گنجور

 
جویای تبریزی

سوار شو که جمالت یکی شود

خوش آب و رنگ شود چون نگین سوار شود

ز تار زلف دل ما به دام شانه فتاد

که مرغ رشته به پا صید شاخسار شود

به دلخراشی هر خار بایدم تن داد

مرا که نکهت گب بر دماغ بار شود

کسی که سرکشی از چشم مردمش انداخت

به دیده جای بیابد اگر غبار شود

زسوز عشق، مددجوا که عقدهٔ دل را

اگر گداخته شد بحر بی کنار شود

چو غنچه خندهٔ مستی بزیر لب دارد

دلی که سرخوش پیمانهٔ بهار شود

نشان آبله افزود حسن روی ترا

که چون ستاره شود مه یکی هزار شود

زتیره روزیم امیدها بود جویا

رخ سمر ز نقاب شب آشکار شود

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
سید حسن غزنوی

امام عالم و برهان دین لسان الحق

توئی که خامه ز مدح تو مشکبار شود

گمان مبر که ز صدر تو خادم داعی

همی به جای دگر جز باضطرار شود

بدان خدای که در کارگاه قدرت او

[...]

ظهیر فاریابی

پناه ملت و راعی خلق نصرة دین

تویی که چرخ به نام تو نامدار شود

بنای شرع به سعی تو مرتفع گردد

اساس عدل به ملک تو استوار شود

چو در شب حدثان صبح دولتت بدمید

[...]

مجد همگر

پناه ملک سلیمان ملاذ اهل زمان

توئی که ملک ز نام تو نامدار شود

فرود دست تو بیندش اگر کسی به مثل

به پای وهم بر این نیلگون حصار شود

سپهر پیش سراپرده جلالت تو

[...]

جامی

به عزم گشت چو آن نازنین سوار شود

هزار خسته دلش خاک رهگذار شود

پی شکار چو راند برون رود آهو

به پیش راه وی از دور تا شکار شود

چنان به فکر رخش نازک است خاطر من

[...]

صائب تبریزی

کسی که کشته آن تیغ آبدار شود

اگر چه قطره بود بحر بیکنار شود

محیط حسن ز خط عنبرین کنار شود

عقیق لب ز خط سبز نامدار شود

اگر به صید زبون تیغ او کند اقبال

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه