احمد خرمآبادیزاد در یک ساعت قبل، ساعت ۱۰:۲۰ دربارهٔ رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۵۴ - بر رخش «زلف» عاشق است چو من:
«خاک و ماک» از مجموعههای دو عضوی به شمار میآید که از دیرباز در ایران به کار میرفتهاند. لغتنامه دهخدا از آنها با نام «توابع» یاد میکند. در واقع، میتوان آنها را «جفتِ مرتب» نامید که در آن، یک عضو «پایه» است و عضو دیگر «پیرو»؛ مرتب از آنرو که اگر عضوها را جابجا کنیم، مفهوم پیشین را نخواهد رساند. جفت مرتب همواره مفهومی گستردهتر از واژۀ پایه دارد.
سید حسین ثنائیان زاده در ۲ ساعت قبل، ساعت ۰۹:۲۸ دربارهٔ سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الاوّل: در توحید باری تعالی » بخش ۱۶ - داستان باستان:
شب و شبگیر جناس زائد مزیل
سید حسین ثنائیان زاده در ۲ ساعت قبل، ساعت ۰۹:۲۴ دربارهٔ سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الاوّل: در توحید باری تعالی » بخش ۱۶ - داستان باستان:
همانطور که چشم با ابرو میتواند خورشید ببیند عقل با نشر میتواند قوی شود
سید حسین ثنائیان زاده در ۲ ساعت قبل، ساعت ۰۹:۱۸ دربارهٔ سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الاوّل: در توحید باری تعالی » بخش ۱۶ - داستان باستان:
تکرار صدر علی الاعجز
مجید در ۳ ساعت قبل، ساعت ۰۸:۵۳ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳:
به نظرم معنای بیت دوم مشخصه. مدام در اینجا یک معنی نزدیک داره که معنای درست و واقعی در این جمله هست که به معنی یک نوع شراب است. یعنی همه جا به این شراب «مدام» میگویند. معنی دورتر که یک تناسب زیبایی با بیت اول داره و تناقض زیبایی ایجاد میکنه به معنای دائم هست. یعنی قرآن با اون عظمتش گهگاه خونده میشه اما این که گرد پیالهست «مدام» خونده میشه.
وحید سبزیانپور wsabzianpoor@yahoo.com در ۴ ساعت قبل، ساعت ۰۷:۱۷ دربارهٔ ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » سوء ظن به خدا و خلق:
درباره
مرا شیخ دانای مرشد شهاب:
چاپ شده در فصلنامة کارنامة متون ادبی دورة عراقی سال سوم، شمارة 1، بهار 1401 هـ. ش، صص. 117-120
آرزوی رفتن به جهنم؛ توضیحی دربارة یک داستان در بوستان سعدی
وحید سبزیانپور
در داستان پنجم باب دوم بوستان، آمده است:
مرا شیخ دانای مرشد شهاب
یکی آنکه در جمع بدبین مباش
شنیدم که بگریستی شیخ زار
شبی دانم از هول دوزخ نخفت
چه بودی که دوزخ ز من پر شدی
کسی گوی دولت ز میدان ربود
دو اندرز فرمود بر روی آب
دوم آنکه در نفس خودبین مباش
چو برخواندی آیات اصحاب نار
به گوش آمدم صبحگاهی که گفت
مگر دیگران را رهایی بدی([1])
که در بند آسایش خلق بود
(سعدی، 1363: 171)
در بیت پنجم، شیخ آرزو کرده است که کاش جهنم از وجود من پر شود تا جایی برای عذاب دیگران باقی نماند. این آرزوی شیخ که در قالب یک جملة استفهامی به منظور خواهش و تمنا آمده است از شطحیات عارفانهای است که با معیارهای مادی و دنیایی سازگاری ندارد و در یک فضای معنوی و عرفانی تفسیر مییابد([2]). از آنجا که چنین مضمونی در فرهنگ اسلامی و قرآنی وجود ندارد لازم است سرچشمههای فکری آن را در منابع ایرانی جستجو کنیم. این آرزو یادآور داستان زندگی بزرگمهر و به زندان رفتن اوست.
خلاصة داستان بر اساس روایت بیهقی
بزرگمهر از دین گبرکان (زرتشتیان) دست برداشت و به دین عیسی (ع) گروید و اظهار کرد بر اساس آنچه در کتب خوانده، پیامبر اسلام ظهور خواهد کرد و اگر او را دریابم، اوّلین کسی خواهم بود که به او میگروم. انوشروان از ارتداد بزرگمهر سخت خشمگین میشود و به او میگوید تو با این کار به رعیّت و لشکر وانمود میکنی که آنها بر راه راست نیستند و این کار تو موجب شورش خاص و عام میشود. انوشروان از بزرگمهر میخواهد که به دین اجداد و آبای خود بازگردد. بزرگمهر میگوید: «چون من از تاریکی به روشنایی آمدم به تاریکی باز نروم که نادان و بیخرد باشم.» کسری او را تهدید به مرگ میکند. بزرگمهر از تهدید او نمیترسد و میگوید: «داوری که پیش او خواهم رفت عادلست و گواه نخواهد و مکافات کند و رحمت خویش از تو دور کند.»... در پایان کسری بـا خود میگوید: «دریغ باشد تباه کردن این»، «فرمود تا وی را در خانهای کردند سخت تاریک...»
در تاریخ بیهقی در ادامة داستان آمده است: پس از دو سال، سخن بزرگمهر را نشنیدند به کسری خبر دادند «بفرمود زندان بزرگمهر بگشادند.»... مردم انتظار داشتند که بزرگمهر پس از گذراندن دورة سخت و تاریک زندان، با کمترین آب و غذا، لاغر و بیمار شده باشد و آثار آن در چهره و اندامش دیده شود، ولی او را در سلامت کامل و حالی خوش یافتند. «یافتندش به تن قوی و گونه برجای».
بزرگمهر در پاسخ به مردمی که حیرتزده از او پرسیدند: چکار کردهای که سختی زندان بر تو اثر نگذاشته؟ گفت: «برای خود گوارشی ساختهام از شش چیز، هر روز لختی از آن بخوردم تـا بـدین بماندهام. گفتند ای حکیم! اگر بینی آن معجون ما را بیاموز تا اگر کسی از ما را و یاران ما را کاری افتد و چنین حال پیش آید آن را پیش داشته آید. گفت نخست ثقة درست کردم که هرچه ایزد عزّ ذکره تقدیر کرده است باشد. دیگر به قضاء او رضا دادم. سیوم پیراهن صبر پوشیدم که محنت را هیچ چیزی چون صبر نیست([iii]) و چهارم اگر صبر نکنم باری سودا و ناشکیبایی را به خود راه ندهم. پنجم آنکه اندیشم که مخلوقی را چون من کار بدتر از این است، شکر کنم. ششم آنکه از خداوند سبحانه و تعالی نومید نیستم که ساعت تا ساعت فرج دهد.([iv])» (بیهقی، 1388: 1/767 و 768)
به اعتقاد ما در این داستان نشانهایی از حکمتهای ایرانی دیده میشود که نشانگر ریزبینی و باریکاندیشی نیاکان ماست.
این داستان در منابع عربی (با اندکی اختلاف) دیده میشود: «سئل بزرجمهر فی نکبته عن حاله فقال: إنّی لمّا دفعت إلی المحنة بالأقدار السالفة، والخفیات السماویة، إلی العقل الذی به یعتدل کل مزاج، وإلیه یرجع کل علاج، فرکب لی شربة أنا أتحساها وأتمزمز بها؛ قیل له: عرفناها، قال: هی مرکبة من أشیاء: أولها أنّی قلت: القضاء والقدر لابدّ من جریانه؛ والثّانی أنّی قلت: إن لم أصبر فما أصنع([v])؟ والثّالث أنّی قلت: یجوز أن یکون أشدّ من هذا؛ والرّابع أنّی قلت: لعلّ الفرج قریب وأنت لا تدری؛ قال، فقلت: أورثنی هذا سکوناً، ووکل بی راحة، وعلی الله أعتمد فی تمام المأمول.» (توحیدی، 1419: 4/217)، (أبشیهی، 1421: 2/133)، (آبی، 1990: 7/70)، (عاملی، 1420: 2/250) و (تنوخی، 1363: 1/91-94) (ترجمه: حالِ بزرگمهر را در زمان مصیبتش (زندان) پرسیدند، گفت: هنگامی که به حکم سرنوشت و خواست خدا دچار بلا شدم به عقلی (پناه بردم) که هر طبیعتی با آن تعدیل میشود و منشأ هر درمانی است پس برایم شربتی ساخت که آن را مکیده، جرعه جرعه نوشیدم، به اوگفتند: آن را به ما یاد ده، گفت: این شربت از چند ماده تشکیل شده: اوّل اینکه به خود گفتم چارهای از سرنوشت نیست. دوّم: اگر صبر نکنم چه کنم، سوّم: ممکن بود کار از این سختتر باشد، چهارم: به خود گفتم: شاید فرج نزدیک باشد و تو بیخبر باشی، در ادامه گفت: اینها به من آرامش داد و من در همة خواستهها به خدا توکل کردم. عوفی (1384: 298) نیز این داستان را نقل کرده است.)
نکتة قابل تأمّل قرابت برخی پندهای آذرباد با این سخنان حکیمانة بزرگمهر است در سخنان آذرباد (دینکرد ششم، نقل از اشه، 1382: 350) آمده است:([vi])
آذرباد مهر سپندان گفت که : هرگز هیچ انایی([vii]) به من نه رسید که به شش در ازش رامش نه پذیرفته باشم:
فردم (اوّل) اینکه: شکر، که انایی این است! چه از این بدتر شاید بودن([viii]).
دودیگر اینکه: از اناهایی که برایم (مقدّر) داشتهاند یکی گذشت.
سدیگر اینکه: انایی به تنم رسید نه به روانم. چه انایی به تن آسانتر شاید گذاردن تا به روان.([ix])
چهارم اینکه: آزادی (شکر) که من مردی ایدون نیکم که اهرمنِ گجسته (ملعون) این انایی، به خاطر خوبیم بر سرم آورد.([x])
پنجم اینکه: هر (کی) بدی یا اناییای کند، به خود یا به فرزندانش رسد، به من (انایی) آمد و به فرزندانم نه رسد.
ششم اینکه: گنج اهرمن پر است از انایی که برای خوبان نگاه داشته است. هرچه به سر من آمد از گنج اهرمن کاست، و آن انایی به (مردمِ) خوبِ دیگر نه تواند کردن.
از مقایسة بند پنجم و ششم سخنان آذرباد میتوان پیشینة این بیت در بوستان را در دیدگاههای ایرانیان باستان پیدا کرد زیرا یکی از عوامل شادی، تحمل رنجهایی است که اهریمن برای آدمی تدارک دیده، و آذرباد، خوشحال میشود که سهم رنج دیگران را به دوش بکشد و با این کار راضی و خرسند میشود که فرزندانش و دیگر مردمان عذاب نبینند.
با توجه به اینکه بر اساس این تحقیق، پیشینه و سابقهای در منابع فارسی و عربی برای این آرزوی شیخ، یافت نشد، این نکتة باریک یکی از سرنخهای ریز و پنهان در فهم اندیشههای عرفانی است که از طریق ایرانیان به ادب عرفانی نفوذ کرده است.
([1]) لازم به یادآوری است که در شرح این بیت در بوستان خزائلی (171) آمده است: ناظر به آیات قرآنی دربارة دوزخیان : «لأملأن جهنم من الجنة و الناس أجمعین» و مراد بیت این است که کاش دوزخ از من پر میشد و جایی برای دیگران باقی نمیماند. این ابیات در شرح بوستان غلامحسین یوسفی نیامده است.
([2]) در این آرزو با وجود لطافت و والایی بینظیر، یک درک غلط و بشری از صفات حضرت حق دیده میشود. اینکه خداوند را دچار احساس کنیم تا به خواست ما عمل کند، نشانة این است که صفات انسانی را به خداوند نسبت دادهایم، صفاتی که توأم با احساس است و موجب تجدید نظر، بازنگری و درنتیجه تغییر موضع و تصمیم خداوند است. در داستانهای رایج بین مردم که گاه در مقام نصیحت گفته میشود آمده است: نابکاری آخرین شب زندگی را مهمان چوپانی بود. این چوپان هنگام صبح که با جنازة مهمان گناهکار خود روبرو میشود دست به دعا برمیدارد و میگوید: خدایا من در حد وسع و توان خود، یک گوسفند برای این مهمان ذبح کردم. توقع دارم تو هم از او به شایستگی پذیرایی کنی. فردای آن روز فرزندان میت در عالم رؤیا، پدر خود را در اثر توصیة چوپان، بخشوده از همة گناهان، در بهشت دیدند.
گویند سنگ لعل شود در مقام صبر
آری شود ولیک به خون جگر شود
(حافظ)
([iv]) برای اطلاع از نقدی بر دیدگاه دکتر معین در خصوص این داستان نک: (سبزیانپور، 1392: 116-119)
رهایی نیابد کس از دست کس
گرفتار را چاره صبر است و بس
(بوستان سعدی)
([vi]) گمان نویسنده بر این است که این پند در زمان زندهیاد معین در دسترس نبوده است زیرا در تحقیقات او کمتر نکتهای در خصوص پژوهشهای مربوط، از دید نافذ او به دور مانده است.
([vii]) این واژه باید عنا به معنی رنج و بلا باشد.
([viii]) زرتشت بهرام این پندها را به لباس نظم در آورده است:
همیخـواندم کتابی باستان من
که آذرباد بـن مانثره سفندان
چنیـن دیـدم ز گفـت راستـان مـن
به هر بد شکر می کردی ز یزدان....نک: (اشه، 1382: 352-356)، این عبارت یادآور بیتی از حافظ است:
روزی اگر غمی رسدت تنگدل مباش
رو شکر کن مبادا که از بد بتر شود
(حافظ)
([ix]) در گلستان سعدی آمده: پارسایی را دیدم بر کنار دریا که زخم پلنگ داشت و به هیچ دارو به نمیشد. مدّتها در آن رنجور بود و شکر خدای عزّوجل علی الدوام گفتی. پرسیدندش که شکر چه میگویی؟ گفت: شکر آنکه به مصیبتی گرفتارم نه به معصیتی. (سعدی، 1387: 91)
([x]) این پند یادآور عبارت معروف «البلاء للولاء» است. برای اطّلاع از این مضمون در احادیث و اشعار فارسی نک: (دهخدا، 1352: 1/237، ذیل البلاء للولاء)
منابع
- الآبی، ابوسعد منصور بن الحسین (1990)، نثر الدّر، تحقیق منیر محمد المدنی، مراجعه دکتور حسین نصار، الهیئة المصریة العامة للکتاب.
- الأبشیهی، شهابالدین محمد بن أحمد أبوالفتح (1421) المستطرف فی کل فن مستظرف، مراجعة و تعلیق محمد سعید، دار الفکر للطباعة و النشر و التوزیع.
- اشه، رهام (1382) آذرباد مهرسپندان تهران: موسسه انتشاراتی تیمورزاده.
- بیهقی، ابوالفضل محمد بن حسین (1388)، تاریخ بیهقی، مقدمه، تصحیح، تعلیقات، توضیحات و فهرست ها: محمد جعفر یاحقی، مهدی سیدی، انتشارات سخن
- تنوخی، ابو علی محسن بن علی بن محمد بن ابی الفهم داود بن ابراهیم علی تنوخی (1363)، فرج بعد از شدت، ترجمه و تألیف حسین بن اسعد دهستانی، با مقابله و تصحیح اسماعیل حاکمی، انتشارات اطلاعات.
- التّوحیدی، أبوحیان، علی بن محمّد بن العباس (1408)، البصائر والذّخائر، المحقق: ودّاد القاضی، بیروت: دار صادر.
- خزائلی، محمد (1363)، مقدمه بر شرح بوستان سعدی، سازمان انتشارات جاویدان، چاپ پنجم.
- دهخدا، علی اکبر (1352ش)، امثال وحکم، انتشارات امیرکبیر، تهران، چاپ سوم.
- سبزیانپور، وحید (1392) «نقدی بر روایت دکتر معین از تاریخ بیهقی درباره زندان بزرگمهر حکیم»، گزارش میراث، مرداد، شماره پیاپی 52-53، صص 116-119
- سعدی، مصلح الدین (1363) بوستان، شرح و توضیح ازمحمد خزائلی، سازمان انتشارات جاویدان، چاپ پنجم.
- سعدی، مصلح الدین (1387) گلستان، شرح و توضیح غلامحسین یوسفی، انتشارات خوارزمی، چاپ هشتم.
- عوفی، سدید الدین محمد (1384)، جوامع الحکایات و لوامع الروایات، به کوشش جعفر شعار، تهران: علمی و فرهنگی.
وحید سبزیانپور wsabzianpoor@yahoo.com در ۵ ساعت قبل، ساعت ۰۶:۳۲ دربارهٔ سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۲ - توحید:
دربارة نابرده رنج...
کنکاشی در ریشهیابی ضربالمثل «نابرده رنج، گنج میسّر نمیشود[1]»
وحید سبزیانپور*
استاد گروه زبان و ادبیات عربی، دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه رازی، کرمانشاه، ایران
نرگس رشیدی
دانشجوی دکترای زبان و ادبیّات عربی، دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه رازی، کرمانشاه، ایران
موضوعات حِکمی و اخلاقیِ مورد اشاره در متون ادبی، در فرهنگ ملل مختلف وجود دارد و از این میان، فرهنگ فارسی و عربی استثنا نیستند. یکی از این مضامین، لزوم سختی کشیدن و رنج انسان است که موجب رشد استعدادها و تکامل وی میشود، این اندیشه که ارزشمندی و ارجمندی انسان به مقیاس بردباری و تحمل سختیها و صبوری در برابر بلایاست، سنتی دائمی برای شکوفا کردن استعدادهای نهفتۀ انسان و به فعلیت رساندن آنها است؛ اما سؤال اساسی این است: اولین منبعی که از لحاظ تاریخی این مضمون حِکمی را بیان کرده چیست و آیا سند آن از لحاظ تاریخی از فرهنگ قومی، مکتوب و نقل شده است؟
این مضمون به صورت شعر و ضربالمثل فارسی و عربی، با تعابیر مختلف بیان شده است و دهخدا نیز این مضمون را با بیش از شصت ضربالمثل و شعر فارسی و یازده ضربالمثل و شعر عربی بیان کرده است که در این نوشتار به برخی از آن نمونهها اشاره میگردد.
رودکی، آدم الشعرای شعر پارسی، حاصل صبر بر مشکلات و تحمل ناملایمات را رسیدن به بزرگی و سالاری میداند:
اندر بلای سخت پدید آید
فضل و بزرگی و سالاری
(رودکی به نقل از دهخدا، 1362: 1/291)
خیام نیشابوری نیز تحمل رنج و سختی را موجب آزادگی انسان میداند:
از رنج کشیدن آدمی حر گردد
ج
قطره چو کشد حبس صدف دُر گردد
(خیام، رباعی 61)
در بیت زیر، حافظ شیرزای نیز این مضمون را اینگونه بیان کرده است:
شبان وادی ایمن گهی رسد به مراد
که چند سال به جان خدمت شعیب کند
(حافظ، 1362: 382)
مولوی نیز، نقش سختیها و شدائد در تکامل انسان و در نتیجه افزایش ارزش او را در مقابل تحولات روزگار در قالب تمثیل بیان میکند:
گندمی را زیر خاک انداختند
باردیگر کوفتندش ز آسیا
باز نان را زیر دندان کوفتند
پس زخاکش خوشهها برساختند
قیمتش افزود و نان شد جانفزا
گشت عقل و جان و فهم سودمند
(مولوی، دفتر اول بخش 148)
انوری در این مضمون میگوید:
بساز انوری با بلا کز حوادث
بر آزادگان جز بلا مینیاید
(انوری، به نقل از عفیفی، 147)
ضربالمثلهای زیر نمونهای از متونی است که این مضمون را بیان کرده است:
«رنج سخت کلید راحت است.» (دهخدا، 1363، ج 1: 115؛ ج 2: 873)
«رنج کشی تا به گنج برسی.» (دهخدا، 1363، ج 1: 119)
«چنگ را تا نزنند، نغمۀ طرب برنیارد.» (حیدری ابهری،1390: 70)
«هرکه با سوهان طرف شد، صاف چو آیینه شد.» (رحماندوست، 1394، ج 2: 1059)
علی (ع): فی تقلب الأحوال علم جواهر الرجال. (نهج البلاغه، حکمت 217) (ترجمه: در گردش روزگار، گوهر مردان شناخته میشوند.)
این آیه از قرآن کریم را نیز میتوان با این موضوع هم مضمون دانست: ﴿لَن تَنالُوا البِرَّ حَتی تُنفِقُوا مِمَّا تُحِبُّون﴾ (آل عمران: 92) (ترجمه: هرگز به نیکی دست نمییابید مگر آنکه از آنچه دوست دارید، انفاق کنید.)
معنای کلی و برداشت عامی که میتوان از آیه داشت این است که منظور از انفاق در این آیه صرفاً انفاق مادی نیست بلکه انسان با مایه گذاشتن از زندگی و رفاه و شادی و به رنج انداختن خویش و... میتواند به هدف والایی که در این آیه بیان شده، دست یابد.
این مضمون در فرهنگ ایرانیان باستان، به عنوان منبعی سرشار از مضامین حِکمی، سابقهای دیرینه دارد، زیرا ایرانیان به خوبی بر توأم بودن سختی و رسیدن به فضل و بزرگی واقف بودهاند:
قال هوشنج: «عِندَ نُزُولِ البَلَاءِ تَظهَرُ فَضَائِلُ الإنسَان.» (ابن مسکویه، 1416: 16) (ترجمه: هوشنگ: هنگام گرفتاری، فضائل انسان پدیدار میگردد.)
این اندیشه گاهی به صورت تمثیل در متون فارسی و عربی بیان شده که از نظر مضمون و محتوا با این حکمت ایران باستان مشابهت دارند:
نابرده رنج، گنج میسر نمیشودسعدی میگوید:
نابرده رنج گنج میسر نمیشود
مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد
(سعدی، 1385: 935)
مولوی:
هرکه رنجی دید گنجی شد پدید
هر که جِدّی کرد در جَدّی رسید
(مولوی، دفتر 5: بخش 80)
ناصر خسرو:
تا نبیند رنج و سختی مرد کی گردد تمام
تا نیابد باد و باران گل کجا بویا شود
(ناصر خسرو، 1357: 526)
شیخ بهایی:
رنج، راحت دان چو شود مطلب بزرگ
گرد گله توتیای چشم گرگ
(شیخ بهائی، 1361: 125)
حافظ:
ناز پرود تنعم نبرد راه بدوست
عاشقی شیوۀ رندان بلاکش باشد
(حافظ، 1362: 326)
بار عنا کش به شب قیر گون
هر چه عنا بیش، عنایت فزون
(نظامی، 1386: 123)
نمونهای از متون عربی با مضمون بالا:
بِقَدرِ الکَدِ تکتسبُ المَعَالِی
تَرومُ العِزَ ثُمَ تَنامُ لَیلاَ
وَ مَن طَلَبَ العُلَی سَهَرَ اللَیَالِی
یَغوصُ البَحرَ مَن طَلَبَ اللالِی
(شافعی به نقل از دهخدا، 1363، ج 1: 115)
(ترجمه: به اندازۀ رنج و سختی بزرگیها به دست می آید و هر کس خواستار بزرگی باشد شبها را بیدار میماند. دنبال عزت و شکوهی و شبها میخوابی! هر کس خواهان دُرّ باشد در دریا فرو میرود.)
امام علی (ع) میفرماید: «الا إنَّ الشَجَرَةَ البریةَ اصلَبُ عوداً و الورائعَ الخضرةَ ارقُ جُلُوداً و النباتاتَ البدویةَ اقوی وثوداً و أبطأ خموداً.» (نهج البلاغه، نامۀ 45) (ترجمه: هان که درخت بیابانی چوبش سختتر است و درختهای سبز و خرم پوستشان نازکتر و گیاهان بیابانی شعلۀ آتشتشان افروختهتر و بادوام تر است.) این سخن، نیز بر این مضمون دلالت دارد که در ناز و نعمت زیستن و از سختیها دوری گزیدن موجب ضعف و ناتوانی میگردد و زندگی در شرایط دشوار آدمی را نیرومند میکند و جوهر هستی او را آبدیده و توانا میگرداند.(1)
تا نسوزد بر نیاید بوی عوداین مفهوم که آتش موجب پراکنده شدن بوی عود میشود تمثیلی است برای تحمل سختیها که موجب رسیدن به مقصود و شکوفایی میشود:
سعدی میگوید:
این حدیث از سر دردی است که من میگویم
تا بر آتش ننهی بوی نیاید ز عبیر
(سعدی، 1385: 717)
ابن یمین:
آتش کند پدید که عود است یا حطب
آتش بیار و خرمن عشّاق را بسوز
(ابن یمین به نقل از دهخدا، 1363: 1/17)
این مضمون به خوبی در این حکمت ایرانیان باستان نمایان است: قال هوشنج: «بِاحْتِمَالِ اَلْمُؤَنِ یَجِبُ اَلسُّودَدُ.» (ابن مسکویه، 1416: 12) (ترجمه: با تحمّل سختی است که بزرگی واجب میشود.)
در کلیله و دمنه که سرشار از حکمتهای ایرانیان باستان است نیز این اندیشه آمده است:
«من لم یرکب الأهوال لم ینل الرغائب.» (کلیله به نقل از میدانی، بیتا، ج 2: 327) (ترجمه: هر کس بر ترس سوار نشود به خواستهها نمیرسد.)(2)
نمونۀ اشعار زیر با مضمون بالا:
سنایی:
تا بدین دلق ای برادر در سنایی ننگری
عطر از عود آنگهی آید که بر آذر نهیم
(سنایی به نقل از دهخدا، 1363، ج 2: 1104)
قاآنی:
نفس را کامل نماید، درد فقر و سوز عشق
بانگ کوس از ضربت است و بوی عود از آذر است
(قاآنی، 1336: 110)
نمونۀ ضربالمثلهای فارسی با این مضمون:
آتش کند هر آینه صافی عیار زر. (دهخدا، 1363، ج 1: 17)
زر به آتش خالص شود. (حیدری ابهری، 1390: 70)
تا گل نسوزد، گلاب بیرون نمیآید. (همان)
نمونهای از اشعار عربی با مضمون بالا در این بیت زیر دیده میشود:
لولا اشتعالُ النارِ فِیمَا جَاوَدت
مَا کَانَ یُعرَفُ طِیبُ عرف العُود
(ابو تمام به نقل از دهخدا، 1363، ج 1: 17)
(ترجمه: اگر زبانههای آتش نبود بوی عود شناخته نمیشد.)
نتیجهگیری
مضامین حِکمی بویژه توأم بودن رنج و سختی با فضل و بزرگی، موضوعی است که بشر در گذشته به آن رسیده است، اما قدیمیترین سند و منبعی که در رابطه با این اندیشه در ادب فارسی و عربی یافت شد، سخنان منسوب به ایرانیان باستان است که در متون عربی به صورت مکتوب آمده است و هرچند این موضوع در قرآن و روایات اسلامی نیز وجود دارد اما تقدّم تاریخی حکمتهای ایرانی نشان میدهد که ایرانیان قبل از اسلام به این موضوع دست یافتهاند.
پینوشتها
(1) برای اطلاع بیشتر از این مضمون نیز نک: (پیروزفر، 1378: 101)
(2) برای اطلاع بیشتر از این مضمون نیز نک: (سبزیانپور و صالحی، 1390: 43-44)
منابع
- قرآن کریم.
- نهج البلاغه.
- ابن مسکویه، ابوعلی احمد بن محمد (1416)، الحکمة الخالدة، تحقیق عبد الرحمن بدوی، القاهرة: مکتبة النهضة المصریة.
- پیروزفر، سهیلا (1378)، «ابتلاء در قرآن و حدیث»، دانشکدۀ الهیات، دانشگاه فردوسی مشهد، شمارة 43 و 44، 89-128.
- حافظ، شمسالدین محمد (1362)، دیوان غزلیات، به تصحیح و توضیح پرویز ناتل خانلری، چاپ دوم، تهران: خوارزمی.
- حیدری ابهری، غلامرضا (1390)، نان و نمک، فرهنگ موضوعی امثال و حکم فارسی، تهران، محراب قلم.
- دهخدا، علیاکبر (1363)، امثال و حکم، چاپ ششم، تهران.
- رحماندوست، مصطفی و متین پدرامی (1394)، فوت کوزهگری: مثلهای فارسی و داستان آنها، منادی تربیت.
- سبزیانپور، وحید و پیمان صالحی (1390)، «بینامتنی در شعر شهریار (نقد و تحلیل برخی از مضامین مشترک فارسی و عربی در اشعار شهریار)»، کتاب ماه ادبیات، سال پنجم، شمارة 53، پیاپی 167، 42-54.
- سعدی، مصلحالدین (1385)، کلیات سعدی، بهتصحیح محمد علی فروغی، چاپ اول، تهران: هرمس.
- شیخ بهایی (1361)، دیوان اشعار، به کوشش سعید نفیسی، انتشارات چکامه.
- عفیفی، رحیم (1371)، مثلها و حکمتها در آثار شاعران قرن سوم تا یازدهم هجری، تهران: سروش.
- قاآنی شیرازی (1336)، دیوان اشعار، تهران: امیر کبیر.
- کاظمی، انی، «رباعیات حکیم عمر خیام نیشابوری»، نشر الکترونیکی: کتابخانه، تاریخ ما http://pdf. Tarihkma.ir.
- مولانا، جلال الدین بلخی، مثنوی معنوی، تصحیح رینولد. ا. نیکلسون، تصحیح مجدد و ترجمه: حسن لاهوتی، میراث مکتوب.
- المیدانی، ابوالفضل (بیتا)، مجمع الأمثال، تحقیق: محمد محییالدین عبدالحمید، بیروت: دار المعرفة.
- ناصرخسرو قبادیانی (1357)، دیوان اشعار، به اهتمام مجتبی مینوی و مهدی محقق، تهران.
- نظامی گنجهای (1386)، مخزن الأسرار، تصحیح: بهروز ثروتیان، چاپ دوم، تهران: امیرکبیر.
[1] - چاپ شده در فصلنامة کارنامة متون ادبی دورة عراقی، سال اوّل، شمارة 2، تابستان 1399 هـ. ش، صص. 121-125
خلیل شفیعی در دیروز شنبه، ساعت ۲۱:۴۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۷:
✅ نگاه دوم: عناصر برجستهٔ غزل ۲۸۷ حافظ
بیت ۱ «ای همه شکلِ تو مطبوع و همه جایِ تو خوش / دلم از عشوهٔ شیرینِ شِکرخایِ تو خوش»
ترکیب ستایش کلیه جلوهها و عشوهٔ معشوق، تمرکز بر شادی و دلخوشی عاشق را نشان میدهد؛ تاکید بر تاثیر زیبایی بر احساس و روح.
بیت ۲ «همچو گلبرگِ طَری هست وجودِ تو لطیف / همچو سروِ چمنِ خُلد سراپای تو خوش»
تصویر لطافت و استواری معشوق، تضاد و توازن میان ظرافت و قامت استوار را برجسته میکند.
بیت ۳ «شیوه و نازِ تو شیرین، خط و خالِ تو ملیح / چشم و ابرویِ تو زیبا، قد و بالایِ تو خوش»
ستایش جزئیات معشوق؛ تاکید بر هماهنگی و زیبایی کامل در همه اجزاء، از ظرافت تا قامت و چشم.
بیت ۴ «هم گلستانِ خیالم ز تو پُر نقش و نگار / هم مشامِ دلم از زلفِ سَمَنسایِ تو خوش»
پیوند خیال و حس؛ تصویر ذهن و حواس عاشق با زیبایی معشوق آمیخته است، تاثیر بصری و رایحه همزمان.
بیت ۵ «در رهِ عشق که از سیلِ بلا نیست گذار / کردهام خاطرِ خود را به تمنایِ تو خوش»
پذیرش مسیر پرخطر عشق با رغبت و آرامش؛ نشانگر تسلیم عاشقانه و رضایت از مسیر.
بیت ۶ «شُکرِ چشمِ تو چه گویم؟ که بدان بیماری / میکُنَد دردِ مرا از رخِ زیبایِ تو خوش»
قدرت جمال معشوق در شیرین کردن درد و بیماری عاشق؛ تاکید بر تاثیر مستقیم زیبایی بر روح و جسم.
بیت ۷ «در بیابانِ طلب گرچه ز هر سو خطریست / میرود حافظِ بیدل به تولّایِ تو خوش»
اعتماد کامل به حمایت معشوق و آرامش در مسیر پرخطر عشق؛ ترکیب رهایی دل با اطمینان از ارادت و دوستی معشوق.
👈 جمعبندی نگاه دوم
غزل بر سه محور میچرخد: ستایش زیبایی، تاثیر دل و حواس بر عاشق، و آرامش و اعتماد در مسیر عشق. همه تصاویر از لطافت و شور عاشقانه تا تسلیم و اطمینان در طلب معشوق، در یک بافت متعالی و هماهنگ جای گرفتهاند.
✍️ خلیل شفیعی(مدرس زبان وادبیات فارسی)
خلیل شفیعی در دیروز شنبه، ساعت ۲۱:۴۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۷:
✅ نگاه اول: شرح بیتبهبیت غزل ۲۸۷ حافظ:
بیت ۱
🔹 ای همه شکلِ تو مطبوع و همه جایِ تو خوش / دلم از عشوهٔ شیرینِ شِکرخایِ تو خوش
شاعر تمام جلوهها و زیباییهای معشوق را تحسین میکند؛ دل او از ناز و عشوهٔ شیرین معشوق شاد و مسرور است.
(پیام: تحسین زیبایی و تاثیر مستقیم آن بر دل عاشق.)
بیت ۲
🔹 همچو گلبرگِ طَری هست وجودِ تو لطیف / همچو سروِ چمنِ خُلد سراپایِ تو خوش
وجود تو نرم و لطیف همچون گلبرگ تازه است و قامتت بلند و استوار مانند سرو بهشت.
(پیام: ترکیب لطافت و استواری در تصویر زیبایی معشوق.)
بیت ۳
🔹 شیوه و نازِ تو شیرین، خط و خالِ تو ملیح / چشم و ابرویِ تو زیبا، قد و بالایِ تو خوش
هر جزئی از تو—عشوه ، ناز، خط و خال، چشم و ابرو، قد و قامت—کاملاً زیبا و دلپسند است.
(پیام: ستایش جزئیات و تکتک جلوههای معشوق.)
بیت ۴
🔹 هم گلستانِ خیالم ز تو پُر نقش و نگار / هم مشامِ دلم از زلفِ سَمَنسایِ تو خوش
تصویر ذهنی پر از زیباییهای معشوق است و حس او با بوی زلف خوشبوی معشوق شاداب میشود.
(پیام: پیوند خیال و حواس با زیبایی معشوق.)
بیت ۵
🔹 در رهِ عشق که از سیلِ بلا نیست گذار / کردهام خاطرِ خود را به تمنایِ تو خوش
گرچه مسیر عشق پرخطر است، با آگاهی و دل خوش، خود را تسلیم آرزوی تو کرده ام
(پیام: تسلیم عاشقانه و انتخاب مسیر پرمخاطره با رغبت.)
بیت ۶
🔹 شُکرِ چشمِ تو چه گویم؟ که بدان بیماری / میکند دردِ مرا از رخِ زیبایِ تو خوش
چگونه شکرزیبایی چشم تو با آن خماریرا به جا آورم که درد من را شیرین میکند و لذت و رضایت میآورد.
(پیام: قدرت تأثیر جمال بر احساس و جسم عاشق.)
بیت ۷
🔹 در بیابانِ طلب گرچه ز هر سو خطریست / میرود حافظِ بیدل به تولّایِ تو خوش
با وجود خطرهای فراوان در مسیر طلب، حافظ با دل رها و مطمئن به حمایت و بندگی تو این مسیر دشوار را طی می کند
(پیام: اعتماد کامل به معشوق و آرامش در مسیر پرمخاطره عشق.)
⬅️ خلیل شفیعی (مدرس زبان و ادبیات فارسی)
علی میراحمدی در دیروز شنبه، ساعت ۲۰:۵۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۰:
تفسیر و شرح« حافظ به حافظ»
اگر کسی به دیوان حافظ مسلط باشد میتواند نمونه های مشابهی از یک بیت یا یک معنا را بین یک یا چند غزل بیابد و درک صحیحی از شعر حافظ به دست بیاورد.
به عنوان نمونه مصراع:«خیال حوصله بحر میپزد هیهات »
را چطور بخوانیم؟!
به این غزل نگاه میکنیم:
«نخفته ام ز خیالی که میپزد دل من »
و درمیابیم که واژه دل باید فاعل قرار بگیرد.نمونه معنایی:
مصراع:«حسنت به اتفاق ملاحت جهان گرفت»غزل۸۷
مورد مشابه:
«در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد»
ما اگر کار مشابه یابی را درین مورد بلد باشیم دیگر غزل (۸۷)را بنام شاه شجاع ثبت نمیکنیم.موضوع اینست که ما برای فهم و درک صورت و معنای اثری مثل دیوان حافظ باید آنقدر بر آن مسلط باشیم که ابیات مشابه در صورت و معنا را بشناسیم!
بسیاری از اشتباهات در حافظ خوانی یا حافظ دانی،از عدم تسلط بر متن و معنا ایجاد میشود.
