شکوه عشق به پا سقف آسمان دارد
به سرو آه من این قمری آشیان دارد
تنی چو شمع بود در حساب سوختگان
که مهر داغ به طومار استخوان دارد
توان به حسن ادب پاس آشنایی داشت
زحفظ مرتبه این گنج پاسبان دارد
زحلقه حلقهٔ جوهر چو محشر سیماب
شکوه حسن تو آیینه را تپان دارد
زحرف کس نشنیدیم بوی یکرنگی
به رنگ غنچه گر از لخت دل زبان دارد
همیشه قطع کلامم کنی به تیغ زبان
چنین دو نیم سخن را مزن که جا ن دارد
هر آن حریف که چیزی به خویش نسپرده است
فراغت عجبی از نگاهبان دارد
زسوز عشق کسی را که تن به سختی داد
چو نای پوست به تن حکم استخوان دارد
من و شکایت افلاک؟ کافرم جویا!
اگر دلم سر سودای این دکان دارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به تقلید از احساسات عمیق عشق و درد ناشی از آن اشاره دارد. شاعر عشق را به عنوان نیرویی بزرگ و آسمانی توصیف میکند که به روح و جان او نفوذ کرده است. او از شمعی سخن میگوید که در میان سوختگان قرار دارد و در عین حال به زیبایی و ادب نیز تاکید میکند. عشق و زیبایی به عنوان گنجینهای ارزشمند در زندگی نمایان میشود و شاعر از دشواریهای ارتباط و عدم فهم بین افراد مینالد. احساس تنهایی و سختیهای ناشی از عشق در کلمات او پنهان است و در نهایت، شاعر از درون خود میپرسد آیا هنوز امیدوار به یافتن پاسخ برای آرزوهایش هست؟
هوش مصنوعی: عشق باعث شده تا آسمان به زیبایی درآید و درد من مانند یک قناری درخت سرو را زینت بخشیده است.
هوش مصنوعی: بدنی مانند شمع دارد که به حساب سوختگان میسوزد و نشانههای داغ عشق بر استخوانهایش باقی مانده است.
هوش مصنوعی: برای حفظ احترام و آشنایی باید خوی و ادب نیکو داشت، چرا که حفظ مقام و منزلت همچون گنجی ارزشمند نیازمند محافظت است.
هوش مصنوعی: به خاطر وجود زیبایی تو، آربههای شفاف درخشان مانند زنجیرهای از جوهر به تپش درآمدهاند و مانند قیامت که شگفتیها را بروز میدهد، تو نیز بر افرازندهٔ زیبایی و جلوهگری هستی.
هوش مصنوعی: ما از کسی حرفی نشنیدیم که بوی یکرنگی و صداقت را بدهد؛ مانند غنچهای که اگر دلش آزاد باشد، به زیبایی سخن میگوید.
هوش مصنوعی: همیشه با صحبت کردن ناگهان حرف من را قطع نکن. اینطور نگو که دو نیمه از کلام من بدون جا برای بیان کردنشان بماند.
هوش مصنوعی: هر کسی که چیزی از خود را به دیگران نسپرده، احساس راحتی و آرامش عجیبی از نظارت و کنترل دارد.
هوش مصنوعی: درد عشق کسی را که با سختیها کنار آمده است، مانند پوست نای است که بر استخوان چنگ میزند و نشاندهندهی وجود اوست.
هوش مصنوعی: من و چه ارتباطی به سرنوشت آسمانها داریم؟ کار من این است که فقط از دل و خواستههای خودم باخبر باشم. اگر آرزو و اشتیاق من به این دنیای مادی است، باید با آن رو به رو شوم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
فراقِ یارِ سفر کرده رویِ آن دارد
که قصدِ جانِ منِ زارِ ناتوان دارد
دلِ سبک سرم از جان ملال خواهد کرد
مگر که بختِ سبک سارِ سرگران دارد
غلامِ هم نفسی ام که یک نفس با من
[...]
کسی که یار وفادار و مهربان دارد
سعادت ابد و عمر جاودان دارد
مگر که گرد لب لعل آن صنم گشته ست
که باد صبحدم امروز بوی جان دارد
حدیث او همه روز و هلاک او همه شب
[...]
دلی، که میل به دیدار دوستان دارد
فراغتی ز گل و باغ و بوستان دارد
کدام لاله به روی تو ماند؟ ای دلبند
کدام سرو چنین قد دلستان دارد؟
گرت به جان بخرم بوسهای، زیان نکنم
[...]
امیر و خواجه منعم کسی تواند بود
که پای همت بر فرق فرقدان دارد
ز راه لطف و کرم بر سر وضیع و شریف
دو دست خویش همه ساله زرفشان دارد
نه آنکه از زر و یاقوت او کله سازد
[...]
کسی که عشق نورزد مگو که جان دارد
جزین حدیث نگوید کسی که آن دارد
ز مرگ چون دل صاحب دلان بود آمن
کسی که او بتو زنده است و چون تو جان دارد
زمین ز روی تو چون آفتاب روشن شد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.