دل چیست واله نگه ترک زاده ای
از حلقه های چشم به دام اوفتاده ای
خواهم دل به دام محبت فتاده ای
صبر کمی و خواهش از حد زیاده ای
گشتیم اسیر و شیفتهٔ ترک زاده ای
شست جفا به سینهٔ عاشق گشاده ای
با نیم غمزه صد دل طاقت شکسته ای
عرض هزار حوصله بر باد داده ای
با چشم سهو هم سوی عاشق ندیده ای
دلها به طاق ابروی نسیان نهاده ای
تا کی دلم ز پهلوی مژگان او بود
آماجگاه تیر به زهر آب داده ای
جویا قد خمیده ام از جور روزگار
در کشمکش فتاده بسان کباده ای
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و دلدادگی به یک معشوق خاص است که توصیفهایی از زیبایی و جذبه او را در بر دارد. شاعر از احساسات خود در برابر معشوق ترکزادهای سخن میگوید که دل را به دام محبت خود گرفتار کرده است. او از صبر کم و محبت بیپایان سخن میگوید و از فرخی که در تماشای چشمان معشوق بهوجود آمده، رنج و غم عشق را به تصویر میکشد. در نهایت، شاعر از ناتوانی در فرار از این عشق و فشار ناشی از جفاهایی که به او شده، سخن میگوید و حس عمیق دلتنگی و اسارتی که برای معشوق احساس میکند را بیان مینماید.
هوش مصنوعی: دل چیست؟ دل خوابزدهای است که به خاطر زیبایی و نگاه خاص معشوق، مانند یک پرنده در دام افتاده است. در اینجا، احساسات و عشق به شخصی دلنشین و جذاب اشاره دارد که دل را به خود جذب کرده و در آن اسیر میکند.
هوش مصنوعی: میخواهم دل خود را به دام عشق بسپارم، اما صبر من کم و آرزوهایم بیش از حد است.
هوش مصنوعی: ما گرفتار و شیفتهٔ دختری ترک شدیم که با بیرحمی، به دل عاشق ما جراحت زده است.
هوش مصنوعی: با یک نیمه چشمک و نگاهی نیمهدار، تو با دلهای شکسته شده به راحتی بازی کردی و هزاران امید و تلاش را به باد سپردی.
هوش مصنوعی: با اندک غفلت هم به سوی عاشق توجه نکردهای، دلها را در سایه ابروی فراموشی قرار دادهای.
هوش مصنوعی: تا کی باید دل من هدف تیرهای عشق او باشد، در حالی که او زهر این عشق را در دل من ریخته است؟
هوش مصنوعی: از سختیهای زندگی و ناملایمات آن لابلای مشکلات به دنبال قد و قامت راست و استواری هستم، همانند چوب کبادهای که به خاطر فشارها خمیده شده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
از زلف هر کجا گرهی برگشادهای
بر هر دلی هزار گره برنهادهای
در روی من ز غمزه کمانها کشیدهای
بر جان من ز طره کمینها گشادهای
بر هرچه در زمانه سواری به نیکوئی
[...]
ای شمع به نشین که بپای ایستاده ای
باما نه در موافقت جام باده ای
تا تو نشسته بودی مجلس نداشت نور
ما چشم روشنیم که تو ایستاده ای
رازی که بر صحیفه دل می نگاشتی
[...]
ای صبرم از فراق تو بر باد دادهای
دل در بلای عشق تو گردن نهادهای
در شاهراه عشق تو دل بسته دیدهای
در بارگاه حسن تو جان هوش دادهای
در جنب نور روی تو خورشید ذرهای
[...]
ای بار نازنین مگر از فتنه زادهای
کامروز چشم فتنهگری برگشادهای
در ملک حسن خسرو خوبان تویی ولیک
داد مرا تو از لب شیرین ندادهای
هستند در زمان تو خوبان گلعذار
[...]
تا کی دلا به دام غمش اوفتادهای
صد داغش از فراق به جانم نهادهای
تا چند جان به زلف دلاویز بستهای
تا سیل خون ز دیده روانم گشادهای
ای ماه مهربان چو سر زلف خویشتن
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.