به گردون آفتاب چون گرد دامن افشاند
عبیر نور این فانوس بر پیراهن افشاند
شراب آرزوها مست خواب غفلتم دارد
خوی خجلت مگر مشت گلابی بر من افشاند
گریبان چاک غلطد همچو گل هر غنچه از مستی
اگر ته جرعهٔ خود را به خاک گلشن افشاند
ضعیفم لیک هرگز ناز گردون بر نمی دارم
من آن مورم کز استغفا به خرمن دامن افشاند
نسیم از خاک بر می گیردم گر از هواداری
غبار کوی او یکبار بر فرق من افشاند
حقیقت جوی جویا تا شود کام دلت شیرین
ثمرها چیند آن دستی که نخل ایمن افشاند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف احساساتی عمیق و پیچیده میپردازد. شاعر از زیبایی و روشنی آفتاب صحبت میکند که همچون دامن گسترش مییابد و نور را پراکنده میکند. او از شراب آرزوها و خواب غفلت سخن میگوید که او را مست کرده و باعث حس خجلت او میشود. شاعر با تصویرگری جذاب، به غنچهها و گلها اشاره میکند و نشان میدهد چگونه مستی و تجارب زندگی او را میچرخاند. او خود را ضعیف توصیف میکند ولی از ناز و مداخله دنیا، سر تسلیم فرود نخواهد آورد. شاعر به دنبال حقیقت و لذتهای شیرین زندگی است و به تمایل خود برای رسیدن به آن اشاره میکند. در کل، شعر یک سفر احساسی و جستجوی درونی را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: زمانی که خورشید در آسمان میتابد، نوری که از آن میتابد مانند عطر و زیباییهایی است که بر پوشش زمین میپاشد.
هوش مصنوعی: شعف و خوشیهای آرزوها مرا به خواب غفلت فرو برده است و تنها شرم و خجالت از اینکه در این حالت هستم، مرا آزار میدهد، همانطور که اگر بر من گلابی بریزند، احساس خجالت بیشتری خواهم کرد.
هوش مصنوعی: اگر هر غنچه از شوق و سرمستی خود، گوشهای از لباسش را چاک کند و به خاک گلستان بریزد، مانند گلی خواهد بود که در شادی و نشاط میچرخد.
هوش مصنوعی: من هرچند ضعیف هستم، اما هرگز تسلیم فشارهای زمانه نمیشوم. من مانند موری هستم که از ترس خداوند و نیازمندیها، دامنش را در خرمن (محل تجمع) میافشاند.
هوش مصنوعی: اگر نسیم از خاک برمیداشت، دوست داشتم که یک بار غبار کوی محبوبم را بر سرم بریزد.
هوش مصنوعی: برای رسیدن به آرزوی دل، حقیقت را جستجو کن و با دستی که درختان با ثمر را بارور میکند، میوهها را بچین.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
غباری کان گل از دامن به وقت رفتن افشاند
بمیرم تا صبا همچون عبیرش بر من افشاند
کسی همچون صبا در گلشن کوی تو ره یابد
که یکباره ز گرد هستی خود دامن افشاند
از آن رو شعله ی شوق توام افزون شود هر دم
[...]
اگر ته جرعه خود یار بر خاک من افشاند
غبار من ز استغنا به گوهر دامن افشاند
مگر بیطاقتیها بال پروازم شود، ورنه
که را دارم که مشت خار من در گلخن افشاند؟
دماغ گل پریشانتر شود از ناله بلبل
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.