به رویم دیدهٔ حیران در فیضی گشود اینجا
چو شبنم باختم از یک نگه بود و نبود اینجا
نماز و سبحه و کبر و ریا ارزانی زاهد
بود بر خاک خجلت روی مالیدن سجود اینجا
کدامین عیب باشد هم ترازو خودستایی را
بود بر ساده لوحی رحم کو خود را ستود اینجا
چه پرسی حال دل کان غمزه هر کس را بزد تیغی
نخستین ضرب دست خویشتن را آزمود اینجا
چو گل تا کی سراپا خنده بودن ای ز خود غافل
فغانی هم چو بلبل می توان گاهی سرود اینجا
گشاد کار دل در بند خاموشی بود جویا
چه درها بر رخم از لب فروبستن گشود اینجا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر با طعنه و انتقاد به زاهدان و جامعهای که به ظاهر پرهیزکارند، به موضوعات روحانی و دروننگری میپردازد. شاعر از حیرت و شگفتی خود در مواجهه با حقیقت سخن میگوید و به ریاکاری و خودستایی زاهدان اشاره میکند. او بر این باور است که مردم باید به جای کبر و ریا به خلوص نیت توجه کنند. شاعر همچنین به نقد رفتارهای انسانی میپردازد و میگوید که هریک از ما، اگر تا به حال غافل بودهایم، باید در خود نگریسته و از خود پرسشهایی بپرسیم. او به زیبایی و شادی واقعی که در دوری از غفلت نهفته است، اشاره کرده و به اهمیت ابراز وجود و آزادی بیان اشاره دارد. در نهایت، شاعر خواستار گشودن درهای دل و گفتن حقیقت است.
هوش مصنوعی: دوست من، در اینجا حالتی از حیرت و شگفتی را تجربه میکنم. همچون شبنم که در صبحگاه به زمین میافتد، من نیز به خاطر یک نگاه، همه چیز را از دست داده و به حالتی لطیف و زیبا دست یافتهام.
هوش مصنوعی: نماز و ذکر و خودپسندی و ظاهرسازی، برای زاهدان چیزی جز بازی نیست. اما در اینجا، آنچه مهم است تواضع و سجده واقعی بر خاک عبودیت است.
هوش مصنوعی: کدام عیب میتواند باشد که فرد به خودستایی بپردازد، در حالی که این کار بر سادهلوحی انسان میافزاید و به خود تحسین کردن خود در این مکان دلیلی ندارد؟
هوش مصنوعی: چه پرسی از حال دل، زیرا که آن زیبایی که چهرهاش دل را به درد میآورد، هر کس را با تیر محبت خود زخم میزند و خود ابتدا قدرتش را بر دیگران میآزماید.
هوش مصنوعی: چرا تا همیشه باید فقط به شادی و خنده مشغول بود؟ ای کسی که از خود غافل هستی، مثل بلبل گاهی هم میتوانی موسیقی و سرود بخوانی.
هوش مصنوعی: دل در حالی که در خاموشی به سر میبرد، به طرز عجیبی گشوده شد. ناگاه دریابید که از لبان خاموشش، مسیرهایی برای بیان احساسات و افکارش باز شده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به دیر آی از حرم صوفی که می برقع گشود اینجا
از آنجا آنکه میجویی به میخواران نمود اینجا
به جان رنگی که اینجا در دل اسلامیان بینی
مغان را نیز بود اما صفای می زدود اینجا
محبت شمع بزم قدس و ما پروانهٔ بیرون
[...]
کدامین برق جولان گوشه ابرو نمود اینجا؟
که آتش زیر پا دارند دلها همچو عود اینجا
مکش سر از خط فرمان که گردون بلند اختر
ندارد فرصت خاریدن سر از سجود اینجا
به دلتنگی شدم خرسند ازین گلزار، تا دیدم
[...]
تجلی بر نمی تابی، ز بی تابی چه سود اینجا
که موسی هم تمنا کرد و خود را آزمود اینجا
درین مجلس چه طرفی کس ز عشرت می تواند بست
که در پیمانه می شور است از چشم حسود اینجا
غمش را از عدم با خود دل ما در وجود آورد
[...]
من از دل رخ نتابم زانکه یارم رخ نمود اینجا
از اینجا دیده چون بندم که او برقع گشود اینجا
بیا زاهد بمیخانه گر آگاهی همی خواهی
که آگاهت کنند از آنچه هست و آنچه بود اینجا
در این مجلس ملک هم آگه از صحبت نمیگردد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.