به نظر من شارح حافظ حداقل باید نیمی از دیوان را از فرط خواندن حفظ شده باشد و این توقع زیادی از کسی که بخواهد به شرح بپردازد نیست که البته این هم فقط بخشی از کار است!
و البته خواننده و آوازخوان و موسیقی دان ما هم باید ادبیات دان باشند یا حداقل قبل از خوانش یک غزل در مورد طرز صحیح خواندن آن تحقیق کنند که متاسفانه بسیاری از خوانندگان ما اصلا توجهی به این موضوع ندارند!
محمد ملکی در دیروز شنبه، ساعت ۲۰:۳۷ دربارهٔ رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه » بخش ۱۲:
حکمت زندگی در دو بیت!
سام در دیروز شنبه، ساعت ۲۰:۳۶ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۳۳:
اینجا مقام در میم باید ضمه باشد که به معنی خانه باشد موقام
فریما دلیری در دیروز شنبه، ساعت ۱۸:۴۷ دربارهٔ مهستی گنجوی » رباعیات » رباعی شمارۀ ۹۳:
چقدر زیباست این رباعی
آفرین
در هستیِ عشق تو از آن نیست شوم
کین نیستی از هزار هستی خوشتر
علی احمدی در دیروز شنبه، ساعت ۱۸:۴۴ در پاسخ به یار دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۶:
حضرت حافظ این بیت را به تقلید از قرآن با ایهام آورده است .در آیه ۷۸ سوره نساء می خوانیم :
وَإِنْ تُصِبْهُمْ حَسَنَةٌ یَقُولُوا هَٰذِهِ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَإِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ یَقُولُوا هَٰذِهِ مِنْ عِنْدِکَ ۚ قُلْ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ
یعنی آنان می گویند اگر خوبی نصیبشان شود از جانب خداست و اگر ناخوشی و بلا به آنها برسد از جانب تو (پیامبر) است بگو همه اینها از جانب خداوند است .
یعنی خداوند قانونی ایجاد کرده که در آن خوشی و ناخوشی هردو تعریف شده است اما چگونه؟
در آیه ۷۹ چنین بیان می کند:
مَا أَصَابَکَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَمَا أَصَابَکَ مِنْ سَیِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِکَ
هرچه از خوبی و خوشی به تو می رسد از جانب خداوند است و هرچه از بدی و ناخوشی به تو می رسد از جانب خود توست .
یعنی قانون الهی برای خوشی انسان است حال اگر تو دچار بلا و گرفتاری می شوی تقصیر خودت است چون در مسیر لطف خداوند که هدایت به خوبیهاست قرار نمی گیری و ضرر می کنی .
حافظ به زیبایی از این دو آیه الگو می گیرد و منظور خود را می رساند .آری خداوند هم برای بشر خوشی ها را می خواهد .
فریما دلیری در دیروز شنبه، ساعت ۱۸:۴۱ دربارهٔ رشحه » شمارهٔ ۲۹ - نامشخص:
لذت بردیم و افتخار کردیم
علی میراحمدی در دیروز شنبه، ساعت ۱۸:۳۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۰:
خیالِ حوصله بحر میپزد هیهات
صحیح است
فاعل کیست؟
فاعل دل یا همان « قطره محال اندیش» است
این قطره محال اندیش است که خیال حوصله بحر را میپزد و اصلا لطف کار به همین است!!
استاد شجریان اشتباه خوانده
مگر شجریان منبع ادبیات فارسی است؟!
اگر خیال را فاعل بگیریم،«حوصله پختن» یعنی چه؟!!
ما حوصله پختن نداریم،اما خیال پختن داریم
«نخفته ام ز خیالی که می پزد دل من» غزل ۲۲
اگر استاد شجریان آنطور خوانده که باید بگوییم افسوس که آوازخوان و موسیقیدان ما بیت را اشتباه میخواند و رویش موسیقی میگذارد و به خود اجازه یک تحقیق کوچک را نمیدهد!
افسانه چراغی در دیروز شنبه، ساعت ۱۸:۲۴ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » داستان رستم و شغاد » بخش ۳:
رخش که خطر را احساس کرده بود، گام به گام حرکت میکرد.
افسانه چراغی در دیروز شنبه، ساعت ۱۸:۲۲ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » داستان رستم و شغاد » بخش ۳:
شغاد به شاه کابل خبر میدهد که رستم بدون سپاه آمده یعنی برای جنگ نیامده؛ بیا و عذرخواهی کن.
غلامحسین مرادی قرقانی در دیروز شنبه، ساعت ۱۸:۱۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۰:
ریچارد واگنر میگوید «آنجا که کلام باز می ماند، موسیقی آغاز می شود.»
به نظر حقیر هم بهترین قالب برای بیان شکل واقعی شعر موزون پارسی همان موسیقی پارسی است
آنجا که استاد شجریان مرحوم در گوشه حجاز میخواند که :
خیال، حوصله بحر میپزد هیهات
به هیچ وسیله ای نمی توان آن را به این شکل تغییر دادکه :
خیالِ حوصله بحر میپزد هیهات !!!
چنانکه از ادیبی هم پرسیدند که کشتی شکستگانیم ای باد شرطه برخیز یا کشتی نشستگانیم ؟
گفت ببینید کدام یک با موسیقی ایرانی هماهنگتر است حتی اشاره کرد که ببینید اقای محمدرضا شجریان چه خوانده است که البته منظورش مراجعه به قالب موسیقایی شعر بود نه شخص محمدرضا شجریان
زهره دیوانی در ۱۱ دقیقه قبل، ساعت ۱۱:۴۸ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۱ - سر آغاز: