زمین ز بار غم ما همین نه در ماند
اگر به کوه برآییم از کمر ماند
ز سیر خمکدهٔ عشق سرخوش آمده ایم
کدام باده به خونابهٔ جگر ماند؟
فغان روزم از آن دردناک تر ز شب است
که آفتاب به روی تو بیشتر ماند
ز رخم طعنه دلم پای تا به سر ریش است
زبان خصم چو افعی به نیشتر ماند
خبر دهم به تو از حال خویش در شب وصل
گرم ز دیدنت از حال خود خبر ماند
ز شرح سوز درون دردنامه ام جویا
به لختهای دل و پارهٔ جگر ماند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات عمیق و دردناک شاعر میپردازد. او از غم و دردهایی که در زندگی تجربه کرده، سخن میگوید. به نظر میرسد که حتی با وجود تلاش برای فراموشی این دردها، آنها همچنان در قلب و جان او باقی ماندهاند. شاعر به عشق و سرخوشیهایی که از آن تجربه کرده، اشاره میکند و بیان میکند که نالههای روزانهاش از شب هم دردناکتر است، زیرا آفتاب بیشتر بر عزیزش میتابد. همچنین به طعنهها و زخمهای ناشی از دشمانش اشاره میکند و در نهایت، از حال خود در شب وصال میگوید که گرچه در کنار معشوقش است، اما هنوز در درونش احساسات و دردهایی وجود دارد که نمیتواند آنها را فراموش کند.
هوش مصنوعی: زمین از بار اندوه ما به این حالت درآمده و اگر از مشکلات و غمهایمان به کوه برویم و امیدی پیدا کنیم، این وضعیت برطرف خواهد شد.
هوش مصنوعی: ما از خوشی و سرخوشی به دور از دنیای عشق آمدهایم. کدام نوشیدنی میتواند به اندازهٔ رنج و سختیهای زندگی مؤثر باشد؟
هوش مصنوعی: روز من از شب دردناکتر است، زیرا آفتاب بیشتر به خاطر تو در آسمان میماند.
هوش مصنوعی: چهرهام از درد و رنج به شدت آسیب دیده و دلتنگیام در تمام وجودم احساس میشود. دیوانگی و کینه دشمنانم چنان زهرآگین است که مرا در شرایط سختی قرار داده است.
هوش مصنوعی: میخواهم از حال خودم به تو بگویم، اما در آن شب عاشقانه و دلانگیز که در کنار تو بودم، از حالت خودم بیخبر ماندم.
هوش مصنوعی: از بیان درد و سوز دل خودم جویا هستم، انگار که دل و جگرم در قطعات کوچک و پاره پاره مانده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ز حرف بر لب شیرین او اثرماند
که دیده نقش پی مور بر شکر ماند
نثار سوختگان ساز خرده جان را
که چون به سوخته پیوسته شد شرر ماند
ز نوبهار چه گل چیند آن نوپرداز
[...]
نه هرکه مرد ازو در جهان اثر ماند
ز صد چراغ یکی زنده تا سحر ماند
ز بس که خون شهیدان ز خاک میجوشد
نشان پای در آن کو به چشم تر ماند
بَدم به گل که چو دلهای بیغمان شاد است
[...]
ز اختران جگرم چند پر شرر ماند
خدا کند که نه خاور نه باختر ماند
ز شام گاه قیامت کسی نیندیشد
که در فراق تو یک شام تا سحر ماند
ز سر پرده غیب آن کسی خبردار است
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.