میان او که در اندیشه در نمی آید
عجب نباشد اگر در نظر نمی آید
چه اضطراب که خورشید را به تن نفکند
کسی به شوخی حسن تو برنمی آید
تو هر قدر که شوی شوخ و شنگ معذوری
که پاس خویش ز غلطان گهر نمی آید
به یک نگاه کند با دل آنچه هر مژه اش
هزار سال زصد نیشتر نمی آید
ببین نزاکت موی میان او جویا
که همچو تار نگه در نظر نمی آید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به بررسی مفهوم عشق و زیبایی میپردازد. او میگوید که گاهی زیبایی و جذابیت کسی به چشم نمیآید و این موضوع نباید عجیب باشد. هرچند فردی ممکن است با شوخی و محبت به محبوبش نزدیک شود، اما نمیتواند به راحتی به عمق احساسات او دست یابد. زیبایی کسی آنقدر عمیق و پرمعناست که به سادگی نمیتوان آن را درک کرد. در نهایت، او به ظرافت و لطافت موهای محبوب اشاره میکند که به خوبی نشاندهنده زیبایی و جذابیت اوست و به راحتی در نظر نمیآید.
هوش مصنوعی: اگر کسی در فکر و اندیشهای عمیق باشد، طبیعی است که دیگران او را از دور نمیبینند و نمیتوانند او را درک کنند.
هوش مصنوعی: هیچکس نمیتواند به سادگی به زیبایی تو بیتوجهی کند؛ حتی اگر خورشید بخواهد در وجود کسی نفوذ کند، از شوخی و زیبایی تو نمیتواند دور بماند.
هوش مصنوعی: هرچقدر هم که شاد و خوشحال باشی، نمیتوانی از مسئولیتهایت که به درستی انجام داده نمیشوند، خلاص شوی.
هوش مصنوعی: با یک نگاه دل را به چیزی متوجه میکند که هر کدام از مژههایش به اندازه هزار سال درد و رنج به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: به دقت به زیبایی رشتههای موی او نگاه کن، چرا که مانند تار در نظر نمیرسد و جزئیات آن کمتر قابل مشاهده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مراد من ز وصال تو برنمیآید
بلای عشق تو بر من به سر نمیآید
شب جوانی من در امید تو بگذشت
هنوز صبح وصال تو برنمیآید
درخت وصل تو در باغ عمر بنشاندم
[...]
به جز خیال توام در نظر نمیآید
دمیم بیرخ جانان به سر نمیآید
منم به خاک رهش معتکف به امّیدش
ولیک سرو روان در گذر نمیآید
پریصفت ز دو چشمم نهان شده عمریست
[...]
نفس برآمد و کام از تو بر نمیآید
فغان که بختِ من از خواب در نمیآید
صبا به چشمِ من انداخت خاکی از کویش
که آبِ زندگیم در نظر نمیآید
قدِ بلندِ تو را تا به بَر نمیگیرم
[...]
زبان به وصف جمال تو برنمیآید
که خوبی تو به تقریر در نمیآید
هزار صورت اگر میکشد مصوّر صُنع
یکی ز شکل تو مطبوعتر نمیآید
چه وصف جلوهٔ گلهای ناشکفته کنم
[...]
به راه عشق که هرگز به سر نمیآید
به غیر گم شدن از راهبر نمیآید
همیشه عقل در اصلاح نفس عاجز بود
که پندگوی به دیوانه بر نمیآید
به است پایی کز وی برآید آبلهای
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.