گنجور

حاشیه‌ها

سیدمحمد جهانشاهی در ‫۵ دقیقه قبل، ساعت ۱۴:۲۶ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۷:

ایمان به توبه و به ندم تازه کرده‌اند

نیما در ‫۱۳ دقیقه قبل، ساعت ۱۴:۱۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹:

استاد تصویرسازی‌های عاشقانه:

مرده‌ای بینی که با دنیا دگر بار آمده‌ست

مختارِ مجبور در ‫۴۶ دقیقه قبل، ساعت ۱۳:۴۵ در پاسخ به محمد غافری دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » کیقباد » بخش ۲:

زن و خانه و چیز بخشیدنی‌ست

تهی‌دست کس با توانگر یکی‌ست

مطابق بیت بالا در سیستم اشتراکی یا دین مزدک حتی زنها را هم به اشتراک میگذاشتن که معلومه چنین آیینی باعث چه فسادی میشه ،اما همین مزدک طرفداران بسیاری پیدا می‌کنه، چون علیه نظام بسته ای بوده که روحانیون زردتشتی ایجاد کرده بودن.
در واقع دین مزدک ، بدی علیه بدتر زردشتی بوده .
وقتی هم  شخصی مثل بهرام چوبین وسط این سیستم قد علم می‌کنه ،سرش را زیر آب میکنن.

چرا شاه باید دارای نژاد و فر ایزدی باشه؟!

چون کسی نباید از بیرون وارد ارکان حکومتی بشه 

همینها یه داستان برای خسروپرویز میسازن که سروش ایزدی کمکش می‌کنه!!

مشروعیت بخشیدن به پادشاه در اذهان مردم  با خرافات .

تکلیف نظام آموزشی هم در چنین سیستمی کاملا مشخصه

فقط اشراف و شاهزادگان حق تحصیل دارن ،چون طبقات فرودست نباید بفهمن و یاد بگیرن و بالا بیان!

معلومه که این نظام بسته زردشتی که هیچ مجالی به هیچ نوع طرز تفکری نمیداده عاقبتش فروپاشیه و این فروپاشی هم باید توسط یه تفکر جدید و سیستم جدید انجام بشه چون امکان اصلاح از درون وجود نداره!

 

محمد غافری در ‫یک ساعت قبل، ساعت ۱۳:۱۸ در پاسخ به داریوش ابونصری دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » کیقباد » بخش ۲:

گفته ی قبلیم را تکمیل کنم. در مورد سوادآموزی در ایران پیش از اسلام شما را احاله می دهم به قسمت سوادآموزی پسر کفشگر دربخش پادشاهی خسرو انوشیروان در شاهنامه ی حکیم طوس و عکس العمل انوشیروان در این مورد. شما پیام را با کنندگان پیام اشتباه گرفته اید. 

محمد رضا یاری در ‫۲ ساعت قبل، ساعت ۱۲:۱۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۳:

سلام 

به نظر من تفسیر  اقا رضا ،،،برای این غزل یکی از بهترین و نزدیکترین تفسیر هاست 

الهام در ‫۲ ساعت قبل، ساعت ۱۱:۵۹ در پاسخ به عبدالعزیز دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۷۸ - انابت آن طالب گنج به حق تعالی بعد از طلب بسیار و عجز و اضطرار کی ای ولی الاظهار تو کن این پنهان را آشکار:

مولانا در دفتر سوم در بیان صفت بعضی اولیا که راضی‌اند... می‌فرماید: 

بشنو اکنون قصهٔ آن ره‌روان

که ندارند اعتراضی در جهان

ز اولیا اهل دعا خود دیگرند

که همی‌دوزند و گاهی می‌درند

قوم دیگر می‌شناسم ز اولیا

که دهانشان بسته باشد از دعا

از رضا که هست رام آن کرام

جُستن دفع قضاشان شد حرام

در قضا ذوقی همی‌بینند خاص

کفرشان آید طلب کردن خلاص

حُسن ظنی بر دل ایشان گشود

که نپوشند از عَمی جامهٔ کبود

 

محمد غافری در ‫۳ ساعت قبل، ساعت ۱۱:۲۲ در پاسخ به داریوش ابونصری دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » کیقباد » بخش ۲:

محض اطلاع شما آقای داریوش خان، مصرع دوم یعنی"ز چهواره تا گور دانش بجوی" دقیقاً ترجمه ی عبارت "اطلب العلم من المهد الی الحد" است که از گفته های پیامبر اسلام است. شما بیش از حد دچار Islamophobia شده اید. زرتشتیان هم دستشان به خون دگراندیشان آلوده بوده است. مانی و پیروانش را و همچنین 20 هزار مزدکی را در زمان ولایتعهدی خسرو انوشیروان فقط به جرم دگر اندیشی کشتند. پس کمی مطالعه بد نیست!

