گنجور

حاشیه‌ها

سرمست هوشیار در ‫۳ ساعت قبل، ساعت ۰۱:۴۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶:

پای توی دست توی هستی هر هست توی

بُلبلِ سرمست توی جانبِ گلزار بیا

گوش توی دیده توی وز همه بُگزیده توی

یوسُف دزدیده توی بر سَرِ بازار بیا

روشنیِ روز توی شادیِ غم سوز توی

ماهِ شب افروز توی اَبرِ شِکربار بیا

در این ابیات "تویی" صحیح است 

علی احمدی در ‫دیروز دوشنبه، ساعت ۲۳:۲۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۳:

صوفی نهاد دام و سَرِ حُقِّه، باز کرد

بنیادِ مکر با فلکِ حُقِّه‌باز کرد

صوفی ریاکار ( با رفتارش) دامی نهاد و شروع به فریبکاری کرد و با روزگار حقه باز هم بنای مکر و حیله داشت( می خواست خلاف قانون طبیعت رفتار کند) 

بازیِ چرخ بشکندش بیضه در کلاه

زیرا که عَرضِ شعبده با اهلِ راز کرد

بازی روزگار تخم پرنده را در کلاهش می شکند چون می خواست در برابر اهل راز و حقیقت شعبده بازی کند ( و به دروغ پرنده از کلاه خارج کند)

ساقی بیا که شاهدِ رعنایِ صوفیان

دیگر به جلوه آمد و آغازِ ناز کرد

ای ساقی بیا و ببین که آن خوشگل بلند قامت صوفیان بار دیگر خودش را نمایان کرده و با ناز رفتار می کند .طعنه ایست به صوفی نمایشگر ریاکار که از حقیقت به دور است .

این مطرب از کجاست که سازِ عراق ساخت؟

و آهنگ بازگشت به راهِ حجاز کرد

این مطرب عجیب ( همان صوفی ) دیگر از کجا آمده که قصد نواختن در ساز عراق داشت ولی در بازگشت سر از ساز حجاز در آورد.( ساز عراق و حجاز دو شیوه موسیقی نوازی در موسیقی سنتی است.)

ای دل بیا که ما به پناهِ خدا رویم

زآنچ آستینِ کوته و دستِ دراز کرد

ای دل بیا که از این آستین کوتاه خرقه صوفی و دست درازش  به خدا پناه ببریم.

آستین کوتاه خرقه صوفی کنایه از اعتبار کم و بی ارزشی  معرفت صوفیان و دست دراز کنایه از دخالت در همه امور دینی مردم است . یعنی با بضاعت علمی کم در همه چیز دخالت می کنند .

صنعت مَکُن که هر که محبت نه راست باخت

عشقش به روی دل درِ معنی فراز کرد

حیله نکن  چرا که کسی که محبت صادقانه نداشت  عشق هم درِ معنی و حقیقت را به رویش باز نکرد.

نکته مهمی است و یکی از شروط راه عاشقی و درک عشق متعالی را بیان می کند.صداقت در محبت مثل صداقت در گفتار یکی از شروط راه عاشقی است.فرد ریاکار محبت را برای نفعی خاص انجام می دهد و هرگز خداوند را درک نمی کند.

فردا که پیشگاهِ حقیقت شود پدید

شرمنده رَهرُوی، که عمل بر مجاز کرد

فردای قیامت که در پیشگاه حقیقت قرار گیرند آن رهروی که بر اساس غیر حقیقت رفتار کرد شرمنده خواهد بود.از نظر حافظ این صوفیان ریاکار بر مبنای حقیقت رفتار نمی کنند و در روز قیامت هم سودی نمی برند.

ای کبک خوش خُرام کجا می‌روی؟ بایست

غَرِّه مشو که گربهٔ زاهد نماز کرد

ای کبکی که به آرامی می روی صبر کن و فریب آن گربه زاهد نماز خوان را نخور. صوفیان ریاکار دام نهاده اند که کبک های خوش خرام را صید کنند.

حافظ مکن ملامتِ رندان که در ازل

ما را خدا ز زهدِ ریا بی‌نیاز کرد

ای حافظ رندان پاک نهاد را سرزنش نکن چرا که خداوند مارا از ابتدای خلقت از این زاهدان ریاکار بی نیاز کرد.رند برخلاف زاهد ریاکار درونی پاک و برونی نا آراسته دارد.

دکتر حافظ رهنورد در ‫دیروز دوشنبه، ساعت ۲۳:۲۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۴:

اندیشه‌های خیامی مانند برخی غزل‌های دیگر، در این غزل نیز دیده می‌شود؛ خوش‌باشی و لذّت (با اشاره به باده‌نوشی) و دم را غنیمت شمردن

خواجه در غزلی دیگر می‌گوید:

در سماع آی و ز سر خرقه برانداز و برقص

ور نه با گوشه رو و خرقه‌ی ما در سر گیر

خرقه در سر گرفتن کنایه از زهد و شرم از گناه دارد و غم

در این غزل نیز خطاب به زاهد می‌گوید:خدا دود آهی در آینه‌ی ادراکت اندازد. دود آه ناشی از سوختن دل است و عاشق دلسوخته است و دود آه چشم را اشک‌آلود می‌کند. دو ترکیب آیینه‌ی پاک و آیینه‌ی ادراک، هر دو کنایه از چشم هستند.

در ابیات بالاتر می‌گوید چشم باید پاک باشد که جانان را ببیند. در بیتی بعد می‌گوید که من با اشک چشمانم را غسل داده‌ام که عاشقم؛ و در نهایت برای زاهد هم عاشق شدن و گریستن را آرزو می‌کند که چشم او هم غسل کند و خدا را ببیند و لطیف بودن را

محسن عبدی در ‫دیروز دوشنبه، ساعت ۲۲:۲۲ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۴۸ - آگهی خسرو از مرگ بهرام چوبین:

نه کم ز آیینه‌ای در عیب‌جويی ...

سخت رویی کنایه از بیشرمی است.

ایرج ساکی در ‫دیروز دوشنبه، ساعت ۲۲:۱۹ دربارهٔ سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳:

چقد زیباست

دستگاهی که نه تشویش قیامت باشد

مرغ آبیست،چه اندیشه کند طوفان را

چقد قشنگ به آرامش خیال اشاره میکنه وقتی که دستت پُره

محسن عبدی در ‫دیروز دوشنبه، ساعت ۲۲:۱۶ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۴۸ - آگهی خسرو از مرگ بهرام چوبین:

به سرهنگی حمایل کردنِ تیغ بسا ...

یعنی با سرهنگی کردن و تیغ و شمشیر حمایل کردن (لاف زدن و ادعای بزرگی کردن) بسا که ماه (سر یا جان) که در میغ (ابر_ استعاره از خاک) فرو می رود و شخص سر خود را به باد می دهد.

محسن عبدی در ‫دیروز دوشنبه، ساعت ۲۲:۰۷ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۴۸ - آگهی خسرو از مرگ بهرام چوبین:

نشاط از خانهٔ چوبین برون تاخت ...

چوبین خانه: جسم بهرام چوبین

محسن عبدی در ‫دیروز دوشنبه، ساعت ۲۱:۵۰ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۴۸ - آگهی خسرو از مرگ بهرام چوبین:

نگه دار اندرین آشفته بازار ...

گازر: رخت‌شو

کدین: چوب مخصوص که بر جامه می‌زدند برای شستن

محسن عبدی در ‫دیروز دوشنبه، ساعت ۲۱:۳۵ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۴۸ - آگهی خسرو از مرگ بهرام چوبین:

کجا آن تیغ که‌آتش در جهان زد ...

تپانچه: در معنای قدیمی یعنی لطمه و سیلی

محمدرضا علی بیگی در ‫دیروز دوشنبه، ساعت ۲۱:۲۷ دربارهٔ ایرج میرزا » قطعه‌ها » شمارهٔ ۷۷ - حیله:

ایرج در آثار دیگر خود مخالفت خود را با حجاب نشان داده و به نظر من حجاب کلامی را نیز جزو آن برمی شمرده و با سرودن این قبیل اشعار خواسته حجاب کلامی را نقض کند

محسن عبدی در ‫دیروز دوشنبه، ساعت ۲۱:۲۱ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۴۸ - آگهی خسرو از مرگ بهرام چوبین:

زمانه ایمن از غوغا و فریاد ...

تشنیع: بدگویی

محسن عبدی در ‫دیروز دوشنبه، ساعت ۲۱:۲۰ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۴۸ - آگهی خسرو از مرگ بهرام چوبین:

چو شاهنشاه صبح آمد بر اورنگ ...

