گنجور

حاشیه‌ها

علی احمدی در ‫۲ ساعت قبل، ساعت ۱۶:۳۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹:

روضه خلد برین خلوت درویشان است         مایه محتشمی خدمت درویشان است

در این غزل بر خلاف بسیاری از غزلهای دیگر حافظ دیگر صحبت از می و ساقی و زاهد و عارف و صوفی نیست بلکه فقط خواسته درباره درویشان و نه درویش صحبت کند . استفاده از کلمه « درویشان » در همه ابیات نشان می دهد که حافظ خواسته است که این توصیف را خالصانه انجام دهد.از بیت آخر این غزل چنین دریافت می شود که درویشان نقطه مقابل خواجگان است . خواجگان کسانی بودند که رتبه و مقام اجتماعی بالایی داشتند و بعضا به دربار پادشاه هم راه می یافتند. طبعا درویشان برخلاف خواجگان رتبه و مقامی ندارند و این شامل گروه کثیری از مردم می شود ولی آنچه در توصیف درویشان در ادامه غزل می بینیم حاکی از این است که این گروه پاک نهاد و اهل دانش اند و خصوصیات دیگری هم دارند . در مجموع حضرت حافظ بر این باور است که این گروه کثیر نقش مهمی در جامعه بازی می کنند . افرادی بی ادعا و پرمایه که بار اصلی جامعه بر دوش آنان است .

خلوت و تنهایی این افراد بدون هرگونه آلودگی باطنی است و یادآور بهشت است پس اگر اعتباری برای پادشاه لازم است باید در خدمت درویشان باشد .

گنج عزلت که طلسمات عجایب دارد           فتح آن در نظر رحمت درویشان است

عزلت را به معنای انزوا و گوشه نشینی در نظر گرفته اند ولی در اینجا با توجه به ابیات بعد نمی توان چنین معنایی را در نظر گرفت . وقتی عزلت را به گنج تشبیه می کند باید چیزی خواستنی برای همه حتی پادشاه باشد لذا گوشه نشینی و انزوا مورد نظر حافظ نمی تواند باشد .شاید مفهوم استغناء یعنی احساس بی نیازی از دنیا و دنیاداران را بتوان معادل بهتری برای عزلت در نظر گرفت .فتح چنین گنجی برای پادشاه هم سخت است چون هرچه غنی تر باشی استغناء سخت تر می شود و مثل گنجی است که بر درش طلسم های عجیب بسته اند. حافظ می فرماید اگر بخواهی این گنج را فتح کنی باید از دید رحمت درویشان (دیگرخواهانه و دلسوزانه)  به دنیا نگاه کنی نه با دید خودخواهانه و دنیا طلبانه.

قصر فردوس که رضوانش به دربانی رفت        منظری از چمن نزهت درویشان است

قصر بهشت که فرشته رضوان دربان آن است را می توانی در زمان شادمانی درویشان ببینی گویا چمنی است که بوی بهشت می دهد . استفاده از چمن بسیار هوشمندانه است چون هم کثرت را نشان می دهد وهم سرسبزی را .

آنچه زر می شود از پرتو آن قلب سیاه     کیمیاییست که در صحبت درویشان است

هر چیزی را بخواهی طلا کنی چه دل سیاه آدمیان باشد چه فلز سیاه بی ارزش نیاز به کیمیایی داری با هم صحبتی و مشورت درویشان به دست می آید .یعنی هرگونه توسعه ای به همفکری و حضور درویشان رخ خواهد داد چه توسعه اقتصادی چه توسعه فرهنگی.باید کار را به آنان بسپرید.

آنکه پیشش بنهد تاج تکبر خورشید     کبریاییست که در حشمت درویشان است

آنچه باعث می شود خورشید تاج تکبر خود را کنار بگذارد عظمت و بزرگی درویشان است . یعنی این جماعت با اینکه مقام و اعتبار ظاهری ندارند ولی عظمتی دارند که آنها را بزرگ و با شکوه جلوه می دهد .به عبارت دیگر عظمت و بزرگی آنان است که دربار پادشاه و کشوررا بزرگ و با شکوه می کند.

دولتی را که نباشد غم از آسیب زوال     بی تکلف بشنو دولت درویشان است

بدون چون و چرا باید گفت که تنها حکومتی که نباید نگران نابودی آن باشیم حکومت درویشان است . منظور از دولت درویشان حاکمیت گروههایی از درویشان تحت نامهای حروفیه و سربداریه و مرعشیه در آن زمان نیست چون واضح است که آنها نابود شدند بلکه حکومتی است که با درایت درویشان  و مشورت با آنان اداره می شود . اگرکارها به این گروه کثیر از مردم  سپرده شود حکومت هیچ وقت نابود نخواهد شد یعنی توسعه سیاسی نیز با حضور و راهنمایی آنها صورت خواهد گرفت.

خسروان قبله حاجات جهانند ولی        سببش بندگی حضرت درویشان است

اینکه همه جهان برای رفع نیازهای خود از پادشاهان درخواست می کنند به این دلیل است که درویشان حضور دارند و کارها به دوش آنهاست و نیروی انسانی دانا و ماهر و مولد را تشکیل می دهند. پس اگر پادشاه با همه جهان داد و ستد می کند و نیازها را برآورده می کند به علت حضور این درویشان است.در واقع او از مال خویش نمی بخشد.

نکته مهم این است که فقط خلوت درویشان اهمیت ندارد بلکه حضور آنها و نقش آنها در جامعه هم اهمیت دارد.

روی مقصود که شاهان به دعا می طلبند       مظهرش آینه طلعت درویشان است

معمولا پادشاهان می خواهند که با دعا به خداوند به حکومت خود مشروعیت ببخشند اما بدانند که چهره درویشان نمادی از جلوه الهی است . یعنی اگر از خداوند هم انتظار داری به حکومت تو لطف و عنایت داشته باشد باید به این گروه کثیر از مردم توجه داشته باشی.

از کران تا به کران لشکر ظلم است ولی       از ازل تا به ابد فرصت درویشان است

هرچند سراسر دنیا را سپاه ظلم وستم فراگرفته ولی درویشان در همه زمانها دارای فرصت بوده اند . نشانه قدرت درویشان در تبدیل چالش ها به فرصت هاست. به پادشاه تذکر می دهد که این توانایی را باید از درویشان یاد بگیری .

ای توانگر مفروش این همه نخوت که تورا       سر و زر در کنف همت درویشان است

ای ثروتمندان و اربابان اقتصادی جامعه به این مردم با تکبر و نخوت نگاه نکنید چون اگر صاحب اعتبار و ثروت شده اید این هم به علت تلاش درویشان است.

گنج قارون که فرو می شود از قهر هنوز     خوانده باشی که هم از غیرت درویشان است

و بدانید زمینی که قارون را با گنجهایش به درون خود فرو برد هنوز هم فعال است و اگر تاریخ را خوانده باشی علت آن خشم درویشان بود . در قرآن کریم دو دسته از مردم در مقابل قارون هستند . دسته اول کسانی هستند که ظواهر دنیا را میدیدند و حسرت ثروت قارون را می خوردند.دسته دوم که از آنان به عنوان اوتواالعلم نام می برد یعنی صاحبان دانش که دسته اول را سرزنش می کردند که چرا حسرت ثروت قارون را می خورند.حافظ می گوید اینکه قارون به درون زمین فرو رفت شاید از خشم این گروه دوم بود که دانایان جامعه بودند.

حافظ ار آب حیات ازلی می خواهی       منبعش خاک در خلوت درویشان است

ای حافظ اگر آب حیات ازلی (آبی که مایه زندگی جاودان است) را می خواهی این آب از خانه دل درویشان می آید . درویشان عاشقان واقعی هستند و دلی که به عشق زنده باشد هرگز نمی میرد پس به خلوت دل آنها رجوع کن.

من غلام نظر آصف عهدم کو را     صورت خواجگی و سیرت درویشان است

من غلام و پیرو دیدگاه آصف دورانم. آصف وزیر مقتدر سلیمان نبی بود که قدرتی فوق العاده داشت . حافظ وزیر پادشاه دوران را مثل آصف مدیری توانمند می داند .می گوید من پیرو نظر او هستم چون به ظاهر مثل افراد عالی مقام است ولی خلق و خویش مثل درویشان است.یعنی به مدیریت وی امیدوارم.

 

با این اوصاف از نظر حضرت حافظ درویشان ،مدیران دانا ، ماهر ، دلسوز ، تلاشگر، مولد و عاشقی هستند که چالشها را به فرصت ها تبدیل می کنند و همیشه در تاریخ حضور دارند و بقای جامعه به دست آنهاست. 

کاظم حاتمی در ‫۲ ساعت قبل، ساعت ۱۶:۰۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۴:

درود بر یاران جان، 

گرچه واژهٔ ننشینی در بیت چهارم نادرست نمی‌نماید ولی کمترین را واژهٔ بنشینی دلچسب‌تر می‌آید، چرا که چون یاری چنین بلندبالا در کنار سرو بایستد، قامت سرو در نظر نیاید و باغبان دگر سرو ننشاند، پس چنین یار بلندبالایی چون به بستان درآید نزد سرو بنشسته به باید تا ایستاده. 

یاران را این لیطفه گویی در نظر نیامده که نشستن اینجا نه به معنی بودن بل  متضاد ایستادن است.

نیز میان نشستن یار و نشاندن سرو، ایهامی بس دل‌انگیز پدید آمده است. 

اگر شایسته باشم از این غزل خوانشی خواهم کردن به بوی آن، که دوستان را پسند افتد.«کاظم حاتمی» ۱۴۰۴/۶/۲۴

مهدی یعقوبی در ‫۲ ساعت قبل، ساعت ۱۵:۵۸ دربارهٔ شاطر عباس صبوحی » غزلیات » شمارهٔ ۲۷ - بهانه:

پس از دوری وصال یار زیباست

وشا قلبی که در هجران شکیباست

هـــمهدیــ ــاجـــر

یوسف شیردلپور در ‫۶ ساعت قبل، ساعت ۱۲:۱۶ دربارهٔ سعدی » خبیثات و مجالس الهزل » خبیثات » شمارهٔ ۳۳:

واین نشان بی ادبی سراینده شعر نیست بلکه از واقعیت کلمات درست است که ما 

مثلاً رعایت ادب میکنیم و به کص و کیر می‌گوییم آلت تناسلی 

واز حروف انگلیسی یا زبان غیر فارسی استفاده می‌کنیم 

فرشته پورابراهیمی در ‫۷ ساعت قبل، ساعت ۱۱:۳۵ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب چهارم در فواید خاموشی » حکایت شمارهٔ ۵:

اهمیت حفط کردن روابط انچنان بالاست که با ابیاتی بسیار زیبا از سعدی با اون مواجه میشیم،

دو صاحبدل نگه دارند مویی...

ایشون میفرمایند اگر اشتراکات به نازکی و سستی تار مویی باشه دو فرد صاحبدل اون رو حفظ میکنند و مانع پاره شدنش میشوند، اما دو فرد جاهل اگرچه اشتراکاتی به سختی و مستحکمی زنجیر داشته باشند اون رو پاره میکنند و از بین میبرند!

آدم وقتی میبینه هم توانایی حفظ و حراست و آبادانی در وجودش هست و هم توانایی نابودی و ویرانی کدوم رو انتخاب میکنه؟! این همون جایی هست که فرق بین صاحبدل و جاهل خودش رو نشون میده . 

مظهر بشیری در ‫۱۰ ساعت قبل، ساعت ۰۸:۳۷ دربارهٔ باباطاهر » دوبیتی‌ها » دوبیتی شمارهٔ ۱:

با سلام و ادب

قدک به معنای کرباس رنگ شده است

حمیدرضا فراهانی در ‫۱۱ ساعت قبل، ساعت ۰۷:۳۹ در پاسخ به پیمان دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۱۳۵ - اطوار و منازل خلقت آدمی از ابتدا:

سلام آقا پیمان. چطور میتونم باهاتون در تماس باشم؟ این شماره منه 09180849215 خوشحال میشم ارتباط برقرار کنیم

کوروش در ‫۱۶ ساعت قبل، ساعت ۰۲:۳۵ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۴۵ - قصهٔ سلطان محمود و غلام هندو:

صبر اگر کردی و الف با وفا

از فراق او نخوردی این قفا

 

یعنی چه ؟

 

احمد احمد در ‫۱۶ ساعت قبل، ساعت ۰۲:۰۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۴:

در معنی بیت ، ماه شعبان منه از دست قدح کاین خورشید  از نظر تا شب عید رمضان خواهد شد

شاید این رباعی منسوب به خیام کمکی کند 

گویند که ماه روزه نزدیک رسید

منبعد به گرد باده نتوان گردید

در آخر شعبان بخورم چندان می

کاندر رمضان مست بخسبم تا عید

علی میراحمدی در ‫۱۶ ساعت قبل، ساعت ۰۱:۵۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۴:

«زاهد ایمن مشو از بازیِ غیرت، زنهار
که ره از صومعه تا دیرِ مغان این همه نیست»
زاهد برای خود و برای عبادت خود هویت قائل است.
زاهد به ظاهر خداپرست ولی در اصل خودپرست است و اخلاصی در عباداتش ندارد.
نیت آدمی از عبادت پروردگار باید تقرب به خداوند باشد ولی زاهد عبادت میکند برای اجر و پاداش یا برای جلب نظر مردمان.
حافظ وقتی زاهد را به بازی غیرت خداوندی هشدار میدهد در واقع این نکته را بیان میکند که زاهد غیر خدا را میپرستد.

علی میراحمدی در ‫۱۷ ساعت قبل، ساعت ۰۱:۳۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۶:

یا رب از ابرِ هدایت بِرَسان بارانی

پیشتر زان که چو گَردی ز میان برخیزم

چقدر زیباست این بیت.
بسیاری از عابدان ابیات این چنینی را هنگام دعا میخوانند و ازین سخنان در ارتباط با خدا بهره میگیرند.
مولانا از خدا خواسته است که به او سخنهای رقیق و لطیف یاد بدهد و بر دل و زبانش جاری کند:
یاد ده ما را سخنهای رقیق
تا به رحم آرد تو را ای خوش رفیق
میگوید سخنی در دهان من بگذار که لطیف و نیازمندانه باشد تا همان سخن رحمت تو را جذب کند.
و این بیت حافظ نمونه تمام و کمال چنین سخنانی است.

Shahin Shahsavar در ‫۱۷ ساعت قبل، ساعت ۰۰:۵۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۶۲:

معنی 

بیت اول 

هوشیار باش که با افراد ناآگاه وارد بحث نشوی.

با کسانی که اهل برهان و دلیلند ستیزه و بحث مکنی

بیت دوم

اگر نمیخواهی تا ابد مثل کمان ، کج بمانی اگر در سلوک راستی میجویی ، مراقب باش که وقتی چون کمان از هر سو به سوی بحث و گفتگو میکشندت، نروی.(بحث با کج، نشانه کج بودن خودت است).

۳

اگر میخواهی گرگ تو را ندرد ، پس وقتی چوپان بسوی خودش فرا میخواندت با او نستیز. 

۴ 

به شاهان نگویی که شما چی یا کی هستید وقتی تو را مهر شاهی و نشان و علامت پادشاهان نشان میدهند. 

۵

وقتی در دل و جانت عشق جوانه زد و سر برآورد، مطلقا شاکر باش مبادا از تو در آن میان اثری باشد که بودن تو همان ستیزه کردن است. 

۶. آنچه در ظاهر از طاعت و عبادتها و ... که انجام میدهی وقتی جواب میدهد که در باطن یا در عمل بر خلاف آنها نباشی.

۷.از مبدا و معاد (مساعلی که نمیتوانی ببینی و بفهمی و تنها باور داری) در شک و تردیدی. فقط گنان و حدس توست. تشخیص تو نیست و شخصا به عین الیقین ندیده ای که جای شک و تردید نماند. بینا خواهی شد بر همه آنها اگر با  (چشم دل داران) و اهل نظر نجنگی. 

۸.تمام دو جهان (جهان مادی و جهانهای ذهنی بعد از مرگ و غیره) در هنگام تجلی برای تو مشخص و متجلی، ( آنچه بزرگ مینمایدت اکنون همه بسیار ناچیز و‌کوچک‌و واضح ) میشوند ، اگر خودت چون ذره شوی (اگر ناچیز بودن خود را که بسی بزرگ میشماری را تشخیص دهی). (نفست نابود شود) و نه نفس را  مثل کوه بزرگ و محکم کنی.

حقایق وقتی تو در میان نیستی آشکار خواهد شد. 

۹.

(ویژگی زمان گذر کردن است و ویژگیه مکان ثابت ماندن.)(زمان و‌مکان، از ذهنند)

اگر تو هم مثل زمان گذران از خودت ( مجموع هم هویت شدگی ها، افکار، ذهن)  بگذری، و مثل مکان بر روی خود پافشاری نکنی، از زمان و مکان فراتر می آیی. 

۱۰.تو مانند چرخ در گردشی  به آنجا که باید نیروی،  بشکل خودبخودی ، اگر در برابر جریان زندگی و آنچه هست (که به جریان آب تشبیه شده است) ،،  مانند دولاب مقاومت نکنی. 

دولاب مجموعه چرخ و طناب و سطل است که از چاه آب میکشد.و هنگام بالا کشیدن از آب سطل پر آب شده و نسبت به قبل مقاومت دارد. 

۱۱

خود زندگی و آسمان و جهان جرات ندارد از شاه یا سرور خود سر بپیچد . مبادا مبادا، تو با سرور جهان و شاه زندگی ستیزه کنی. (استعاره از مقاومت و خواسته ای بر خلاف داشتن و ...) ((معنی دیگر در انتها))

۱۲ اگر واقعا در راه باشی حتما به نزد خلیفه در بغداد( استعاره از رسیدن به جایی که باید و دیدن روی یار), به شرط اینکه در هر جایی به هر بهانه ای نایستی. در میانه راه دائم توقف نکن اگر که نگاهت به معشوق است. 

ایران مدت زیادی باج و خراج پرداز خلیفه مسلمانان بود که در بغداد (پایتخت) زندگی میکرد و همدان از شهر های زیبای ایران در مسیر حرکت به بغداد.(استعاره از دائما بخاطر زیبایی ها یا هر نوع فریب مثل بحث و گفتگو با دیگران و غیره ، متوقف نشدن.  ( در مورد همدان احتمالا، اما ممکن است اشتباه کنم.)

۱۳. انواع مکر و حیله و زرنگ بازی و‌مکاری ، در مقابل سطلان جواب نمیدهد و درست در نمیآید. برای دیگران جواب میدهد. ( استعاره صداقت کامل با خود ).(ممکن است در اشتباه باشم در درک معنی درست این بیت. آن را به انواع مختلف میتوان معنی کرد ).

پیام بیت اما (صداقت) کامل با خود.

۱۴. آیینه نمادیست از آنچه در عین خاموشی و بی کلامی ، همه چیزت را به تو نشان میدهد. بدون نظر دادن و صحبت کردن تمام وجود جسمانی تو را ، چه خوب چه بد ، بمحض اینکه روبه روی او  بایستی میگویدت. 

مثل آیینه میشوی که بدون هیچ کلامی همه چیز میگویی.(بودن تو کافیست برای بیشترین اثر گذاری). وجودت گویای همه چیز میگردد مانند آینه ، بدون نیاز به سخن و گفتار ، اگر که از زبان و سخن بگذری و یکپارچه قلب یا دل شوی. ( وقتی که تو ابدا در میان نباشی و تماما از خودت بی خبر و ذوب در عشق یا خدا شده باشی ).

 

اگر اشتباه و غلطی در معنی باشد لطفا بزرگوارانه به دیده اغماض از بنده بگذرید. و از آنجا که گفتن معنی و منظور شاعر (تفسیر) و دستیابی قطعی به آنچه ایشان منظور داشته ، در توان خود نمیبینم  و درست نمی دانم، از هر توضیح اضافه خودداری شده است. و تنها آنچه از سطح شعر نمایان است را ، به فارسی امروزی برگرداندم. بابت هر نوع اشتباه و کمبودی عذرخواهم.

 در بیت چون جهان زهره ندارد که ستیزد با شاه

زَهره را میتوان زُهره خواند. یا همان ونوس که بر خلاف تمام سیارات خورشیدی به دور خورشید میگردد. و جهت گردش آن متفاوت است. و همانطور که مشاهده میکنید در بکار بردن صنایع ادبی و زیبایی آرایه ها ، گاهی بسته به نگرش هر شخص ،  چندین معنی گوناگون میتوان دریافت. 

به هر حال معنای مولانا برای ما ارزشی ندارد مگر سنگ محک قرار گیرد. معنی حافظ و مولانا معنای من نخواهد شد. و معنی چیزی نیست که از دیگری گرفته شود.همچنین ارزش یادگیری ندارد. زیرا یادگیری هم تنها از خود ، توسط خود، از منبع خود و بشکل خود بخود صورت میگیرد. و اگر نه دانش و اطلاعات یادگیری نیست.  فضیلت و معنی نمیتواند جعلی و قرضی باشد. معنی خود تو هستی. ازین رو بسته به سطح خواننده ،، هر کسی بر حسب فکر گمانی دارد. 

با سپاس 

ابوالفضل رعیت پیشه در ‫۱۸ ساعت قبل، ساعت ۰۰:۱۹ دربارهٔ امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۱۰:

چه قدر این غزل عالیه

احمد خرم‌آبادی‌زاد در ‫دیروز یکشنبه، ساعت ۲۲:۵۰ دربارهٔ عمعق بخاری » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۵ - در مدح نصر:

مصرع دوم بیت 5 به شکل «یکی ز درد و دریغ ویکی زیاد محن» نا مفهموم است. به استناد نسخه خطی مجلس به شماره ثبت 76431، این مصرع عبارت است از «یکی ز دردِ دریغ و یکی ز بار محن» که معنای کاملا روشنی دارد.

درخور یادآوری است که در یک نسخه خطی (به شماره ثبت 13642) و نیز نسخه تصحیح شدۀ علیرضا شعبانلو (انتشارات آزما، تهران 1389)، به جای «بارِ محن»، ترکیب «بادِ محن» را می‌بینیم که البته مفهوم روشنی ندارد.

 

نسخه خطی مورد استناد (به شماره ثبت 76431) و وجود موارد زیر، درستی «بارِ محن» را تایید می‌کنند.

1- گذشته از رواج «بار محنت» در سراسر ایرانِ فرهنگی، این اصطلاح روشن، 48 بار در متونِ به ثبت رسیدۀ گنجور به کار رفته است.

2-به کار برده شدن اصطلاح «بارِ محن»، از سوی سه تن دیگر از سخنوران به ترتیب،

2-1-«سپهر بارِ محن‌ جاودانه برگیرد/از آن‌ کسی‌ که به خدمت بر تو یابد بار» (بیت 28، قصیده 208 امیرمعزی)

2-2-«مده از عشق آخور، هم چو خر، تن زیر بار اندر/که بس بار محن آخر درین دار محن بینی» (بیت 29، قصاید و قطعات، شماره 37)

2-3-«قامتم خم گشته از بار محن/از غم بی‌دستی عباس من» (بیت 23، الروایات و المصائب، شماره 35)

 

*بهره‌گیری از نگرش سیستمی، یعنی افزایش توانایی در کار پژوهشی و بازخوانی نسخه‌های ارزشمند موجود.

علی میراحمدی در ‫دیروز یکشنبه، ساعت ۲۱:۲۲ در پاسخ به مهدی مقدم دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » فریدون » بخش ۶:

 فرمایش چت جی پی تی صحیح تر به نظر می‌رسد.

گویا من اشتباه برداشت کردم.

مهدی مقدم در ‫دیروز یکشنبه، ساعت ۱۹:۴۳ در پاسخ به علی میراحمدی دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » فریدون » بخش ۶:

سپاس فراوان عزیز

تا شما زحمت پاسخ بکشید من از چت جی پی تی هم پرسیدم و یه تبادل نظری هم داشتیم ، بنظرتون میشه اینطور هم گفت؟👇

"به گزین" یعنی گزیننده ی بهترین یعنی فریدون بعنوان تقسیم کننده  در زمان  تقسیم، "دل روشن" نداشته یا خرد و منطق از ا و گسسته شده.

