آنانکه رو به خلوت آن دلربا کنند
باید که خویش را ز خود اول جدا کنند
دل را به ناز چاشته خوار جفا کنند
تا رفته رفته اش به بلا مبتلا کنند
آهی خمیر مایهٔ صد صبح روشن است
آنجا که رو به عالم صدق و صفا کنند
تا آبرویشان نرود همچو آب جوی
پاکان به قطره ای چو گهر اکتفا کنند
آنانکه شاه کشور شب زنده داری اند
شب را قیاس سایهٔ بال هما کنند
همچون شکست شیشه صدا می شود بلند
اینجا اگر نگه به نگه آشنا کنند
جویا جماعتی که هوس می کنند عشق
دانسته خویش را به بلا مبتلا کنند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره افرادی است که به دنبال عشق و دلربایی هستند، اما برای دستیابی به این هدف باید از خود بگذرند و دل را به خطر بیندازند. شاعر اشاره میکند که عشق و احساسات عمیق، همچون صبحی روشن، نیازمند صداقت و پاکی هستند. همچنین، عشق واقعی باید به گونهای باشد که آبرو و اعتبار افراد حفظ شود، و به دنبال عشق، باید مراقب عواقب آن بودند، چرا که ممکن است به بلایای عاطفی دچار شوند. بهطور کلی، شعر به چالشها و پیچیدگیهای عشق و دل داده میشود.
هوش مصنوعی: کسانی که میخواهند با دلربایی که تنها و در خلوت است، رابطهای برقرار کنند، باید ابتدا خود را از خودشان جدا کنند و به نوعی دلبستگیها و تعلقات خود را کنار بگذارند.
هوش مصنوعی: دل را به زیبایی و محبت به زانو در میآورند تا کمکم آن را دچار درد و مشکل کنند.
هوش مصنوعی: در جایی که به سوی حقیقت و پاکی مینگرند، احساسات عمیق و شگرفی به وجود میآید که مانند خمیری برای روشنی روزهاست.
هوش مصنوعی: آنها به خاطر حفظ آبرویشان، مانند آب جویهایی که پاک و زلال هستند، به اندازهای اندک و باارزش مثل یک دُر رضایت میدهند و بسنده میکنند.
هوش مصنوعی: کسانی که در شبهای طولانی و بیداری به سر میبرند، شب را همانند سایهای از بال پرندگان بزرگ تصور میکنند.
هوش مصنوعی: صدا در اینجا بلند و شبیه به صدای شیشهای است که شکسته میشود، اگر دو نگاه آشنا در هم بیفتند.
هوش مصنوعی: در اینجا صحبت از افرادی است که با آگاهی و میل به عشق، خود را در معرض مشکلات و چالشها قرار میدهند. آنها به دنبال تجربههای عاشقانهای هستند که ممکن است برایشان دردسرساز شود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای پیشوای شرع که ایناء روزگار
از بهر دفع ظلم بتو النجا کنند
ارباب فضل ملتزم منّتی شوند
در خدمت تو گر بمثل جان فدا کنند
احوال روزگار از آن شد که بعد ازین
[...]
آنجا که وصف گیری آن دلربا کنند
از مشک اگر کنند حدیثی خطا کنند
گر کام اوست ریختن خون عاشقان
آن به که کامش از دل شیدا روا کنند
بیهوده رنج میبرد از دست ما طبیب
[...]
درد دل مرا چو اطبا دوا کنند
درمان درد ما لب لعل شما کنند
بیچارگان شوق که بینند روی او
این بس بود ز دور که او را دعا کنند
شاهان چو در گذار ببینند خسته ای
[...]
آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند
آیا بُوَد که گوشهٔ چشمی به ما کنند
دَردَم نهفته بِه ز طبیبانِ مدعی
باشد که از خزانهٔ غیبم دوا کنند
معشوق چون نقاب ز رخ درنمیکشد
[...]
آنجا که وصف سرو گل اندام ما کنند
جانها به جای جامه به بویش قبا کنند
آنان که یافتند اثر کیمیای «فضل »
مس را به التفات نظر کیمیا کنند
ای خسته ای که بی خبر از درد دوستی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.