گنجور

 
جویای تبریزی

به رویم دیدهٔ حیران در فیضی گشود اینجا

چو شبنم باختم از یک نگه بود و نبود اینجا

نماز و سبحه و کبر و ریا ارزانی زاهد

بود بر خاک خجلت روی مالیدن سجود اینجا

کدامین عیب باشد هم ترازو خودستایی را

بود بر ساده لوحی رحم کو خود را ستود اینجا

چه پرسی حال دل کان غمزه هر کس را بزد تیغی

نخستین ضرب دست خویشتن را آزمود اینجا

چو گل تا کی سراپا خنده بودن ای ز خود غافل

فغانی هم چو بلبل می توان گاهی سرود اینجا

گشاد کار دل در بند خاموشی بود جویا

چه درها بر رخم از لب فروبستن گشود اینجا

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
عرفی

به دیر آی از حرم صوفی که می برقع گشود اینجا

از آنجا آن‌که می‌جویی به می‌خواران نمود اینجا

به جان رنگی که اینجا در دل اسلامیان بینی

مغان را نیز بود اما صفای می زدود اینجا

محبت شمع بزم قدس و ما پروانهٔ بیرون

[...]

صائب تبریزی

کدامین برق جولان گوشه ابرو نمود اینجا؟

که آتش زیر پا دارند دلها همچو عود اینجا

مکش سر از خط فرمان که گردون بلند اختر

ندارد فرصت خاریدن سر از سجود اینجا

به دلتنگی شدم خرسند ازین گلزار، تا دیدم

[...]

سلیم تهرانی

تجلی بر نمی تابی، ز بی تابی چه سود اینجا

که موسی هم تمنا کرد و خود را آزمود اینجا

درین مجلس چه طرفی کس ز عشرت می تواند بست

که در پیمانه می شور است از چشم حسود اینجا

غمش را از عدم با خود دل ما در وجود آورد

[...]

صغیر اصفهانی

من از دل رخ نتابم زانکه یارم رخ نمود اینجا

از اینجا دیده چون بندم که او برقع گشود اینجا

بیا زاهد بمیخانه گر آگاهی همی خواهی

که آگاهت کنند از آنچه هست و آنچه بود اینجا

در این مجلس ملک هم آگه از صحبت نمیگردد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه