کردی چو کباب ستم عشوه گری چند
یابی نمک گریهٔ خونین جگری چند
در راه تمنای تو بی پا و سری چند
از دیده برون ریخته لخت جگری چند
بشکن قفس سینه و بر باد ده ای آه
از لخت جگر لاله صفت بال و پری چند
از فطرت عالی بدافلاک نگویم
حیف است کنم شکوهٔ بی پا و سری چند
ای مرغ نگه بی رخ او گرم طپش باش
بر باد ده از پلک و مژه بال و پری چند
فریاد که در هند سیه بختی هجران
مویی شده ام از غم نازک کمری چند
در مدرسهٔ عشق تو شاگرد جنون است
از پیر خرد یافته جویا نظری چند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر با استفاده از تصویرهای زیبا و احساسی، به بیان درد و رنج عشق و جدایی میپردازد. شاعر از پیچیدگیهای عشق و احساس تنهایی صحبت میکند و به زیبایی معشوق و تأثیر آن بر روح و جسم شاعر اشاره دارد. او حسرت و اشتیاق خود را برای دیدن محبوبش بیان میکند و از غم جداییاش میگوید. همچنین، شاعر به جستجوی معرفت در عشق و جنون ناشی از آن و زندگی پر از حسرت و درد اشاره دارد. در کل، این شعر به عمق احساسات و غمهای عاشقانه پرداخته است.
هوش مصنوعی: وقتی که مانند کباب به خاطر ظلم و فریب دیگران در آتش میسوزی، چقدر میتوانی از درد و غم دل، اشک بریزی؟
هوش مصنوعی: در مسیر عشق و خواستههای تو، چندین بار بیهدف و بیخبر، از چشمانم اشکها و دردهایی همچون تکههایی از دل ریخته شده است.
هوش مصنوعی: آه، از دل شکستهات رها شو و نگذار که غمها به تو تسلط پیدا کنند. با احساسات واقعیات آزادانه پرواز کن و به زندگی رنگ و جلا ببخش. نگذار که درد و رنج تو را محدود کند، بلکه اجازه بده که زیباییهایت در آسمان دلانگیزت بدرخشند.
هوش مصنوعی: نمیخواهم از ویژگیهای بلند و برتر انسانی صحبت کنم، چون دلایل و مشکلاتی که دارند، واقعاً بیفایده و ناپسند است.
هوش مصنوعی: ای پرنده نگهبان، با وجود او که بر دل آتش میزند، در دلت تپشها را حفظ کن و از چشمان و مژگانش، بال و پر زیادی به پرواز درآور.
هوش مصنوعی: شکایت میکنم که در سرزمین هند، به خاطر جدایی و غم، موهایم به خاطر اندوه به شدت ریخته است، همچنان که کمری نازک به تعداد چند ابر حسرت را در دل دارم.
هوش مصنوعی: در فضای عشق، من به گونهای دیوانهوار درس میآموزم و از فرد دانایی خواستار نظرات و دیدگاههایش هستم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای بیخبر از گریهٔ خونینجگری چند
باز آی، که در پای تو ریزم گهری چند
سوز دل عشاق چه دانند که چونست
بگریخته از داغِ بلا بیجگری چند
چون لاله به داغ دل و خوناب جگر باش
[...]
تا فاش شود راز دلم، بیخبری چند
گویند ازو بهر فریبم خبری چند
هر روز دهد حسن ترا رونق دیگر
کیفیت نظّاره صاحبنظری چند
یا منع کن ای ناصحش از رفتن هر بزم
[...]
در خویش چو گردون نکنی تا سفری چند
از ثابت وسیارنیابی نظری چند
از خانه زنبور حوادث نخوری شهد
تا در رگ جانت ندود نیشتری چند
شیرازه دریای حلاوت رگ تلخی است
[...]
یک بار نکردیم در آن دل اثری چند
شرمندة آزردن آه سحری چند
گر دامن پاکت نبود روز قیامت
چون عذر توان خواست ز دامان تری چند!
اسباب جهانگیری عشق است مهیّا
[...]
دنیا وتلاش هوس بیخبری چند
پیچید هوای کف خاکی به سری چند
هنگامهٔ اسباب ز بس تفرقهساز است
غربال کنی بحر که یابی گهری چند
بیرنج تک و دو نتوان آبله بستن
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.