مشو دل تنگ چون از عارضش خط سر برون آرد
که این آیینه حسن دیگر از جوهر برون آرد
به شوق آن گل رخسار از بلبل عجب نبود
به رنگ غنچه گر در بیضه بال و پر برون آرد
اگر اشکی فرو ریزم ز مژگان خون می ریزد
وگر آهی برآرم از جگر خنجر برون آرد
در مقصود افتاد از کفم در بحر نومیدی
مگر غواص لطف ساقی کوثر برون آرد
عجب نبود ز شوق بادهنوشیهای من جویا
چو لاله از نهاد سنگ اگر ساغر برون آرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از عشق و دلخوشیها و دردهای ناشی از آن سخن میگوید. او خطاب به معشوقش میگوید که نباید دل تنگ باشد چون زیبایی او مانند آیینهای است که جلوهگری میکند. عشق او مانند شوق بلبل به گل رخسار است و این شوق ممکن است زندگی را تغییر دهد. شاعر بیان میکند که اگر اشکی بریزد، از چشمانش خون میریزد و اگر آهی بکشد، از دلش خنجر برون میآید. او در مورد امید و ناامیدی سخن میگوید و میخواهد که لطف میزا از ساقی (نماد عشق) او را نجات دهد. در نهایت، او به شوق نوشیدن باده و لذتهای آن اشاره میکند و از تمایل خود برای به دست آوردن شادی سخن میگوید.
هوش مصنوعی: دل را به خاطر نداشتههایت تنگ نکن، زیرا وقتی زیبایی او از چهرهاش نمایان میشود، آن زیبایی فراتر از هر چیز دیگری است.
هوش مصنوعی: به شوق زیبایی آن گل، بلبل نباید تعجب کند که اگر غنچهای رنگ ببازد و اگر هم درون تخم باشد، بال و پرش را به نمایش بگذارد.
هوش مصنوعی: اگر اشک بریزم، به جای آب، خون خواهد آمد و اگر از دل آهی بکشم، درد و عاطفهام مانند خنجری بیرون میآید.
هوش مصنوعی: در جستجوی هدفم، به عمق ناامیدی فرو رفتهام، مگر غواص مهربانی که بهشتی باشد، مرا نجات دهد و به سطح بیاورد.
هوش مصنوعی: درست است که من از شوق نوشیدن شراب، مانند لالهای که از دل سنگ جوانه میزند، از تو خواستهام.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تو چون نوخط شوی طاوس جنت پر برون آرد
تو چون بر هم زنی لب، بال و پر کوثر برون آرد
نباشد سرمه توفیق در هر گوشه چشمی
کجا زاهد سر از خط لب ساغر برون آرد؟
اگر رخسار چون گل را به بالین آشنا سازی
[...]
کسی کو تا ز کار اهل همت سر برون آرد
برد سر در کلاه فقر و از افسر برون آرد
فلک می گیرد آخر هرچه می بخشد، عجب نبود
که موج آب را چون رشته از گوهر برون آرد
به زر دفع حوادث می توان کردن درین گلشن
[...]
فسردن از مزاج شعله خاکستر برون آرد
تردد چو نفس سوزد ز خود بستر برون آرد
به اشکی کلفت از دل کی توان بردن که دریا هم
یتیمی مشکلست از طینت گوهر برون آرد
فنا هم مایهٔ هستیست ازآفت مباش ایمن
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.