علی میراحمدی در ‫دیروز یکشنبه، ساعت ۱۸:۳۴ در پاسخ به مهدی مقدم دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » فریدون » بخش ۶:

معنای بیت اینست:

آگاه باش ای پادشاه چین و ترک و ای کسی که دل روشنت را از انتخاب برتر و بهتر گسسته ای..‌

به زبان امروزی یعنی :بیخیال بزرگی و مقام برتر و بالاتر شده ای
با چنین خطابی و گفتن پادشاه ترک و چین و سپس آوردن عبارت« دل روشن»به نوعی برادر را تحریک می‌کند تا تصور کند که ارزشش بیش از قلمرویی است که پدر به او داده و به نوعی سرش کلاه رفته است.
سلم شخصیت زبان بازی است و همواره تور را تحریک کرده و او را جلو می اندازد.
درین بیت سلم تور را تحریک به قتل ایرج میکند:
اگر بیخ او نگسلانی ز جای
ز تخت بلندت کشد زیر پای

مهدی مقدم در ‫دیروز یکشنبه، ساعت ۱۸:۰۶ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » فریدون » بخش ۶:

بدان ای شهنشاه ترکان و چین

گسسته دل روشن از به گزین

معنی بیت بالا چی میشه؟

علی احمدی در ‫دیروز یکشنبه، ساعت ۱۷:۲۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰:

به دامِ زلفِ تو دل مبتلایِ خویشتن است

بکُش به غمزه که اینَش سزایِ خویشتن است

دل من در زلف تو گرفتار شده و بیمار است آن هم بیمار و گرفتار خودش (از بس که تو را ندیده )پس بیا و با غمزه خودت آن را بکش که از این بیماری رها شود این سزای اوست که به این راه عاشقی وارد شده است

گَرَت ز دست برآید مُرادِ خاطرِ ما

به دست باش که خیری به جایِ خویشتن است

این آرزوی ما عاشقان است اگر امکان دارد دست به کار شو که برای خودت هم خوب است 

به جانت ای بتِ شیرین دهن که همچون شمع

شبانِ تیره، مُرادم فنایِ خویشتن است

ای بتی که خوش سخن هستی واقعا من شبها مثل شمعی که می سوزد آرزویم مرگ در راه عاشقی است

چو رای عشق زدی با تو گفتم ای بلبل

مَکُن که آن گلِ خندان به رای خویشتن است

اینجا خودش را بلبل می خواند و می گوید ای بلبل عاشق وقتی به فکر عاشقی افتادی به تو گفتم که این کار را نکن چون معشوق به مصلحت خودش عمل می کند و هر وقت بخواهد رویش را نشان می دهد و عطر افشانی می کند

به مُشکِ چین و چِگِل نیست بویِ گُل مُحتاج

که نافه‌هاش ز بندِ قَبایِ خویشتن است

لازم هم نیست که عطر و مشک و زیورآلات داشته باشد گل اگر گلبرگ هایش را باز کند تو فیض خواهی برد و مست خواهی شد 

مرو به خانهٔ اربابِ بی‌مُروتِ دهر

که گنجِ عافیتت در سرایِ خویشتن است

در این روزگار مبادا به سوی خانه کسانی بروی که به ظاهر همه چیز دارند ولی انصاف ندارند .در زلف یار خود اگر هم بیمار باشی بازهم گنج عافیت را در همین سرای خودت (زلف یار) جستجو کن 

بسوخت حافظ و در شرطِ عشقبازیِ او

هنوز بر سرِ عهد و وفایِ خویشتن است

راه عشق اینگونه است که با سوختن همراه است ولی باید وفادار به پیمان خود با معشوق بمانی و این عین عافیت است نه گرفتاری .

یکی از درسهای ابن غزل در عشق های زمینی است .عشقبازی عهد است نباید به آن به شکل گرفتاری نگاه کرد .چیزی که متاسفانه در اذهان بسیاری از متاهلان جامعه می بینیم . 

فریما دلیری در ‫دیروز یکشنبه، ساعت ۱۷:۱۸ دربارهٔ جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۰:

عالی 

۱
۲
۳
۵۵۴۵