شاهنشاهِ صبح: خورشید

بردیا بلند در ‫دیروز دوشنبه، ساعت ۲۰:۵۸ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۵۰ - دیدن خواجه غلام خود را سپید و ناشناختن کی اوست و گفتن کی غلام مرا تو کشته‌ای خونت گرفت و خدا ترا به دست من انداخت:

این بیان اکنون چو خر بر یخ بماند
چون نشاید بر جهود انجیل خواند

کی توان با شیعه گفتن از عمر
کی توان بربط زدن در پیش کر

اگر تنها به بیت دوم این دو بیت نگاه کنیم، این گونه به نظر می‌آید که مولانا قصد توهین به شیعیان را دارد و صحبت با آنها دربارهٔ فضائل منتسب به عمر بن خطاب را همچون ساز زدن در پیش ناشنوایان بیهوده دانسته است؛ ولی با نظر به بیت قبل این مطلب روشن می‌شود که منظور تشبیه «شیعه و عمر» به «کر و بربط» نیست؛ بلکه «جهود و انجیل» و «شیعه و عمر» و «کر و بربط» همگی جداگانه به کسانی که سخن مولانا را نمی‌فهمند تشبیه شده اند.
بنابراین این بیت به طور کلی ناسازگاری شیعه با صحبت از فضائل منتسب به عمر را بیان می‌کند و نباید توهین تلقی شود، گرچه خالی از طعن نیست.

بهزاد رستمی در ‫دیروز دوشنبه، ساعت ۲۰:۵۷ در پاسخ به گرشا دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳:

خیلی ممنون

من خودم اینطوری توصیف میکنم، میگم غزلیات حافظ مثل آب میمونه، هر کسی که غزل رو میخونه و وارد ذهنش میشه شکل ذهنه همون فرد رو پیدا می‌کنه.

البته یادم نیست این تعبیر برای خودم هست یا از جایی خوندم و الان فکر می‌کنم مال خودمه.

محسن عبدی در ‫دیروز دوشنبه، ساعت ۲۰:۵۴ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۴۷ - نشستن شیرین به پادشاهی بر جای مهین‌بانو:

وز آن‌جا سوی قصر آمد به تعجیل ...

میل در میل: کنایه از مسافت بسیار زباد

محسن عبدی در ‫دیروز دوشنبه، ساعت ۲۰:۴۸ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۴۷ - نشستن شیرین به پادشاهی بر جای مهین‌بانو:

چون بر شیرین مقرر گشت شاهی ...

چون❌️

چو✅️

برمک در ‫دیروز دوشنبه، ساعت ۱۹:۵۲ دربارهٔ ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۱۵:

از مرگ کس نجست به بیچارگی

بی‌هوده‌ای نبرد کسی ره به ده

تو نرم‌شو چو گشت زمانه درشت

مسته برو که سود ندارد سته

بر نه به خرت بار که گاه آمده است

دل در سرای و جای سپنجی منه

بنگر چگونه بست تو را آنکه بست

اندر جهان به رشته به چندین گره

زاری نکرد سود کسی را که کرد

زاری و آب چشم کنارش زره

 

 

علی احمدی در ‫دیروز دوشنبه، ساعت ۱۹:۱۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۲:

به آبِ روشنِ می عارفی طهارت کرد

عَلَی الصَّباح، که میخانه را زیارت کرد

یک عارف  وقت صبح وقتی که میخانه ( جایی که عاشقان به مستی می رسند) را زیارت کرد با شراب روشن خود را شست .

وقتی کلمه عارف به صورت نکره آمده اشاره دارد که هر عارفی چنین می کند. چرا شراب روشن برای اینکه با این طهارت امید به مستی و درک معشوق دارد .چرا صبح چون صبح وقت خوردن می است.

همین که ساغرِ زَرّینِ خور، نهان گردید

هِلال عید به دورِ قدح اشارت کرد

وقتی خورشید طلایی مثل ساغری در وقت غروب پنهان می شود هلال ماه که نشانه عید است ما را به یاد دور قدح می اندازد .

دو معنی قابل دریافت است : همه چیز در این دنیا ما را به یاد باده می اندازد یعنی همه چیز در جهان به ما امید می دهد تنها خرابی هایی که ما ایجاد می کنیم یاس آور است و باید بکوشیم هر آنچه می سازیم نیز امید بخش باشد.

معنی دوم این است که این امیدبخشی کائنات زمان مشخصی ندارد . وقتی خورشید می رود ، ماه این کار را می کند و این چرخه ادامه دارد و به ما می گوید بیایید امیدوار باشیم.از طرفی اشاره به ایام شبانه روز در ابیات فوق می تواند با بیت بعد که در باره نماز سخن می گوید مربوط باشد.

خوشا نماز و نیازِ کسی که از سرِ درد

به آبِ دیده و خونِ جگر طهارت کرد

خوش به حال کسی که درد عاشقی را درک کرده و وضویش را با اشک و خون جگر می گیرد  و به نماز و نیایش می پردازد. درد عاشقی را کسی درک  می کند که معشوق را درک کرده و حالا در اشتیاق درک دوباره اوست. چنین نمازی شراب گونه و امید بخش است و غم و اضطراب را می زداید.

امام خواجه، که بودش سرِ نمازِ دراز

به خونِ دخترِ رَز خرقه را قِصارت کرد

ترکیب امام خواجه یعنی هم پیشنماز است و هم سرشناس یعنی ممکن است اشاره به امام جمعه شهر باشد . او که نمازی طولانی داشت هم پیراهنش را با شراب  شستشو داد . یعنی نمازش به او سودی نرساند چون فاقد درک حضور یار بود.

دلم ز حلقهٔ زلفش به جان خرید آشوب

چه سود دید ندانم که این تجارت کرد

دل من از حلقه زلف یار آشوبی به جان خریده است .و نمی دانم که در این کار چه منفعتی دیده که چنین تجارتی کرده است.

ظاهرا کاری غیر معقول است و دلیل آن فقط عشق ورزی است و طلب وصال یار است.

 

اگر امامِ جماعت طلب کند امروز

خبر دهید که حافظ به می طهارت کرد

اگر امام جماعت امروز مرا طلب کرد به او بگویید که حافظ هم با شراب خود را شستشو داد و به میخانه رفت . منتظر او نباشید.

نکته مهم تکرار این قافیه است .این تکرار در مطلع و مقطع غزل نشان می دهد که این غزل باید با تکرار خوانده شود تا یک چرخه دائمی در راه عاشقی نمایان شود . یعنی بعد از این بیت آخر دوباره عارفی خود را با می شستشو می دهد و دوباره ادامه داستان تکرار می شود تا روزی همه انسانها به اهمیت می و عشق ورزی پی ببرند . این نگاه و چیدمان قافیه کاملا حافظانه است.

ali solgi در ‫دیروز دوشنبه، ساعت ۱۹:۱۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۹:

میشه ادمی در این دنیا نه میدونه ساقی کیه نه میدونه می چیه وحتی یک مطالعه کوتانکند که این همه حرف ساغرومی وشراب عسل نحر چی هست کجاست وچگونه است بعد فرا توی اخرت وصل بشه به حوض کوثر چون اون دنیا ادامه همین دنیاست و تغییری در مسیررسیدن به هدف پیش نمیاد میشه یکدبچه که مسیرش ماندن درشکم در 9 ماست یا زودتر میاد یا سر وقتش بلاخره اگرهم نیاد برمیگرده این دنیاهم یامسیر درست رامیری مرحله بعد یازودتر یاسرموقع یابرمیگردی از اول وتاذاگاه وبیدارنشوی هربار اورده تو خرج میشود وتوشه کم میاری میری اون دنیا دست خالی توان بالارفتن نداری میفتی التماس که برم دنیا حداقل یکم بامحبت بردیگران داشته بیاورم یاتوشه راه که باهاش میتونی هر چیزی در دنیابخری وحتی ببخشی همشوبه یک بستنی ولی تنهاراه بدست اوردن محبت وعشق به دیگرانه ودیگرهیچ چیز به اورده یاداشته تو کمک نمیکند  پس فکر ظاهر شعریک عارف رانکنید  ببین دلت چه میگویداگر یک سال اشعاریکی ازعرفارابخوانی باحضور قلب بعد میفهمی چه رابطه ای بااوداری واگر دیر غزلش روبخونی ازت دلگیر میشه پس عرفای ما زنده اند وهمچون اولیاء در پیشگاه خدا روزی میخورند

علی احمدی در ‫دیروز دوشنبه، ساعت ۱۷:۴۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۱:

بیا که تُرکِ فلک خوانِ روزه غارت کرد

هلالِ عید به دورِ قدح اشارت کرد

ابتدای غزل با عبارت « بیا » شروع شده و در بیت آخر می فرماید « حدیث عشق ز حافظ شنو» و به راستی حدیث عشق از نظر حافظ چیزی جز همین عبارت « بیا » نیست.با چنین دیدگاهی در این غزل حافظ نشان می دهد که داعیه اصلاح ساختارهای دینی را دارد.

تُرک فلک اشاره به زمان غارتگر دارد .و زمان عید فطر را نشان می دهد که با آمدنش بساط روزه جمع می شود . این زمان  با ظهور هلال ماه شوال تو ام است که تصویر دور جام شراب را به یاد می آورد .دیدن هلال ماه برای اثبات اتمام روزه رمضان مهم بوده است و از نظر حافظ دیدن جام شراب هم پس از یک ماه روزه گرفتن مهم است . یعنی اگر مثل بسیاری از عابدان روزه گرفتیم و جام شراب را که امید ما را به مستی بیشتر می کند ندیدیم حضور معشوق ازلی را درک نکرده ایم و این روزه مقبول او نیست.

 

ثوابِ روزه و حجِ قبول آن کس بُرد

که خاکِ میکدهٔ عشق را زیارت کرد

موقعی روزه و حج مقبول است که خاک زمین میکده عشق را زیارت کنی. روزه یعنی هوس خوردن را کنار بگذاری وقتی روزه دار این هوس را کنار می گذارد با احساس بوی غذا جذب آن می شود ولی نمی خورد.یعنی این تو نیستی که غذا می طلبی بلکه غذاست که تو را می طلبد و می گوید « بیا» .برای حج تو نیستی که عزم سفر می کنی اوست  که به جمع کثیری می گوید بیا. پس اگر حضور معشوق را درک نکرده باشی « بیا » را درک نمی کنی.میکده عشق جاییست که این درک رخ می دهد.

مُقامِ اصلیِ ما گوشهٔ خرابات است

خداش خیر دهاد آن که این عمارت کرد

پس جایگاه اصلی ما گوشه همین میکده عشق است و خداوند به کسی که این میکده را ساخته خیر دهد.

بهایِ بادهٔ چون لعل چیست؟ جوهرِ عقل

بیا که سود کسی بُرد، کاین تجارت کرد

برای رسیدن به شرابی که مثل سنگ لعل است باید هزینه کرد و هزینه آن دادن گوهری چون عقل است. کسی که چنین تجارتی کند در راه عاشقی سود کرده است.

دوستانی که در مفهوم باده از نظر حافظ پژوهش می کنند باید به این بیت توجه کنند.این باده همسنگ عقل است ولی از نوعی متفاوت . عقل برای کار دنیا ارزشمند است ولی وقتی پای عشق به میان آمد باید عقل را بدهی و باده را بگیری و این تبادل همیشگی است .هرجا دوباره پای امورروزمره دنیوی به میان آمد عقل را پس می گیری .تنها گوهری که همسنگ عقل است به عقیده من امید است . امید در امتداد عقل همیشه نوری برای دیدن آن چیزیست که با عقل نمیتوان دید یا از نظر عقل غیر ممکن است . با امید به درک حضور معشوق مست می شوید و در مستی حضور یار را درک می کنید.

نماز در خَمِ آن ابروانِ محرابی

کسی کُنَد که به خونِ جگر طهارت کرد

نمازی که در برابر محراب ابرو های معشوق باشد ارزشمند است چرا که در چنین نمازی حضور یار را درک  می کنیم.حافظ می گوید وضوی چنین نمازی با آب نیست با خون جگر است . در راه عاشقی باید به مرحله ای رسیده باشی که جگرت خونین شود و درد عاشقی را حس کرده باشی و با آن خون برای نمازت وضو بگیری .چنین وضویی هم حاکی از درک حضور یار است.

فغان که نرگس جَمّاشِ شیخِ شهر امروز

نظر به دُردکشان از سرِ حقارت کرد

دردا که شیخ شهر امروز با چشمان متکبرش به ما می خواران با دید حقارت نگاه می کرد.ما که قادریم دُرد ( ته مانده  شراب) را بنوشیم( و مستی و حضور یار را درک کنیم  چه کمتر از او داریم)

به رویِ یار نظر کن ز دیده مِنّت دار

که کاردیده، نظر از سرِ بِصارت کرد

وقتی ( به مدد باده  و مستی ) روی یار را دیدی از چشم خود سپاسگزار باش.چرا که انسان باتجربه با بینایی دل نگاه می کند ( نه از سر عقل)

 

حدیثِ عشق ز حافظ شنو نه از واعظ

اگر چه صنعتِ بسیار در عبارت کرد

واعظ به تو داستان عشق را نمی آموزد و این را باید از حافظ بشنوی حتی اگر واعظ تمام هنرش را در بیان عبارات به کار ببرد.

چون واعظ هم محاسبه گر است و چرتکه می اندازد که چقدر ثواب کردم و چقدر گناه کردم . در حالیکه در فضای عشق این صحبت ها مطرح نیست باید حضور یار را درک کنی و به « بیای » او پاسخ دهی.

اگرچه منظور حافظ از واعظ افرادی بودند که بر منابر مردم را موعظه می کردند ولی در میان مردم نیز هستند چنین افرادی که به هر دلیلی بدون بصیرت به نصیحت و موعظه  می پردازند و به عواقب آن توجه ندارند.

۱
۲
۳
۵۶۵۲