چشمم به دستگیری لطف جیب نیست
نبضم رهین منت دست طبیب نیست
(در بحر فکر از سر اخلاص می روم
باشد یتیم اگر گهر من غریب نیست)
(مقراض می کنیم به یک حرف زلف بحث
رعناست سرو اگر چه، ولی جامه زیب نیست)
(در شمع بین که چون سرش افتاد زیر پا
یک پله فراز جهان بی نشیب نیست)
(صد بوسه از لب تو لب جام می گرفت
یک بوسه قسمت لب این بی نصیب نیست)
(دست و بغل به خرمن گل رفته ایم ما
چون خرمن سرین تو آغوش زیب نیست)
دل می برد ز کف در و دیوار خانه ات
گلمیخ آستان تو بی عندلیب نیست
(صائب نمی زند نمکی بر جراحتم
حسنی که همچو دانه آدم فریب نیست)
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به ناتوانی و حسرت شاعر در زندگی اشاره دارد. او از دستگیری و توجه دیگران ناامید است و میگوید که نبض قلبش به دست طبیب وابسته نیست. در افکارش به صداقت و اخلاص میپردازد و به یتیمی خود اشاره میکند. او به زیباییهای طبیعی و انسانی مینگرد، اما نمیتواند از آنها بهرهمند شود. در نهایت، شاعر احساس تنهایی و نرسیدن به مقصودهای خود را بیان میکند و نشان میدهد که به رغم تلاشهایش، همچنان در زندگی با کمبودهایی روبهروست.
هوش مصنوعی: چشمانم در انتظار کمک و لطف کسی نیست و نبض من وابسته به محبت و عطای پزشک نیست.
هوش مصنوعی: در دنیای تفکر و اندیشه، با خلوص نیت حرکت میکنم. حتی اگر خودم یتیم باشم، ارزش و گوهری که دارم هیچ غریبی نیست و اهمیت خود را حفظ میکند.
هوش مصنوعی: ما با یک کلام زیبا، به زیبایی زلف و دلربایی او اشاره میکنیم. هرچند شاید سرو به اندازه او زیبا باشد، اما در واقع جمال او به هیچ جامهای نمیسازد.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که زمانی که شمعی (نماد زندگی یا روشنایی) در زیر پا قرار میگیرد و خاموش میشود، به سادگی نمایشدهنده این واقعیت است که وجود هیچ چیزی بدون چالش و دشواری نیست. در حقیقت، دنیا همیشه زندگی بدون فراز و نشیب ندارد و هر چیزی در زندگی، حتی در حالتی که به نظر بیاهمیت میآید، دارای عمق و توانمندی خاصی است.
هوش مصنوعی: بوسههای زیادی از لب تو بر لب جام مینشست، اما نصیب من فقط یک بوسه از لب تو بود که حالا برایم نیست.
هوش مصنوعی: ما به جاذبه و زیبایی تو نزدیک شدهایم، اما نمیتوانیم آن را در آغوش بگیریم، چون دلبستگیامان به تو فراتر از اینهاست.
هوش مصنوعی: دل از دست میرود، زیرا جاذبه خانهات بسیار قوی است. در آستانهات هیچ پرندهای نیست که بر آن بنشیند، انگار که زیبایی این مکان به تنهایی کافی است.
هوش مصنوعی: صائب در این بیت بیان میکند که هیچ کسی بر زخمهای دل او نمک نمیپاشد، چرا که زیبایی ظاهری که مانند دانهی آدم فریبنده باشد، وجود ندارد. در واقع، او به عدم وجود زیباییهای فریبنده اشاره میکند که بتوانند درد و رنج او را بیشتر کنند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دردیست درد عشق که هیچش طبیب نیست
گر دردمند عشق بنالد غریب نیست
دانند عاقلان که مجانین عشق را
پروای قول ناصح و پند ادیب نیست
هر کو شراب عشق نخوردهست و دُردِ دَرد
[...]
بیرون میا ز پرده که ما را شکیب نیست
اینک بلند گفتمت، از کس حجیب نیست
تا پای در رکاب لطافت نهاده ای
اشکم کدام روز که پا در رکیب نیست
پیش رخت که بر ورق لاله خط کشید
[...]
در عشق هیچ درد چو درد حبیب نیست
درمان درد عشق بدست طبیب نیست
ای زلف پر ز چین تو شام دل غریب
دانی که هیچ شام چو شام غریب نیست
دریاب کز فراق تو یک لحظه نگذرد
[...]
بر درد عشق دوست مرا گر طبیب نیست
هیچم دوای درد چو وصل حبیب نیست
بستان و گلستان و گل اندر جهان بسیست
بر روی چون گل تو چو من عندلیب نیست
لیکن ز گلستان گل وصلت ای صنم
[...]
در هر دلی که مهر جمال حبیب نیست
گر جان عالم است که با ما قریب نیست
گوئی رقیب بر سر کویش مجاور است
لطف حبیب هست غمی از رقیب نیست
دُردی درد نوشم و با درد دل خوشم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.