Jafar Aminazai در ‫دیروز سه‌شنبه، ساعت ۲۳:۵۶ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ اشعار ترکی » گئتمه ترسا بالاسی:

با سلام 

ظاهراً آن دو بیت از آقای ( وایقانلی آدم) هست 

می توانید در گوگل هم سرچ کنید

عرفان آزادی در ‫دیروز سه‌شنبه، ساعت ۲۳:۰۸ دربارهٔ صفی علیشاه » تفسیر منظوم قرآن کریم » ۲- سوره البقره » ۳۷- آیات ۷۸ تا ۸۲:

این اثر واقعا یک اثر ویژه و تاریخیست .بسیار شیرین و جالبه .

دکتر حافظ رهنورد در ‫دیروز سه‌شنبه، ساعت ۲۳:۰۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۸:

چند نکته درباره‌ی این غزل ناب:

تلخ در بیت اول صفتی مثبت برای شراب است و در بیت دوم صفتی منفی برای دنیا. تلخ اول مرد را از غم‌های تلخ دوم فارغ می‌کند؛ پس ناب است.

خواجه در بیت پنجم قرار است رازی را بگوید؛ ولی اگر دقت کنید از اول غزل درحال گفتن همان راز است.

نکته‌ی جالب دیگر این‌که غزل با بیتی جدی و درگیر کننده آغاز می‌شود امّا با بیتی طنز به‌پایان می‌رسد؛ و این همان اساس کار دنیاست که تلخ‌وشیرینش توامان است.

بهزاد رستمی در ‫دیروز سه‌شنبه، ساعت ۲۱:۵۸ در پاسخ به رضا ساقی دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۷:

سلام خدمت آقا رضا، ساقی شکر‌دهان

جسارت میکنم، در معنی بیتِ حجاب دیده ادراک شد شعاع جمال/ بیا و خرگه خورشید را منور کن، فرمودید که خورشید اشاره به چهره‌ی معشوق داره ولی در معنی فرمودید که ترکیب خرگه خورشید به معنای چشم شاعر (عاشق) هست

بنده یه کم گیج شدم، این دو تا، دو چیزِ متفاوت نیست؟

 

سیدمحمد جهانشاهی در ‫دیروز سه‌شنبه، ساعت ۲۱:۳۹ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۹:

عطّار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۹
                         
ای زلفِ تو دام و دانه خال ات
هر صید که می‌کنی ، حلال ات

خورشید دراوفتاده ، پیوست
در حلقهٔ دامِ شب مثال ات

همچون نقَطی سیه ، پدیدار
بر چهرهٔ آفتاب خال ات

دل ، فتنهٔ طرّهٔ سیاه ات
جان ، تشنهٔ چشمهٔ زلال ات

از عالمِ حسن ، دایه ی لطف
آورده ، به صد هزار سال ات

رخ زرد و کبود جامه ، خورشید
سرگشتهٔ ذرّهٔ وصال ات

تو خفته و اختران همه شب
مبهوت بمانده ، در جمال ات

تو ماهِ تمامی و عجب آنک
انگشت نمای شد هِلال ات

مرغی عجَبی ، که می‌نگنجد
در صحنِ سپهر ، پرّ و بال ات

چون در تو توان رسید ، چون کَس
هرگز نرسید ، در خیال ات

پِی گم کردی ، چنانکه هرگز
کَس پی نبَرَد ، به هیچ حال ات

خواهد ، که بسی بگوید از تو
عطّار ، ولی بوَد ملال ات

سیدمحمد جهانشاهی در ‫دیروز سه‌شنبه، ساعت ۲۱:۳۸ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۸:

عطّار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۸
                         
گر نبودی در جهان ، امکانِ گفت
کِی توانستی ، گلِ معنی شکفت

جانِ ما را ، تا به حق شد چشم باز
بس که گُفت و بس گلِ معنی بِرُفت

بی قراری پیشه کرد و روز و شب
یک نفس ننشست و یک ساعت نخفت

بس گهر ، کز قعرِ دریایِ ضمیر
بر سر آورد و به خونِ دل بسُفت

پاک‌رو داند ، که در اسرارِ عشق
بهتر از ما ، راهبر نتوان گرفت

آنچه ما دیدیم ، در عالم که دید
وآنچه ما گفتیم ، در عالم که گفت

آنچه بعد از ما بگویند ، آنِ ما ست
زانکه رازِ گفت ، نیست از ما نهفت

تربیت ما را ، ز جانِ مصطفا ست
لاجرم ، خود را نمی‌یابیم جفت

تا تویی عطّار ، زیرِ بارِ عشق
گردنان را ، زیرِ بارِ تو ست سُفت

صورتِ جان است شعر ات ، لاجرم
عقل را ، نظمِ تو می‌آید شگفت

شَـــهــباز در ‫دیروز سه‌شنبه، ساعت ۲۰:۰۷ در پاسخ به برگ بی برگی دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱:

خوشا به سعادت‌تون.. حقیقتا این چنین بی بال و پرم آرزوست.. آتش در افکنم به همه رخت و پخت خویش

میشه دلبستگی به فضای مجازی نداشت اما حذف ۱۰۰٪ برام یک آرزوی دست نیافتنی به نظر میاد🥺

سیدمحمد جهانشاهی در ‫دیروز سه‌شنبه، ساعت ۱۹:۰۸ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۵:

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۵
             
عاشقان ، زنده‌دل به نامِ تو اند
تشنهٔ جرعه‌ای ، ز جامِ تو اند

تا به سلطانی اندر آمده‌ای
دل و جان ، بندهٔ غلام تو اند

زیرِ بارِ امانتِ غمِ تو
توُسنانِ زمانه ، رامِ تو اند

سرکشان ، بر امیدِ یک دانه
دانه نادیده ، صیدِ دامِ تو اند

کاملان ، وقتِ آزمایشِ تو
در رهِ عشق ناتمامِ تو اند

رهنمایانِ راه بین ، شب و روز
در تماشایِ احترامِ تو اند

صد هزار اهلِ درد ، وقتِ سحر
آرزومندِ یک پیامِ تو اند

همچو عطّار ، بی‌دلانِ دگر
زندهٔ یادگارِ نامِ تو اند

فریما دلیری در ‫دیروز سه‌شنبه، ساعت ۱۶:۱۲ دربارهٔ مهستی گنجوی » رباعیات » رباعی شمارۀ ۸۳:

داد و بیداد از دو رویی و دروغ

رضا از کرمان در ‫دیروز سه‌شنبه، ساعت ۱۳:۴۳ در پاسخ به رضوی دربارهٔ پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۱۳۹ - لطف حق:

درود بر شما 

  دقیقا درست میفرمایید  

رضا از کرمان در ‫دیروز سه‌شنبه، ساعت ۱۳:۳۱ در پاسخ به علی دربارهٔ پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۱۳۹ - لطف حق:

علی آقا  درود بر شما 

 

در بین تمام حاشیه های  این شعر نوشتار شما تامل برانگیز بود  و تنها جناب رضوی  همچون بنده  ادله ای از شما خواسته که پاسخ ایشان را ندادید که امیدوارم بنده  وایشان را بی پاسخ نگذارید .

 

  اول آنکه در زیبایی این شعر از منظر هر فارسی زبان ، حتی به استناد حاشیه های همین تارنما ،هیچ جای شک وتردیدی نیست ودیگر نیاز به اینقدر علامت  تعجب ندارد   در ثانی اگر اولین بار است ،که دو شاعر در باره یک موضوع وشاید حتی با ابیات یا مطلعی مشابه ایجاد اثر کرده اند ،  با فرض اینکه بقول شما اسکلت این شعر از شخص دیگری که برای ما همچنان مجهول است ، باشد،  که بهتر بود شما ضمن معرفی ایشان واثر ایشان دیگران را به قضاوت فرا میخواندید نه اینکه با ایجاد شبهه  مخاطب خود را رها کنید که نشانی از اغراض در گفتار شما در ذهن خواننده نقش ببندد ، بگذریم اگر قالب اصلی این شعر از دیگریست باز هم ایرادی بر این نادره آسمان ادب فارسی وارد نیست چون این شعر با ابیات ومشخصات بالا از بانو پروین اعتصامی است  انگار اثرانگشت ایشان پای کار است  در حالی که شعر مشابه ای که  شما مدعی هستید که بانو پروین از آن اقتباس کرده دارای اثر انگشت آن شخص مجهول الهویه ماست  بدین ترتیب چه تقصیری ایشان داشته که باید خدا از سر تقصیراتش بگذره جدی چه تقصیری داشته که اینگونه نوشته اید  شما الان ادعای  آگاهی از چه سری دارید  و بانو پروین  را دقیقا به چه متهم میکنید میشه بفرمایید .

 

 شاد باشید  

احسان حمیدی در ‫دیروز سه‌شنبه، ساعت ۱۳:۰۶ دربارهٔ فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۳:

وزن شعر به گونه ای که در اینجا آورده شده است بسیار مخدوش است. 

احمد خرم‌آبادی‌زاد در ‫دیروز سه‌شنبه، ساعت ۱۲:۴۸ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۴:

به استناد نسخه عبدالرسولی، مصرع نخست بیت شماره 7 به شکل «خاقانی ار نبودی وصّاف خوبی تو» درست است (به جدای «خاقانی ار نبودی مداح خوبی تو»).

نکته کلیدی و مهم این است که همواره شخص را «مدح» می‌کنند و خوبی او را «وصف». یعنی در متون ثبت شده، هیچ نشانه‌ای از «مدحِ حُسن» یا «مدح خوبی» دیده نمی‌شود.

 

*با بهره گیری از نگرش سیستمی، از دستکاری ناخواستۀ اسناد هویت ملی و احتمال بروز خطا بکاهیم.

۱
۲
۳
۵۶۴۹