دل آشفتهٔ من کی دماغ گلستان دارد
که شاخ گل به چشمم حکم تیغ خونفشان دارد
بود در پردهٔ نومیدیم امیدواریها
که در خود هر گره چون غنچه ناخنها نهان دارد
بلغزد پای دلها بسکه سوی پستی فطرت
زمین در دیدهٔ مردم شکوه آسمان دارد
نمی باشد دو رنگی در طریق راستان جویا
که شمع بزم در دل هر چه دارد، بر زبان دارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این اشعار به بیان درد و آشفتگی دل شاعر میپردازد. او میگوید که دلش حالتی نگران و آشفته دارد و مانند گل درخشان نیست. در حالی که امیدوار به آینده است، درون خود گرههای ناسازگاری دارد. شاعر به تناقضهای انسانی اشاره کرده و میگوید که خیلیها در جستجوی حقیقت هستند، اما با دیدی سطحی زندگی میکنند. در نهایت، تأکید میکند که در مسیر حقیقت و راستی نباید به دو رنگی و تظاهر گرایش داشت و باید حقیقت را در دل و زبان خود یکسان نگه داشت.
هوش مصنوعی: دل مضطرب و ناآرام من چه آرامشی دارد که دیدن گلها برایم مانند دیدن تیغهای خونی است.
هوش مصنوعی: در دل ناامیدیها، امیدهایی وجود دارد که مانند غنچهها در خود، نکتههای مثبت و زیبایی را پنهان کردهاند.
هوش مصنوعی: دلها در نگاه مردم به واسطهٔ زیباییهای آسمان، از پستیهای موجود در زمین غافلند و از اینرو، همچون سنگینی که بر زمین افتاده، دچار لغزش و افت میشوند.
هوش مصنوعی: در مسیر درست و راست، نباید دچار دو رنگی و تردید شد. کسی که راستگو است، مثل شمعی که در بزم میدرخشد، هر چیزی را که در دل دارد، به زبان میآورد و از پنهانکاری دوری میکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
اگر موری سخن گوید، و گر مویی روان دارد
من آن مور سخن گویم، من آن مویم که جان دارد
تنم چون سایه مویست و دل چون دیده موران
ز هجر غالیه مویی، که چون موران میان دارد
اگر مر آب و آتش را مکان ممکن بود مویی
[...]
اگر ذاتی تواند بود کز هستی توان دارد
من آن ذاتم که او از نیستی جان و روان دارد
وگر هستی بود ممکن که کم از نیستی باشد
من آن هستم که آن از بینشانیها نشان دارد
وگر با نقطهای وهمم کسی همبر بود او را
[...]
غلام آن سبکروحم که با من سر گران دارد
جوابش تلخ و پنداری شکر زیر زبان دارد
مرا گر دوستی با او به دوزخ میبرد شاید
به نقد اندر بهشتست آن که یاری مهربان دارد
کسی را کاختیاری هست و محبوبی و مشروبی
[...]
هوای بوستان خوش گشت و باده لطف جان دارد
کنون هر کس که جان دارد، هوای بوستان دارد
سحرگه بکر غنچه ها باده ها خورده ست در پرده
همه سرخی رو بدهد گواهی، گر نهان دارد
کنون دل بستگی غنچه با گل، کی نهان ماند؟
[...]
نگارا دل همیخواهد که عشقت را نهان دارد
ولیکن اشک را نطق است و رنگ رو زبان دارد
اگر چه آتش مجمر ندارد شعلهٔ پیدا
ولیکن عود نتواند که دود خود نهان دارد
کسی کز درد عشق تو ندارد زندگیِّ دل
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.