گنجور

 
جویای تبریزی

سوختم در یاد شمع عارض جانانه‌ها

بر هوا دارد غبارم شوخی پروانه‌ها

باده تا افروخت شمع عارضش را می‌کند

موج می بی‌تابی پروانه در پیمانه‌ها

هیچگه بی‌آه دودی از دل ما برنخاست

باشد از دیوانه‌ها آبادی ویرانه‌ها

مهر و مه بی‌تابی پروانه بر گردش کنند

گر بریزند از غبارم رنگ آتشخانه‌ها

داغ دل از قصه فرهاد و مجنون تازه شد

ریخت بر زخمم نمک‌ها شور این دیوانه‌ها

در کف ما اختیار توبه را نگذاشتند

سرنوشت ماست جویا از خط پیمانه‌ها

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
صائب تبریزی

سر نمی‌پیچند از تیغ اجل دیوانه‌ها

گوش بر آواز سیلابند این ویرانه‌ها

از نفس افتاد موج و بحر از شورش نشست

همچنان زنجیر می‌خایند این دیوانه‌ها

نعمت دنیای دون پرور به استحقاق نیست

[...]

واعظ قزوینی

بس که سودا آورد بازار و شهر و خانه‌ها

ترسم آخر شهر گردد دشت از دیوانه‌ها

کی گشایش را بود ره در دل فرزانه‌ها؟

دشت را هرگز نگنجانیده کس در خانه‌ها

آن قدر فیضی که صاحب‌خانه از مهمان برد

[...]

غنی کشمیری

چشم ما روشن شد از خاک در میخانه ها

ریختند از سرمه گویا رنگ این کاشانه ها

سعی بهر راحت همسایگان کردن خوش است

بشنود گوش از برای خواب چشم افسانه ها

بر هم از سرگرمی ما خورد بزم میکشان

[...]

سیدای نسفی

بی‌لبت شد سنگباران بر لب پیمانه‌ها

می‌پرستان خاک می‌لیسند در میخانه‌ها

هرکه ما را سوخت شمعی بر مزار خویشتن

آید این آواز از خاکستر پروانه‌ها

از معلم کودکان گیرند تعلیم جنون

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از سیدای نسفی
بیدل دهلوی

ای فدای جلوهٔ مستانه‌ات میخانه‌ها

گرد سرگردیدهٔ چشمت خط پیمانه‌ها

سوخت باهم برق بی‌پروایی عشق غیور

خواب چشم شمع و بالین پر پروانه‌ها

گردباد ایجادکرد آخر به صحرای جنون

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه