گنجور

حاشیه‌ها

احمد خرم‌آبادی‌زاد در ‫دیروز چهارشنبه، ساعت ۲۳:۵۹ دربارهٔ عمعق بخاری » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷ - در مدح خاقان ملک خضر:

در نسخه خطی مجلس به شماره ثبت  (صفحه 221 تا 223)، مصرع دوم بیت 16 به شکل زیر ثبت شده است:

«چه شد گر بر سمن بررُست عبهر؟»

به نظر می‌رسد که شکل بالا درست باشد؛ زیرا «عبهر» به معنی «نرگس» است. شاغر واژۀ «عنبر» را در بیت 18 در کنار «عود» به کار برده است که احتمال درست بودن این شکل از مصرع را افزایش می‌دهد.

فقیر حق در ‫دیروز چهارشنبه، ساعت ۲۳:۴۹ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۵۲ - قصهٔ رستن خروب در گوشهٔ مسجد اقصی و غمگین شدن سلیمان علیه‌السلام از آن چون به سخن آمد با او و خاصیت و نام خود بگفت:

با سلام به اهالی گنجور و مردان خرد

در اینجا ناموس می‌تواند هر چیزی باشد که ادمی به آن تعلق و وابستگی دارد و بگونه ای خود نمایی می‌کند

همچنین در بیت صواب اینست و بس...مولانا راه صواب را یکی میداند و کسی نمی‌تواند به او طعنه زند چون راه را یافته است و به مقام یقین رسیده است... مثل این می ماند که شما دریا را دیده باشید و دیگران که در ذهن جز مفهوم نمی دانند ، دریا ‌و عظمتش را منکر شوند...

رهی رهگذر در ‫دیروز چهارشنبه، ساعت ۲۲:۵۷ دربارهٔ سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۶۶ - در مدح خواجه محمدبن خواجه عمر:

با درود، مصراع دوم بیت پانزدهم : روی افروخته از شرم بر آستانهٔ در ، فکر کنم کلمهٔ (آستانه) اینجا خارج از وزن باشد.

فرهود در ‫دیروز چهارشنبه، ساعت ۱۷:۲۰ در پاسخ به ناشناس دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۰۴:

به معنی قهرمانی نیست

قهر+مان یعنی قهرِ ما

سلطنت و قهرمان نیست چنین دست‌باف

مهدی مقدم در ‫دیروز چهارشنبه، ساعت ۱۵:۲۹ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۱۱ - خبر بردن کندرو ضحاک را از بساط فریدون:

"یکی مایه‌ور بد به سان رهی"

معنی کلمه "رهی" در مصرع بالا چیست؟ ( بیت اول مصرع دوم )

احمد خرم‌آبادی‌زاد در ‫دیروز چهارشنبه، ساعت ۰۹:۵۷ دربارهٔ ازرقی هروی » قصاید » شمارهٔ ۴۵:

یادآوری:-

«بودست» را به شکل «بوده‌ست» نوشتم چون، عبارت است از مخفف «بوده است».

عزیز رادیو در ‫دیروز چهارشنبه، ساعت ۰۸:۱۶ در پاسخ به رضا از کرمان دربارهٔ سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۴:

درود
عرض بنده منافاتی با اختیار ندارد. ابتدا اینکه پدر و مادر مختارند که برای تولید فرزندی با شغلی خاص. که البته این اختیار برای مادر محفوظ است. در 140 هزار اسپرمی که مرد آزاد کرده و به سمت آول گسیل می دارد انواع و اقسام مشاغل از دانشمند و عالم و قاضی  گرفته تا دزد و قاچاقچی و آدم کش وجود دارد و این آول است که در را به روی یکی و فقط یکی باز می کند تا نطفه ای پدید اید. و این یک شکل عالی از اختیار است.
دوم آنکه اگر به فرض کسی با استعداد کلید سازی به دنیا بیاید به این معنی نیست که حتما به همان کار خواهد پرداخت،‌ بلکه به این معنی است که او فقط در آن کار است که طعم خوشبختی را خواهد چشید و در نتیجه جهان را خوشبخت خواهد کرد. اما متاسفانه جامعه و عوامل نادان، او را به زور به یک جراح قلب تبدیل می کند که مشهور و پولدار است ولی خوشبخت نیست و همیشه گمشده ای دارد، چرا که عشق و ذوقی در کار خود ندارد و مانند یک ربات کارهایی را که آموخته تکرار می کند. متاسفانه اوضاع نابسامان جهان به همین دلیل است. بسیار اندکند کسانی که در برهه ای از عمرد خود حجاب را بشکنند و به دنبال شخصیت واقعی خود پلهای پشت سر خویش را ویران کنند و به قول عطار بزرگ پای به ره در نهند و هیچ مپرسند.
چنین اختیاری برای همه محفوظ و محترم است.

بهرام چگینی در ‫دیروز چهارشنبه، ساعت ۰۷:۱۱ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۵:

فوق‌العاده است 

بابک چندم در ‫دیروز چهارشنبه، ساعت ۰۲:۳۵ در پاسخ به نردشیر دربارهٔ اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۶:

حدس من اینست که درست آن پَرنگ(ی) است و نه پرینگی، بدین معنا:

"رونق و جلا و تلألؤ و برق هر چیز: تلویح ؛ پرنگ دادن جامه را"

عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ‫دیروز چهارشنبه، ساعت ۰۲:۱۵ در پاسخ به محمد مهدی دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۷:

درود

همین شکل صحیح است و جز این مشکل و سکته دارد

عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ‫دیروز چهارشنبه، ساعت ۰۲:۱۳ در پاسخ به مصطفی دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۷:

اشکالی در راندن مگس با بادبیزن نیست؛ اشکال در لغو بودن جمله است.

در مصرع اول گفته است کسی که کالایش شیرینی است بر مگس تندی می‌کند.

اگر در مصرع دوم بگوید او بادبیزن در دست دارد و همچنان مگس می‌راند؛ لغو بی فایده و بی معناست. این وسط نقش مگس چیست؟ اصلا سعدی دنبال نقش مگسِ لجوج است.

یعنی چه که تندی می‌کند و همچنان بادبیزن در دستش است و مگس می‌راند؟

اصلا هدف سعدی این است که بگوید او چندان که تندی می‌کند؛ و بادبیزن در دست دارد اما مگس ول کن نیست و گرد او می‌گردد

شیرین‌بضاعت بر مگس چندان که تندی می‌کند

او بادبیزن همچنان در دست و می‌آید مگس

 

سعدی این مفهوم را بارها به کار برده است:

شاید که آستینت بر سر زنند سعدی
تا چون مگس نگردی گِرد شکردهانان

نردشیر در ‫دیروز چهارشنبه، ساعت ۰۱:۴۵ دربارهٔ اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۶:

پرینگی در بیت دوم چه معنی دارد؟

علی میراحمدی در ‫دیروز چهارشنبه، ساعت ۰۱:۱۷ در پاسخ به کوروش دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۴۳ - حکایت آن رنجور کی طبیب درو اومید صحت ندید:

بعیدی یعنی بعید هستی
به معنای دور هستی
صورت نثر بیت این چنین است:
چون از ذات حق بعید هستی ،وصف ذات را
از معجزات و رفتار پیامبر درمیابی
معنای بیت:
ذات حق را نمیدانی و نمیشناسی
اما وصف ذات که گویا صفات خداوند است  را میتوانی در رفتار و گفتار و معجزات پیامبر بیابی
به عنوان مثال مهربانی پیامبر نمونه ای است از صفت رحیم خداوند.
گویا منظور از وصف ذات همان صفات خداوندی باشد و صفات عین ذات می‌باشند که این بحث بسیار مفصل است و بنده در همین حد میدانم .

کوروش در ‫دیروز چهارشنبه، ساعت ۰۰:۳۹ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۴۳ - حکایت آن رنجور کی طبیب درو اومید صحت ندید:

چون ز ذات حق بعیدی وصف ذات

باز دانی از رسول و معجزات

 

مصرع اول چطور خونده میشه و یعنی چی ؟

 

محمد مهدی فتح اللهی در ‫دیروز چهارشنبه، ساعت ۰۰:۳۴ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۷:

به‌به

علی میراحمدی در ‫دیروز چهارشنبه، ساعت ۰۰:۲۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲:

واعظِ شَحنه‌شناس این عظمت گو مفروش

زان که منزلگهِ سلطان، دلِ مسکینِ من است

واعظ شحنه شناس آن واعظی است که با نهاد های حکومتی ارتباط دارد و یکی از مهره های حاکمیت است.در غزلی دیگر :
واعظِ شهر چو مِهرِ مَلِک و شَحنه گُزید
من اگر مهر نگاری بگزینم چه شود

رسول لطف الهی در ‫دیروز چهارشنبه، ساعت ۰۰:۰۹ دربارهٔ میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۱۸- سورة الکهف- مکیة » ۷ - النوبة الثالثة:

خیلی حرفه خیلی که عنوان نمیکند که ذوالقرنین چه کسی می‌باشد 

بهرام چگینی در ‫۱ روز قبل، سه‌شنبه ۱۸ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۲۲:۳۷ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۰:

یعنی چی؟

علی احمدی در ‫۱ روز قبل، سه‌شنبه ۱۸ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۲۰:۱۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷:

به کویِ میکده هر سالِکی که رَه دانست

دری دگر زدن اندیشهٔ تَبَه دانست

کوی جاییست که میکده در آن قرار دارد و خانه ها و مکانهای دیگری مثل مدرسه یا مسجد هم در آن جای دارد .سالک راه عاشقی از میان همه این درها فقط در میکده را می زند و اگر درهای دیگر را بزند اندیشه نادرستی دارد .

زمانه افسر رندی نداد جز به کسی

که سرفرازیِ عالَم در این کُلَه دانست

در میان تعاریفی که از رند می توان یافت تعریف برهان قاطع با مفهومی که حافظ بیان می کند مطابقت بیشتری دارد ."ایشان را از این جهت رند خوانند که ظاهر خود را در ملامت دارد و باطنش سلامت باشد."تعریفی که دقیقا در مقابل ریاکاری است .ریاکاران ظاهر الصلاح هستند ولی باطن پلیدی دارند ولی رندان پاک نهادند و خوب می اندیشند ولی ممکن است در ظاهر با دیگران متفاوت باشند .حال زمانه تاج رندی را بر سر کسی می گذارد که خود را در رندی سربلند بداند .عاشق رند باید سرش را بالا بگیرد تا به اوج برسد . 

بر آستانهٔ میخانه هر که یافت رَهی

ز فیضِ جامِ مِی اَسرار خانقَه دانست

اگر کسی راهی به میخانه پیدا کرد با نوشیدن می به اسرار آنجا پی می برد .بارها در غزلها اشاره شده که می باعث مستی یعنی هشیاری فراتری می شود که عاشق را از اسراری آگاه می کند که در حالت هشیاری از آن خبر ندارد.

هر آن که رازِ دو عالم ز خطِ ساغَر خواند

رُموزِ جامِ جم از نقشِ خاکِ ره دانست

در مورد خط ساغر توضیحات کاملی ارائه شده و من سخن اضافه تری نمی گویم اما نکته در اینجاست که با می راز دو عالم را هم می توان فهمید چیزی که حکما به دنبال آنند تا با عقل آن را اثبات کنند با می می توان فهمید .اشاره به خط ساغر شاید به این دلیل است که این درک و فهم هم درجاتی دارد هرچه ظرفیت نوشیدن بیشتر باشد درک بیشتری حاصل می شود بدون اینکه رنجی برای عاشق ایجاد کند.

نه تنها راز دو عالم کشف می شود بلکه آن رموزی که در جام جهان بین دیده می شود به گونه ای دیگر برای عاشق مشخص خواهد شد .عاشق نیازی به جام جهان بین ندارد که بخواهد رموز جهان را ببیند .رموز جهان را باید از نقشی که بر این راه باقی مانده پیدا کنیم.رمز و راز این جهان را نمی توان در بک جام به صورت حاضر و آماده دید باید با امید به ناممکن ها به استقبال آن نقش ها رفت  و آنها را تجربه کرد تا نوری بر دل تابیده شود و کشفی صورت گیرد .

ورایِ طاعتِ دیوانگان ز ما مَطَلَب

که شیخِ مذهبِ ما عاقلی گُنَه دانست

با اوصاف فوق عقل کمکی در راه عاشقی نیست و سالک راه عاشقی  با عقل این راه را نمی پیماید.حافظ از این موضوع استفاده می کند و نام دیوانه را بر می گزیند و به زاهدان می گوید ما که دیوانه ایم عبادات ما هم در حد توان دیوانگان است و بر دیوانه حرجی نیست که عبادات را کامل انجام ندهد .بیشتر از این از ما برای انجام عبادات انتظار نداشته باشید

دلم ز نرگسِ ساقی اَمان نخواست به جان

چرا که شیوهٔ آن تُرکِ دل سیه دانست

حافظ وقتی از نرگس چشمان صحبت می کند نوعی تندی و عتاب را هم بیان میکند .چشم چون همراه مژگان است نماد تندی معشوق است .عباراتی مثل عربده جو برای نرگس چشم حاکی از چنین تعبیریست و در مقابل لب ساقی همیشه مایه امید است .عاشق از چشم معشوق خوف دارد و به لب او امیدوار است.در این بیت می گوید من از نرگس چشم ساقی امان نخواستم چون دلش سیاه است (همان توجیه مردمک چشم زیباست)و می دانم قصد جانم را دارد .

ز جورِ کوکبِ طالع ،سَحَرگَهان چشمم

چنان گریست که ناهید دید و مَه دانست

به همین خاطر گویا بخت از من برگشته چون موقع سحر آنقدر چشمانم گریست که ستاره ناهید و ماه هم مطلع شدند

خوش آن نظرکه لبِ جام وروی ساقی را
هلالِ یک شبه و ماهِ چارده دانست

اما با همه اینها عاشق، روی ساقی را چون ماه کامل و لب جام را مثل هلال ماه نو می بیند .یعنی از معشوق دلگیر نمی شود.

حدیثِ حافظ و ساغر که می‌زند پنهان

چه جایِ محتسب و شِحنه، پادشَه دانست

قصه حافظ و پیاله ای که با آن  پنهانی باده می خورد را نه فقط پاسبان و مامور بلکه پادشاه هم می داند

بلندمرتبه شاهی که نُه رِواقِ سِپِهر

نمونه‌ای ز خَمِ طاقِ بارگَه دانست

همان پادشاه بلند مرتبه ای که نه فلک آسمان  را بخشی از انحنای طاق بارگاه خود می داند.گویا طعنه ای به پادشاه می زند.و خود را که درباره رندی و عاشقی گام برداشته خوشبخت تر از او می داند.

 با توجه به اینکه در تمام ابیات از ردیف دانست استفاده شده اهمیت آگاهی از اسرار در راه عاشقی در عین دیوانگی و دوری از عقل مشخص است و  این موضوع  را باید در تفسیر سایر غزل های حافظ هم مد نظر داشت

علی میراحمدی در ‫۱ روز قبل، سه‌شنبه ۱۸ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۱۸:۵۴ دربارهٔ امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۱۲۳:

چون سیم همه پاک تن و پاک جبینند

چون سنگ همه سخت دل و سخت‌کمانند

توصیف دیگری از ترکان لشکری

۱
۲
۳
۵۵۴۱