گنجور

 
جویای تبریزی

آنانکه رو به خلوت آن دلربا کنند

باید که خویش را ز خود اول جدا کنند

دل را به ناز چاشته خوار جفا کنند

تا رفته رفته اش به بلا مبتلا کنند

آهی خمیر مایهٔ صد صبح روشن است

آنجا که رو به عالم صدق و صفا کنند

تا آبرویشان نرود همچو آب جوی

پاکان به قطره ای چو گهر اکتفا کنند

آنانکه شاه کشور شب زنده داری اند

شب را قیاس سایهٔ بال هما کنند

همچون شکست شیشه صدا می شود بلند

اینجا اگر نگه به نگه آشنا کنند

جویا جماعتی که هوس می کنند عشق

دانسته خویش را به بلا مبتلا کنند

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
کمال‌الدین اسماعیل

ای پیشوای شرع که ایناء روزگار

از بهر دفع ظلم بتو النجا کنند

ارباب فضل ملتزم منّتی شوند

در خدمت تو گر بمثل جان فدا کنند

احوال روزگار از آن شد که بعد ازین

[...]

کمال خجندی

آنجا که وصف گیری آن دلربا کنند

از مشک اگر کنند حدیثی خطا کنند

گر کام اوست ریختن خون عاشقان

آن به که کامش از دل شیدا روا کنند

بیهوده رنج می‌برد از دست ما طبیب

[...]

جهان ملک خاتون

درد دل مرا چو اطبا دوا کنند

درمان درد ما لب لعل شما کنند

بیچارگان شوق که بینند روی او

این بس بود ز دور که او را دعا کنند

شاهان چو در گذار ببینند خسته ای

[...]

حافظ

آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند

آیا بُوَد که گوشهٔ چشمی به ما کنند

دَردَم نهفته بِه ز طبیبانِ مدعی

باشد که از خزانهٔ غیبم دوا کنند

معشوق چون نقاب ز رخ درنمی‌کشد

[...]

نسیمی

آنجا که وصف سرو گل اندام ما کنند

جانها به جای جامه به بویش قبا کنند

آنان که یافتند اثر کیمیای «فضل »

مس را به التفات نظر کیمیا کنند

ای خسته ای که بی خبر از درد دوستی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه