من و عشقی که دست چرخ را چنبرکند زورش
گذارد درفلاخن کوه قاف عقل راشورش
کمان نرم تیر سخت رادر چاشنی دارد
مشو زنهار ایمن از فریب چشم رنجورش
ز خال دلفریب یار مشکل جان توان بردن
کنون کز گرد خط گردیده خاک آلود زنبورش
سیاهی عذر خواهی همچو آب زندگی دارد
مکن قطع امید از زلف و از شبهای دیجورش
درایام بهاران دیده نرگس شود گویا
چه مستیها کند در دور خط تا چشم مخمورش
به دامانش ز سیلاب حوادث گرد ننشیند
خرابی راکه سازد گوشه چشم تو معمورش
چه سازد باشراب عشق او یارب سبوی من
که خندان می کند چون نار این نه شیشه رازورش
زمین سیر چشمان قناعت وسعتی دارد
که دارد خنده برملک سلیمان دیده مورش
چه آسوده است از دلگرمی غمخوار، بیماری
که بربالین ز آه سرد باشد شمع کافورش
اثر دل زنده دارد شمع اقبال سکندر را
که از آیینه بارد تا قیامت نور برگورش
ز اقبال محبت درمقامی می یزنم جولان
که طفل نی سوارآید به چشمم دارو منصورش
خوشا ابری که اشک خود به دامان صدف ریزد
خوشا تاکی که گردد قسمت میخانه انگورش
چنین گیرد اگر دنبال ظالم اشک مظلومان
برآرد جوش طوفان چون تنور نوح از گورش
خمار بحر هرگز نشکند ازقطره ای، صائب
لب میگون چه سازد با خمار چشم مخمورش ؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف عشق و تأثیرات عمیق آن بر زندگی پرداخته است. شاعر از چالشها و زیباییهای عشق صحبت میکند و احساسات مختلفی را به تصویر میکشد. او به مضرات و فریبهای عشق هشدار میدهد و از زیباییهای آن، مانند نقش چهره محبوب و اثرات آن بر دل و جان، سخن میگوید. همچنین به قدرت عواطف و آثار آنها بر وجود انسان اشاره میکند و عشق را یک نیروی زندگیبخش و در عین حال چالشبرانگیز میداند. شاعر از گفتوگو با معشوق و زیباییهای طبیعی در بهار نیز یاد میکند و وجود غم و شادی را در کنار هم توصیف میکند. در نهایت، پیوند عمیق و تأثیرگذار عشق بر روان انسان و چالشهایی که با خود به همراه دارد، محور اصلی شعر است.
هوش مصنوعی: من و عشقی که قدرتش به اندازهای است که میتواند چرخهای زندگی را به دستانش درآورد و عقل را به چالش بکشد.
هوش مصنوعی: کمان انعطافپذیر، تیر محکم را آماده میکند، پس مراقب باش که به فریب چشمهای او اعتماد نکن.
هوش مصنوعی: از زیبایی و جذابیت محبوبم به شدت تحت تأثیر قرار گرفتهام، به گونهای که اکنون نمیتوانم به راحتی تحمل کنم، زیرا آثار او به گویی به گرد خط او به خاک آغشته شدهاند.
هوش مصنوعی: از ناامیدی و احساس یأس دوری کن، چرا که در تاریکیها هم امیدی وجود دارد. همچنان که آب به زندگی ادامه میدهد، از نیروی زلف و زیباییهای شبانه نیز غافل نشو.
هوش مصنوعی: در روزهای بهاری، چشم نرگس به وضوح قابل مشاهده است و به راستی چه بیخود و مستیهایی دارد وقتی به دور خطی که در آن قرار دارد، نگاه میکند.
هوش مصنوعی: اگر حوادث و سختیها هم به سراغش بیایند، آسیبی به او نمیزنند؛ زیرا نگاه مهربان تو، برای او آرامش و امنیت به ارمغان میآورد.
هوش مصنوعی: ای کاش میدانستم با عشق او چه میکند، زیرا جام من که پر از شراب است، مانند نار (آتش) میخندد و این شیشه رازهای او را نشان میدهد.
هوش مصنوعی: زمین به اندازهایی که چشمان قناعت میتواند ببیند، وسعتی دارد که حتی مورچهای میتواند در مقابل ملک سلیمان بخندد.
هوش مصنوعی: آسودگی و آرامش خاصی در دل بیمار وجود دارد وقتی که فردی دلسوز و غمخوار در کنارش است و این که شمعی که به خاطر بیمار روشن است، نقش مهمی در این آرامش دارد.
هوش مصنوعی: شمع اقبال سکندر نشاندهنده تأثیر عمیق و ماندگار دل انسان است. این شمع همچون آینهای میدرخشد و نوری را که از آن ساطع میشود تا پایان دنیا بر گور او خواهد تابید. به این معنا، هرگاه دل زنده و پرتلاطمی وجود داشته باشد، نور و تأثیرش تا همیشه باقی خواهد ماند.
هوش مصنوعی: از خوششانسی عشق در جایگاهی میرقصم که به چشمم دارو، درمانکنندهای مانند منصور، به گونهای باشد که هیچ کودکی نتواند بر اسب سوار شود.
هوش مصنوعی: چقدر خوب است ابری که اشکهایش را بر روی صدف میریزد و همچنین چقدر زیباست تاکی که خوشههای میوهاش به میخانه میرساند.
هوش مصنوعی: اگر ظالم به کارهای زشت و ستمگرانهاش ادامه دهد، ناله و گریه مظلومان به شدت بالا میگیرد و مانند طوفانی که از زیر زمین برمیخیزد، به پا خواهد خاست.
هوش مصنوعی: خمار دریا هرگز با یک قطره نمیشکند، پس صائب با لبهای زیبایش چه تأثیری بر خمار چشم کسی که مینوشد، خواهد گذاشت؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
درین همسایه شمعی هست و جمعی عاشق از دورش
که ما صد بار گم گشتیم همچون سایه در نورش
وجود بیدلان پست از سواد چین زلف او
روان عاشقان مست از فریب چشم مخمورش
به ایامی نمیشاید ز بامی روی او دیدن
[...]
دل مسکین که می بینی ازینسان بی زر و زورش
به کوی میکده کردند خوبان مفلس و عورش
شراب لعل می نوش من از جام زمرد گون
ا س ت که زاهد افعی وقت است و میسازم بدین کورش
به قصد جام ما در دست دارد سنگها بارب رسد
[...]
شرابِ تلخ میخواهم که مردافکن بُوَد زورش
که تا یک دَم بیاسایم ز دنیا و شر و شورش
سِماطِ دَهرِ دونپرور ندارد شهدِ آسایش
مَذاقِ حرص و آز ای دل، بشو از تلخ و از شورَش
بیاور مِی که نَتْوان شد ز مکرِ آسمان ایمن
[...]
نگار من که باشد خانه از کوی وفا دورش
نبینم خانه ای در شهر دور از فتنه و شورش
جمالش باغ پر میوه ست غوری وش غرضناکان
خدایا در پناه خویش دار از غارت غورش
گدایی دلق خود داده به می نبود بجز شاهی
[...]
شرابی را که چون پروانه گردد گرد سر طورش
نسازد پرده رنبوری انگور مستورش
کسی تاکی بود درخرقه ناموس زندانی؟
میی خواهم که بشکافد گریبان شیشه رازورش
نوای پرده سوز عشق، آهنگ دگردارد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.