گنجور

 
جویای تبریزی

محفل صهباپرستان بی نوای ساز نیست

گرمیی با بزم ما بی شعلهٔ آواز نیست

رنگم از حیرانی دیدار برجا مانده است

طائر تصویر را بال و پر پرواز نیست

اینقدر صوت مغنی چون زند ناخن به دل

حسن مستوری اگر در پردهٔ آواز نیست

خامشی مفتاح قفل بستهٔ دلها بود

تا نبندد لب در فیضی به رویت باز نیست

رازها را جوهر آیینهٔ دل گفته اند

آنچه بتوان بر زبان آورد آنرا راز نیست

سخت می ترسم مبادا دعوی دیگر کند

سحرکاریهای چشم او کم از اعجاز نیست

نالهٔ عاشق بقدر حسن معشوقش رساست

بلبلی با ما در این گلراز هم آواز نیست

می تپد از تنگی میدان دلم در زیر چرخ

هر فضایی در خور پرواز این شهباز نیست

خلعت تحسین بی اندازه را آماده باش

نیست جویا مصرعی اینجا که با آواز نیست

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
محتشم کاشانی

با بد آموزت مگر قانون الفت ساز نیست

که امشب تیر تغافل در کمان ناز نیست

مرغ دل کامد به سویت چون کنم ضبطش که هیچ

رشته‌ای برپای این گنجشک نوپرواز نیست

ای اجل چندان که خواهی کامرانی کن که هست

[...]

وحشی بافقی

طایر بستان پرستم لیکنم پر باز نیست

گلشنم نزدیک اما رخصت پرواز نیست

در قفس گر ماند بلبل باغ عیشت تازه باد

رونق گلزار از مرغ نواپرداز نیست

دهشتم در سنگلاخ هجر فرماید درنگ

[...]

صائب تبریزی

فکر جانسوز مرا یک نقطه بی انداز نیست

یک سپند بزم من بی شعله آواز نیست

در سر کویی که من بر اطلس خون می تپم

خضر اگر آید، در فیض شهادت باز نیست

ذره و خورشید گلبانگ اناالحق می زنند

[...]

طغرل احراری

کار قانون محبت آنقدر بی‌ساز نیست

هیچ آهنگی درین محفل به از آواز نیست

لیک غیر از خاموشی کس محرم این راز نیست

در تماشایت همین مژگان تحیرساز نیست

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه