گنجور

حاشیه‌ها

خلیل شفیعی در ‫۳ ساعت قبل، ساعت ۰۳:۲۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۶:

✅ نگاه دوم: عناصر برجستهٔ غزل ۲۸۶ حافظ

بیت ۱

«دوش با من گفت پنهان کاردانی تیزهوش / وز شما پنهان نشاید کرد سِرِّ می‌فروش»

عنصر برجستهٔ این بیت «رازآگاهی» است.

شخصیتِ «پنهان‌کارِ تیزهوش» نماد مرشد یا دانای درون است که تشخیص می‌دهد مخاطب ظرفیتِ فهمِ راز را دارد.

نکتهٔ مهم: حافظ مرز میان «اهل راز» و «نامحرمان» را از همان آغاز مشخص می‌کند؛ می‌فروش رازی عمومی نیست، بلکه نشانهٔ شناختِ متقابل اهل معناست

 

بیت ۲

«گفت آسان گیر بر خود کارها کز روی طبع / سخت می‌گردد جهان بر مردمان سخت‌کوش»

هستهٔ معنایی بیت نقدِ ریاضتِ افراطی و خودآزاری است.

حافظ «سخت‌کوشی» را نه فضیلت مطلق، بلکه گاه عاملِ تنگ‌شدن جهان می‌داند.

عنصر برجسته: نگاه روان‌شناسانه و انسانی به زندگی؛ توصیه به اعتدال به‌جای قهر با طبیعتِ خویش.

 

بیت ۳

«وان گهَم در داد جامی کز فروغش بر فلک / زهره در رقص آمد و بربط‌زنان می‌گفت نوش»

اینجا اغراقِ کیهانی عنصر اصلی است.

شراب نه‌تنها انسان، بلکه آسمان را هم به حرکت درمی‌آورد.

«زهره» (سیاره و الههٔ موسیقی) با «رقص» و «بربط» تصویرِ هماهنگیِ جهان با سرمستیِ عاشقانه را می‌سازد.

پیام: عشق حقیقی، نیرویی کیهانی دارد، نه صرفاً شخصی.

 

بیت ۴

«با دل خونین لب خندان بیاور همچو جام / نی گرت زخمی رسد آیی چو چنگ اندر خروش»

عنصر برجسته، پارادوکسِ رنج و شادی است.

«دل خونین / لب خندان» عصارهٔ زیستِ رندانهٔ حافظ است:

تحمل درد بدون فروپاشی، و تبدیل زخم به صدا و نغمه.

چنگ، سازِ زخم‌خورده‌ای‌ست که با ضربه آواز می‌دهد؛ استعاره‌ای دقیق از انسانِ بی تحمل

 

بیت ۵

«تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی / گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش»

اینجا «حریم معنا» برجسته است.

حافظ میان دانستن و شنیدن تفاوت می‌گذارد:

شنیدنِ پیامِ سروش نیازمند آشناییِ درونی است، نه گوشِ فیزیکی.

عنصر کلیدی: باطنی‌بودنِ معرفت و ردّ فهمِ سطحی.

 

بیت ۶

«گوش کن پند ای پسر وز بهر دنیا غم مخور / گفتمت چون دُر حدیثی گر توانی داشت هوش»

این بیت لحنِ تعلیمیِ صریح دارد.

تشبیه «پند» به «دُر» نشان می‌دهد که سخنِ کوتاه اما عمیق ارزشمند است.

عنصر برجسته: انتقال تجربهٔ زیست، از نسلی به نسل دیگر، بدون تعارف و پیچیدگی.

 

بیت ۷

«در حریم عشق نتوان زد دم از گفت و شنید / زان که آنجا جمله اعضا چشم باید بود و گوش»

هستهٔ این بیت «شهود مطلق» است.

عشق قلمرویی فراتر از زبان است؛ در آن، تمام وجود ابزار ادراک می‌شود.

عنصر برجسته: نفی عقلِ زبانی و تأکید بر حضور کامل و خاموش.

 

بیت ۸

«بر بساط نکته‌دانان خودفروشی شرط نیست / یا سخن دانسته گو ای مرد عاقل یا خموش»

این بیت نقد اجتماعیِ تیز دارد.

حافظ مرز روشنی می‌کشد:

دانایی با کم‌گویی و دقت همراه است، نه با نمایش و خودنمایی.

عنصر برجسته: اخلاقِ گفتار در جمع اهل فکر.

 

بیت ۹

«ساقیا می ده که رندی‌های حافظ فهم کرد / آصف صاحب‌قران جرم‌بخش عیب‌پوش»

پایان‌بندی غزل جمع‌بندیِ رندانه است.

حافظ به بلوغِ فهم خود اشاره می‌کند و پشتوانهٔ این جسارت را «عیب‌پوشیِ قدرت» می‌داند.

عنصر اصلی: آشتیِ آگاهی، رندی و امنیتِ وجودی؛ نه سرکشی کور، نه زهدِ نمایشی.

✍️ خلیل شفیعی

مدرس زبان و ادبیات فارسی

پیوند به وبگاه بیرونی

خلیل شفیعی در ‫۳ ساعت قبل، ساعت ۰۳:۱۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۶:

✅ نگاه اول: شرح بیت‌به‌بیت غزل ۲۸۶ حافظ

 

بیت ۱

 

🔹 دوش با من گفت پنهان کاردانی تیزهوش / وز شما پنهان نشاید کرد سِرِّ مِی‌فروش

 

دیشب دانایی، زیرک و رازدار با من سخن پنهانی گفت،

رازِ می‌فروش را نمی‌توان از شما پنهان کرد.

 

بیت ۲

 

🔹 گفت آسان گیر بر خود کارها کز روی طبع / سخت می‌گردد جهان بر مردمان سخت‌کوش

 

او پند داد که زندگی را بر خود سخت مگیر؛

زیرا جهان بر کسانی که بیش از اندازه به خود فشار می‌آورند، سخت‌تر می‌شود.

 

بیت ۳

 

🔹 وان گَهَم دَر داد جامی کز فروغش بر فلک / زهره در رقص آمد و بربط‌زنان می‌گفت نوش

 

سپس جامی به من داد که نور و درخشش آن چنان بود

که حتی زهره (نماد موسیقی و شادی) به رقص درآمد و ساز زنان فریاد «نوش» سر داد.

 

بیت ۴

 

🔹 با دل خونین لب خندان بیاور همچو جام / نی گرت زخمی رسد آیی چو چنگ اندر خروش

 

همچون جام، با دلی پرخون اما لبخندی بر لب زندگی کن؛

اگر زخمی خوردی، مانند چنگ داد و فریاد نکن.

 

بیت ۵

 

🔹 تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی / گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش

 

تا وقتی اهلِ این راز نشوی، چیزی از اسرار نخواهی شنید؛

گوشِ نامحرم ظرفیت پیامِ فرشته‌ الهی را ندارد

بیت ۶

 

🔹 گوش کن پند ای پسر وز بهر دنیا غم مخور / گفتمت چون دُر حدیثی گر توانی داشت هوش

 

ای پسر، این پند را بشنو و عصه ی کم و زیاد دنیا را نخور؛

این سخن را چون مرواریدی گرانبها گفتم، اگر گوشِ شنوا داشته باشی.

 

بیت ۷

🔹 در حریم عشق نتوان زد دم از گفت و شنید / زان که آنجا جمله اعضا چشم باید بود و گوش

 

در قلمرو عشق، سخن باید بی ادعا فقط سکوت کرد

آنجا تمام وجود باید چشم و گوش باشد.

بیت ۸

 

🔹 بر بساط نکته‌دانان خودفروشی شرط نیست / یا سخن دانسته گو ای مرد عاقل یا خموش

 

در مجلس دانایان، خودنمایی و فضل‌فروشی جایی ندارد؛

انسان دانا ،یا سخن سنجیده بگو، یا خاموش بمان.

بیت ۹

 

🔹 ساقیا می ده که رندی‌های حافظ فهم کرد / آصف صاحب‌قران جرم‌بخش عیب‌پوش

 

ای ساقی، شراب بده؛

زیرا آصف بزرگ و بخشنده، که جرم‌ها را می‌بخشد و عیب‌ها را می‌پوشاند منظور و‌مفهوم رندی های حافظ را درک کرد.

⬅️ خلیل شفیعی(مدرس زبان و ادبیات فارسی)

پیوند به وبگاه بیرونی

برمک در ‫۴ ساعت قبل، ساعت ۰۲:۰۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲:

 

نه با او  می‌توان یکدم  سخن گفت

نه هرگز از کمندش می‌توان رست

نه از دیدار او چشمان توان دوخت

نشاید در به روی دوستان بست

به افدم دوستی نتوان بریدن

 فرادم  خود نمی‌بایست پیوست

برمک در ‫۴ ساعت قبل، ساعت ۰۱:۵۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲:

به به بنگرید چه خوار و زیبا پارسی سروده


نشاید گفتن آن‌کس را دلی هست

که ندهد بر چنین رویی دل از دست

نه آزاد از سرش بر‌می‌توان خاست

نه با او می‌توان آسوده بنشست

اگر دودی رود بی‌آتشی نیست

و گر خونی بیاید کشته‌ای هست

نشاید خرمن بیچارگان سوخت

نمی‌باید دل درمندگان خست

به دل گفتم «ز چشمانش بپرهیز»

که هشیاران نیاویزند با مست

دلی از دست بیرون رفته سعدی

نیاید باز تیر رفته از شست

 

 

علی احمدی در ‫دیروز یکشنبه، ساعت ۲۲:۵۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۷:

 
آنچه برای حضرت حافظ همیشه مهم است رونق عاشقی در جامعه  و گسترش مفهوم عشق ورزیست.او دلبران قدرتمند را عامل این رونق می داند .چه در گذشته چه در حال و چه در آینده .حافظ اهل مال و مقام و نام و‌ننگ نیست و نزدیک شدن او به پادشاه قصد و غرض دیگری دارد .او به شاهی چون شاه شجاع چشم امید دارد تا شاید بتواند از طریق او و دربارش سخن خود را بگوید .حافظ حتی در زمان تبعید به یزد برای شاه یحیی هم غزلی می سراید و امیدوار است به دربارش راه یابد .بنابراین علاقه حافظ به شاه شجاع بیشتر برای ترویج فرهنگ عشق ورزیدن است .اگرچه دو بیت اول خواننده را به یاد پیامبر اسلام می اندازد ولی به نظرم سرودن این ابیات نیز باید با هدف خاصی صورت گرفته باشد . حافظ شاه شجاع را فقط از حیث مکتب نرفتن و خط ننوشتن با پیامبر مقایسه می کند و دوره حکومت او را مانند دوره حکومت پیامبر که شروع دوره رونق اسلام است شروع دوره رونق عاشقی می داند و این شباهت را به فال نیک می گیرد .
ستاره‌ای بدرخشید و ماهِ مجلس شد
دل رمیدهٔ ما را رفیق و مونس شد
ستاره ای مثل شاه شجاع درخشید و در مجلس دربار مثل ماه مورد توجه همه قرار گرفت.ستاره کارش درخشش است و ماه کارش نمایش رخ زیباست و از این رو می گوید آن شاه مثل ستاره  درخشید و مثل ماه نمایان شد.ماه همیشه بزرگتر از ستاره به نظر می رسد.چنین ماهی رفیق و مونس دل رمیده ما شد .در دوره حکومت قبلی حافظ از دربار رمیده بود چون رفیق و مونسی نداشت.
نگارِ من که به مکتب نرفت و خط ننوشت
به غمزه مسأله‌آموزِ صد مُدَرِّس شد
نگار من به مکتب نرفته و خطی ننوشته و مثل دیگران درس نخوانده ولی می تواند با اشاره چشم به صدها معلم درس بیاموزد .اشاره به تجربه و قدرت شاه دارد که می تواند کارهای زیادی در جامعه انجام دهد .
به بویِ او دلِ بیمارِ عاشقان چو صبا
فدایِ عارضِ نسرین و چشمِ نرگس شد
با استشمام بوی او که مثل باد صبا است  عاشقان فدای چهره نسرین فام و چشم نرگس مانند او می شوند .یعنی عاشقان به دوره رونق عاشقی در زمان حکومت وی امیدوار می شوند .
به صدرِ مَصطَبه‌ام می‌نِشانَد اکنون دوست
گدایِ شهر نِگَه کُن که میرِ مجلس شد
حالا دوست (شاه) مرا بر جایگاه بلندی می نشاند و تو ببین که من که شبیه گدای شهر بودم، امیر مجلس می شوم .حافظ عاشقی است که با شروع حکومت شاه خود را در مرتبه بالایی می بیند چون این شاه عاشقان را اکرام می کند .
خیالِ آبِ خِضِر بست و جامِ اسکندر
به جرعه‌نوشیِ سلطان ابوالفَوارِس شد
در خیال این عاشق،  آب جاودانگی خضر و جام مورد علاقه اسکندر بود که برای جرعه نوشی با شاهِ سواران (ابوالفوارس لقب شاه شجاع است)رفت.
طرب‌سرایِ محبت کنون شود مَعمور
که طاقِ اَبرویِ یارِ مَنَش مهندس شد
طرب سرای محبت یعنی شادی خانه عشق که در دوره پادشاه جدید آباد خواهد شد چرا که طاق ابروی یار ابزار مهندسی و معیار این ساختمان است .طاق ابرو میدان دید یار است و مقیاسی برای اندازه گیری و ساخت است .وقتی با چشمها به بالا نگاه می کنید محدوده ابروی خود را می بینید که میدان دید شما از بالا به ابروها محدود است. تصور کنید که یار با چشمانش در میدان طاق ابرویش می نگرد .می خواهد بگوید آبادی ساختمان عشق و رونق آن تحت نگاه و زیر نظر پادشاه انجام می شود .
لب از تَرَشُّحِ مِی پاک کن برایِ خدا
که خاطرم به هزاران گُنَه مُوَسوِس شد
ای یار لبت را از ترشح شراب پاک کن چون وسوسه کننده است و میل ما به شراب را زیاد می کند و گناهکار می شویم .شراب مقدمه مستی و عاشقی است و این از نظر  زاهدان گناه محسوب می شود.ظاهرا شاه شجاع در موضوع شراب سختگیر نبوده و این حافظ را می ترساند که مبادا رونق مستی و عاشقی گران تمام شود و به نتیجه نرسد.
کرشمهٔ تو شرابی به عاشقان پیمود
که عِلم بی‌خبر افتاد و عقل بی‌حس شد
وقتی تو کرشمه  می کنی گویا با ناز خود ، شرابی به عاشقان می دهی که علم بی خبر می شود و عقل بی حس و هوش می گردد چون مستی جای آن را می گیرد و عاشقان مست آماده خدمت به تو می شوند 
چو زر عزیزِ وجود است نظمِ من، آری
قبولِ دولتیان کیمیایِ این مس شد
شعر من مثل طلا  برای هر کسی عزیز است چون صاحبان این دولت مثل کیمیایی بودند که مسِ شعر مرا به طلا تبدیل کردند .در واقع همان است که گفتم حافظ حکومت را برای اشاعه فکر و شعر خود می خواهد نه خوشنامی خود . 
ز راهِ میکده یاران عِنان بگردانید
چرا که حافظ از این راه رفت و مفلس شد
ای یاران حالا که قرار است همه شهر میخانه شود شما از راه میخانه برگردید چون روزگاری حافظ از سر ناچار به میخانه رفت و همه چیزش را از دست داد .به عبارتی دیگر قرار نیست کسی با رفتن به میخانه فقیر شود چون حکومت می خواهد همه جا را میخانه کند و عاشقی رونق می گیرد .

 

علیرضا دباغ (باران) در ‫دیروز یکشنبه، ساعت ۲۱:۱۹ دربارهٔ عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت دیوانه‌ای که در کوهسار با پلنگان انس کرده بود:

مصرع دوم بیت آخر بدین صورت درست است و معنا دارد  :

تا نگنجی همچو گُل  در پوست  تو 

 

علیرضا زاده دباغ

سوشیانت در ‫دیروز یکشنبه، ساعت ۲۰:۰۹ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی شیرویه » بخش ۲:

به درستی که (همانطور که در تاریخ طبری هم مثل شاهنامه فردوسی اشاره شده) شاهزاده‌کُشی شیرویه مهم‌ترین دلیل سقوط ساسانیان بود. این اقدام نابخردانه باعث شد تا تاج و تخت ساسانیان در سال‌های بعدی، بدون صاحب بماند و دربار از حضور افراد لایق و شاهان کاردان، خالی شود.

سوشیانت در ‫دیروز یکشنبه، ساعت ۲۰:۰۵ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۳ - بیان آنک نور که غذای جانست غذای جسم اولیا می‌شود تا او هم یار می‌شود روح را کی اسلم شیطانی علی یدی:

حضرت مولانا می‌فرماید:

دیو بر دنیاست عاشق کور و کر
عشق را عشقی دگر برد مگر

واقعا باید با در و گوهر نوشت. این کلام چطور ممکنه از دهان یک انسان عادی بیرون بیاد؟ درود خداوند بر روح پرفتوح حضرت مولانا.

Fateme Zandi در ‫دیروز یکشنبه، ساعت ۱۹:۵۷ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۱۹ - مثل:

تمام مردمِ جهان خواهان رسیدن به خوشی اند و به سبب خوشی دورغین دنیا ، در آتش رنج و محنت می سوزند . همگان طالب سعادت اند . اما به سبب گم کردن سوراخِ دعا به آتش جهل و غفلت دچار آمده اند . چرا که مِعیارِ سعادت را به دست نیاورده اند.. معیار سعادت و رسیدن به خوشی  ،این ست که دیده ی ما حق بین بشود و فقط ظاهر را نبیند ...

خداوندا دیده ای حق بین به ما عطا فرما 

آمین 

sharam forooghi در ‫دیروز یکشنبه، ساعت ۱۹:۴۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۷۲:

آهنگ این شعر رو از الوند جلالی و شهرام ناظری حتما گوش بدید. 

سناتور سنتور در ‫دیروز یکشنبه، ساعت ۱۸:۴۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۹:

روزگاریست که دل چهرهٔ مقصود ندید

ساقیا آن قدحِ آینه‌کردار بیار

حضرت حافظ

صائب این آن غزل حافظ شیرین سخن است

کای صبا نکهتی از خاک ره یار بیار 

صائب تبریزی 

قول حافظ برد از دل غم دیرینه ی ما

ای صبا نکهتی از خاک ره یار بیار

حزین لاهیجی

روزگاریست که دل چهره مقصود ندید

لمعه نور از آن مجمع انوار بیار

فیض کاشانی

Sajjad Hootira در ‫دیروز یکشنبه، ساعت ۱۸:۰۳ دربارهٔ ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷۰:

آقای سجادحوتی راد

بیت هجدهم: دلتون به این گفته دروغ، ای بیهوده گویان که از فضلا هستید خوش می گردد.

Sajjad Hootira در ‫دیروز یکشنبه، ساعت ۱۸:۰۲ دربارهٔ ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷۰:

آقای سجاد حوتی راد

بیت هفدهم: اگر آبروتون بخاطر حرص و طمع بره باز فایده نداره چون مثل حیوانات دنبال آب و غذا هستید.

Sajjad Hootira در ‫دیروز یکشنبه، ساعت ۱۸:۰۱ دربارهٔ ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷۰:

آقای سجاد حوتی راد

بیت شانزدهم: برای طبعتون حکمت مسلم نمی شود تا زمانیکه پشتتون رو بخاطر مال خم می کنید(تعظیم می کنید)

Sajjad Hootira در ‫دیروز یکشنبه، ساعت ۱۸:۰۱ دربارهٔ ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷۰:

آقای سجاد حوتی راد

بیت سیزدهم: اتفاقا یک دلیل خوب برای آنکه نزاده است و زاییده نمی شود(خداوند)، شما ستارگان هستید، بسوی افراد خردمند که گواه شما هستند بروید.

Sajjad Hootira در ‫دیروز یکشنبه، ساعت ۱۸:۰۰ دربارهٔ ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷۰:

آقای سجاد حوتی راد

بیت یازدهم: به دل من می‌آید که هیچ چیزی به شما اضافه نمی شوید مگر اینکه از شما چیزی کم نشود.

Sajjad Hootira در ‫دیروز یکشنبه، ساعت ۱۸:۰۰ دربارهٔ ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷۰:

آقای سجاد حوتی راد

بیت دهم: گاهی ما را زیاد می کنی و گاهی نیز یه چیزی از ما کم می کنی، به این بنظرتون کارتون بیهوده نیست(ای ستارگان)

Sajjad Hootira در ‫دیروز یکشنبه، ساعت ۱۷:۵۹ دربارهٔ ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷۰:

آقای سجادحوتی راد

بیت نهم: آینده هیچ‌گاه از طریق ما ثابت و پایدار نخواهد ماند، هرگاه شما از روی زمین بلند شوید و ناپدید شوید و بروید.

Sajjad Hootira در ‫دیروز یکشنبه، ساعت ۱۷:۵۹ دربارهٔ ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷۰:

آقای سجاد حوتی  راد

بیت هفتم: مانند شما پیوسته و باقی نمانیم، زیرا شما اصل و اساس استمرار و بقایید.

Sajjad Hootira در ‫دیروز یکشنبه، ساعت ۱۷:۵۸ دربارهٔ ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷۰:

آقای سجاد حوتی راد

بیت ششم: چهره پر از دانایی ما که بر آسمان موجود است، آثار قلم حکیمانه‌ خداوند است.

۱
۲
۳
۵۶۵۵