گنجور

 
جویای تبریزی

به گلزاری که در رفتار آید سرو موزونش

برافرازد پی نظاره قامت بید مجنونش

که نظاره از بس نازکی مژگان بهم سودن

کم از دندان فشردن نیست بر لبهای میگونش

زده بر گوشهٔ دامان محشر تکیهٔ راحت

مباش ایمن شهید عشق را خوابیده گر خونش

اگر با جعد مشکین تو سنبل همسری جوید

کند مانند بوی گل نسیم از باغ بیرونش

ز درد دل اگر جویا نمایم نکته ای انشا

شود خون و چکد از هر شکنج نامه مضمونش

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
امیرخسرو دهلوی

خضر در کوی او ره گم کند زان شکل موزونش

تعالی الله مگر از آب حیوان ریخت بی چونش

مباد آن پای را دردی خرامان کرد، گو بگذر

تو می دانی که خاک است آن، ولی خونست معجونش

نثاری گر کند چشمم به پیشت پا مزن، جانا

[...]

بابافغانی

به غایت تلخ گفتارست در می لعل میگونش

هزاران جان شیرین نقل در شب‌های معجونش

هر آنگو با چنین میخواره صحبت آرزو دارد

ببینی عاقبت روزی که در ساغر بود خونش

شدم خاک درت وان ذره کز این خاک برخیزد

[...]

عرفی

دلی دارم که می جوشد ز هر مو چشمهٔ خونش

نه آن خونی که بتوان از گرستن داد بیرونش

به افسون می کند آلوده درد عافیت بخشم

بیا ای مرگ و آزادی ببخش از ننگ افسونش

ز گلگون کی نهد منت به دوش کوهکن شیرین

[...]

صائب تبریزی

به جوش آرد شراب شوق را رخسار گلگونش

گریبان می درد خمیازه از لبهای میگونش

اگر ذوق تماشای خودآن مغرور دریابد

که می آرد دگر از خانه آیینه بیرونش ؟

در آن وادی که من چون سیل فارغبال میگردم

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
واعظ قزوینی

ز بس داغست از رنگینی لبهای میگونش

بمثقب رگ زنی گر لعل را، ناید دگر خونش

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه