گنجور

 
جویای تبریزی

کردی چو کباب ستم عشوه گری چند

یابی نمک گریهٔ خونین جگری چند

در راه تمنای تو بی پا و سری چند

از دیده برون ریخته لخت جگری چند

بشکن قفس سینه و بر باد ده ای آه

از لخت جگر لاله صفت بال و پری چند

از فطرت عالی بدافلاک نگویم

حیف است کنم شکوهٔ بی پا و سری چند

ای مرغ نگه بی رخ او گرم طپش باش

بر باد ده از پلک و مژه بال و پری چند

فریاد که در هند سیه بختی هجران

مویی شده ام از غم نازک کمری چند

در مدرسهٔ عشق تو شاگرد جنون است

از پیر خرد یافته جویا نظری چند

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
امیر شاهی

ای بی‌خبر از گریهٔ خونین‌جگری چند

باز آی، که در پای تو ریزم گهری چند

سوز دل عشاق چه دانند که چونست

بگریخته از داغِ بلا بی‌جگری چند

چون لاله به داغ دل و خوناب جگر باش

[...]

میلی

تا فاش شود راز دلم، بی‌خبری چند

گویند ازو بهر فریبم خبری چند

هر روز دهد حسن ترا رونق دیگر

کیفیت نظّاره صاحب‌نظری چند

یا منع کن ای ناصحش از رفتن هر بزم

[...]

صائب تبریزی

در خویش چو گردون نکنی تا سفری چند

از ثابت وسیارنیابی نظری چند

از خانه زنبور حوادث نخوری شهد

تا در رگ جانت ندود نیشتری چند

شیرازه دریای حلاوت رگ تلخی است

[...]

فیاض لاهیجی

یک بار نکردیم در آن دل اثری چند

شرمندة آزردن آه سحری چند

گر دامن پاکت نبود روز قیامت

چون عذر توان خواست ز دامان تری چند!

اسباب جهانگیری عشق است مهیّا

[...]

بیدل دهلوی

دنیا وتلاش هوس بی‌خبری چند

پیچید هوای کف خاکی به سری چند

هنگامهٔ اسباب ز بس تفرقه‌ساز است

غربال کنی بحر که یابی گهری چند

بی‌رنج تک و دو نتوان آبله بستن

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه