش و بعد از آن بیا حل کن معما راز کنه شرع آموزی فقط دشنام و نفرینی
بیا و مطربی آموز و سر ده ساز و آوا رابه تصویری که می سازیم دلبر را نیازی نیست
بیا او را تماشا کن گریزان شو من و ما راعزیزا شرع و حکمت را به رنگ عشق زیبا کن
وزان پس در فشانی کن سمرقند و بخارا رامبر از یاد گفتارش که در آنجا نمی یابی
کنار آب رکن آباد و گلگشت مصلا را
علی امیدوار در دیروز سهشنبه، ساعت ۱۷:۳۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱:
با سلام
ضمن تشکر از همه عزیزانی که نظرات خود را در خصوص ابیات مطرح می کنند .من از بسیاری از نظرات بهره می گیرم
در بیت
مستی به چشم شاهد دلبند ما خوش است
زان رو سپرده اند به مستی زمام ما
یکی از شاهکارهای حضرت حافظ در این بیت در مورد مستی است .در سایر غزلها هم مستی در واقع تعبیر از نوعی آگاهی خاص است که به دنبال می حاصل می شود .در این نوع مستی عاشق به معرفت های جدیدی دست می یابد و این آگاهی فراتر از خرد است که دست به محاسبه های ناشی از نگرانی می زند .این نوع مستی به حرکت فرمان می دهد و به جای تکیه بر مصلحت اندیشی بر توکل تکیه دارد و چنین آگاهی و هشیاری با شراب انگوری حاصل نمی شود و خود حضرت حافظ نیز به این امر واقف است .
در مصرع دوم هم که زمام انسان را به دست مستی سپرده به نوعی کنترل اشاره دارد که اتفاقا آن نیز بر اساس مستی است یعنی نوعی هشیاری فراتر زمام کار انسان و سایر موجودات را برعهده دارد که با آگاهی که ما می شناسیم تفاوت دارد .حافظ از ما می خواهد که برای وحدت ما هم مستی را پیشه کنیم یعنی به این هشیاری فراتر برسیم
سعید غلامی در دیروز سهشنبه، ساعت ۱۷:۰۴ دربارهٔ شهریار » منظومهٔ حیدر بابا:
به جای ترجمه شعر که واقعا یک افتضاح ادبی هست بهتر هست معنی و توضیحات هر بیت قرار داده بشه که قطعا برای خواننده غیر ترک زبان و حتی ترک زبان ناآشنا با فرهنگ روستایی مفیدتر خواهد بود. همچنین نمیدونم چرا دکلمه این اثر که با صدای خود استاد شهریار موجود هست رو در سایت نمیذارید واقعا جای تعجب داره. همچنین نمیدونم چه اصراری هست که به زبان ترکی میگویند آذری. خود استاد که گفته ترکی بس عزیز است و ... نگفته که آذری بس عزیز است و ... لطفا اجازه ندهید تعصب بر خرد شما غلبه کند. این زبان ترکی هست و ترکی بسیار اصیلی هم هست.
احمد خرمآبادیزاد در دیروز سهشنبه، ساعت ۱۶:۱۶ دربارهٔ ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۲۴۱ - اجازه خواستن حضرت علی اکبر از حضرت برای رفتن به جهاد:
به پایان آمد این دفتر، حکایت همچنان باقی است
کار ویرایش مثنوی طاقدیس به پایان رسید، اما
1-چندتایی از بیتها در این مجموعه شعر–به دلایلی ناشناخته–بدون قافیه هستند.
2-گفتنی است که ملا احمد نراقی واژگان بسیار گستردهای داشته و در واژهپردازی زبردست بوده است.
احمد خرمآبادیزاد در دیروز سهشنبه، ساعت ۱۵:۵۷ دربارهٔ ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۲۲۷ - دستور یافتن حضرت سلیمان برای مهمانی مخلوقات:
اکنون میتوان گفت که شکل درست مصرع دوم بیت 35 چنین است: «میرسد از جودِ اَرفَعبار او».
«ارفعبار» = «اَرفَع» + «بار» = «بسیار زیاد، در حد اعلی»
*این حاشیه پس از ویرایش، حذف نخواهد شد تا به عنوان سندی برای پیگیری پژوهشگران باقی بماند.
فرهود در دیروز سهشنبه، ساعت ۱۴:۴۰ در پاسخ به افسانه چراغی دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۲۳ - پیدا شدن شاپور:
با درود
تشبیه لب به تنگ شکر منظور همان شکرپاش است. و بار شکر مورد نظر نیست؛ دهان معشوق بهسبب کوچکی و شیرینی به دهانه شکرپاش تشبیه میشود.
به گل میگفت کای تَنگ شکرپاش (عطار)
در بیت زیر هم خواجوی کرمانی تَنگ شکر را همراه با نمکدان استفاده کرده است.چو تنگ شکر در شکرگون پرند
شکر ریخته از نمکدان به قند
در اشعار به هر دو معنی (بار شکر) و (کوزه شکر و شکرپاش) بکار رفته است ولی وقتی که به لب تشبیه میشود یا شکرپاشی، استعاره برای سخن گفتن بکار میرود بیشتر کوزه و شیشه شکر مورد نظر است.
احمد خرمآبادیزاد در دیروز سهشنبه، ساعت ۱۲:۲۸ دربارهٔ ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۲۴۰ - شهادت حضرت علی اصغر در میدان بر روی دست حضرت:
در مصرع نخست بیت 29 «همچو اسماعیل اینها سر نهم» وجود «اینها» مناسب نیست. به استناد نسخه خطی مجلس به شماره ثبت 5379، این مصرع چنین است: «همچو اسماعیل اینجا سر نهم»
افسانه چراغی در دیروز سهشنبه، ساعت ۱۲:۰۵ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۲۳ - پیدا شدن شاپور:
تَنگِ شِکر یعنی بارِ شکر
در لغتنامه دهخدا در معنی «تَنگ» همین بیت نظامی هم به عنوان شاهد مثال آمده است.
در بیشتر جاها همین معنی مورد نظر است.
احمد خرمآبادیزاد در دیروز سهشنبه، ساعت ۱۱:۳۹ دربارهٔ ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۲۳۹ - خطاب حضرت سیدالشهداء ع به اصحاب خود در صبح عاشورا و آماده شدنشان برای قتال:
مصرع دوم بیت نخست به شکل «ای سرافرازان میدان بقا» قافیه بیت را به هم میزند. به استناد نسخه خطی مجلس به شماره ثبت 5379، «میدان وفا» درست است.
کوروش در ۴ ساعت قبل، ساعت ۰۲:۵۷ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۶۵ - ایثار کردن صاحب موصل آن کنیزک را بدین خلیفه تا خونریز مسلمانان بیشتر نشود: