رخ نمودی و جهانی به تماشا برخاست
برقع افکندی و فریاد ز دلها برخاست
تخم اشکی که ز درد تو فشاندیم به خاک
نخل آهی شد و از سینهٔ صحرا برخاست
جز نکویی طمع از سلسلهٔ نیک مدار
گوهر افشان بود ابری که ز دریا برخاست
هر قدم شور قیامت ز پی اش برخیزد
هر که با سلسلهٔ عشق تو از جا برخاست
کو گذشتی که سحر روی به دنیا نکند
شام آن کس که چو مهر از سر دنیا برخاست
در خیالت به ره دیده و دل بسکه دوید
نگه از چشم ترم آبله برپا برخاست
سیر در جنت آزادی اش ارزانی باد
هر که مانند تو جویا ز تمنا برخاست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این اشعار به تجلی زیبایی و عشق پرداختهاند. شاعر از لحظهای صحبت میکند که معشوقی از پرده برون میآید و توجه همه را جلب میکند. عواطف و دردهای ناشی از عشق در اشعار به تصویر کشیده شده است، از جمله اشکهایی که به خاطر معشوق بر زمین ریخته میشود و به مثابه نخل آگاهی و آتش اشتیاق در دلها زنده میشود. شاعر به اثرگذاری عشق بر زندگی انسانها اشاره دارد و میگوید که هرکس در پی عشق برمیخیزد باید از آن شور قیامتوار باخبر باشد. همچنین در نهایت به آرزوی آزادی و جستجوی معشوق میپردازد.
هوش مصنوعی: زمانی که تو ظاهر شدی، همه دنیا از شگفتی به تماشا ایستادند. سپس که پردهات را کنار زدی، صداها از دلها بلند شد و همه تحت تأثیر قرار گرفتند.
هوش مصنوعی: اشکی که به خاطر درد تو بر زمین ریختیم، همچون تخمی بود که با گذر زمان درختی بلند شده و از دل صحرا سر برآورده است.
هوش مصنوعی: تنها زیبایی و نیکویی است که میتواند از خوب بودن و خوبی جدا نشود. مانند ابری که از دریا برخاسته و مرواریدی را در دل خود حمل میکند.
هوش مصنوعی: هر کسی که به عشق تو حرکت کند، هر قدمی که برمیدارد، طعم و حال و هوای قیامت را خواهد چشید.
هوش مصنوعی: زمانی که تو از این دنیا رفتی و به عالم دیگر منتقل شدی، دیگر سحرگاهان چهرهای به دنیا نشان نخواهی داد. آن فردی که مانند خورشید از این دنیا بالا رفته و دیگر بازنخواهد گشت، شب را برای مردم روشن نخواهد کرد.
هوش مصنوعی: در خیال تو، چشمانم به قدری گشته و دل من به شدت نگران شده که حالا از اشکهایم آبلهای بر پوست من نمایان شده است.
هوش مصنوعی: آرزو میکنم هر کسی که به دنبال آزادی و خواستههای خود است، مانند تو، در بهشت آن را بیابد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
علم دولت نوروز به صحرا برخاست
زحمت لشکر سرما ز سر ما برخاست
بر عروسان چمن بست صبا هر گهری
که به غواصی ابر از دل دریا برخاست
تا رباید کله قاقم برف از سر کوه
[...]
آن چه نور است که از وادی بطحا برخاست
که همه کون و مکانش به تماشا برخاست
وان چه نخل است به یثرب که چو بالا بنمود
نعره شوق وی از عالم بالا برخاست
یکزمان بر سر راهش به تماشا که نشست
[...]
نه خط از چهره آن آینه سیما برخاست
که درین آینه، جوهر به تماشا برخاست
شب که صحبت به حدیث سر زلف تو گذشت
هر که برخاست ز جا، سلسله برپا برخاست!
کرد تسلیم به من مسند بیتابی را
[...]
آه گرمی که به یاد تو ز دل ها برخاست
مرده ای بود ز اعجاز مسیحا برخاست
نرگس از مستی چشم تو چنین شد بیمار
سرو آزاد به تعظیم تو از جا برخاست
هر کجا بزم طرب ساز تو شد از راه ادب
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.