سخن سازی چو چشم یار در دنیا نمی باشد
بلایی در جهان مانند آن بالا نمی باشد
به حال هر که از خود رفت چون پی می توان بردن
که در راه زخود رفتن نشان پا نمی باشد
ببر از خلق تا دایم توانی با خدا بودن
کسی کو خود به تنهایی کند تنها نمی باشد
به غیر از دشت وسعت مشربی کان فیضها دارد
چراغی در ته دامان هر صحرا نمی باشد
ز تمکینت گرانبار ادب شد محفل مستان
چو گل وا شو که در بزم می استغنا نمی باشد
ز بس نادیدهٔ مهر و وفایم خوبرویان را
نمی دانم که می باشد مروت یا نمی باشد
به هر تاری ز زلفش عالمی دل بستگی دارد
بلی هر سر که بینی خالی از سودا نمی باشد
شب هجر تو چندان گریه بر من زور می آرد
که شور اشک خونینم کم از دریا نمی باشد
فور است از دورنگی تا به حدی خاطرم جویا
که بتوان گفت در باغم گل رعنا نمی باشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به عواطف و احساسات عمیق عاشقانه و انسانی پرداخته است. شاعر به زیبایی و بینظیری چشمان یار اشاره میکند و آن را در دنیا بیهمتا میداند. او اشاره میکند که هیچ بلایی مانند این عشق و دلدادگی وجود ندارد. در ادامه به تنهایی و احساس دوری از خود و دیگران میپردازد و تأکید میکند که انسان باید از دیگران فاصله بگیرد تا بتواند با خدا ارتباط برقرار کند.
شاعر همچنین به کمبود وجود معانی و چراغهای هدایت در زندگی میپردازد و به اهمیت بزم مستان و حالتی باطنی در میپردازد که در آن آزادی و استغنا را به تصویر میکشد. او از نداشتن وفا و خوبی در روابط انسانی شکایت میکند و به ارتباط معکوس عواطف و تنهایی اشاره میکند.
در نهایت، شاعر از گریه و غم هجر یار سخن میگوید و ابراز میکند که درد و رنجی که از دوری یار میکشد به قدری شدید است که مشابهت آن با دریا قابل مقایسه نیست. او از دوگانگی و عدم ثبات احساسات نیز شکایت میکند و به این نتیجه میرسد که در دنیای گل و محبت، گلی زیبا مانند معشوقش وجود ندارد.
هوش مصنوعی: در دنیا هیچ چیزی به زیبایی نگاه محبوب نمیرسد و هیچ بلایی به اندازهی آن زیبایی در جهان وجود ندارد.
هوش مصنوعی: اگر کسی از خود بیخود شود، نمیتوان فهمید که در این مسیر چگونه میتوان به خود بازگشت، چون در این مسیر نشانهای از پاهای خود نمیگذارد.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی همیشه با خدا باشی، از دیگران فاصله بگیر. کسی که به تنهایی میتواند خود را از دیگران جدا کند، هرگز تنها نخواهد بود.
هوش مصنوعی: به جز دشت وسیع و سرشار از برکت که منابع فیض در آن وجود دارد، در انتهای هر صحرا هیچگونه نوری یافت نمیشود.
هوش مصنوعی: محفل شادمانی به خاطر وجود تو و رفتار با ادب و فاخر تو تحت تاثیر قرار گرفته است. مانند گلی که شکوفا میشود، در بزم و مینوشی خود را آزاد کن، زیرا در این جشن، هیچگونه تنگنظری وجود ندارد.
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه از محبت و وفاهای زیبایانی که دور و برم هست، بی خبرم، نمیدانم که آیا انسانیت و مروت در آنها وجود دارد یا ندارد.
هوش مصنوعی: هر تار مویی از زلف او جاذبهای دارد که دل ها را به خود جذب میکند؛ درست است که هر انسانی که ببینی، در دلش از عشق و جنون خبری هست.
هوش مصنوعی: در شبهای جدایی تو، آنقدر گریه بر من فشار میآورد که اشکهای خونینم کمتر از دریا نیست.
هوش مصنوعی: در اثر دورنگی و دوگانگی، اجازه بده تا به حدی از ذهنم بیرون بیاید که بتوانم بگویم در باغم، گل زیبایی وجود ندارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تو را خود یک زمان با ما سر صحرا نمیباشد
چو شمست خاطر رفتن به جز تنها نمیباشد
دو چشم از ناز در پیشت فراغ از حال درویشت
مگر کز خوبی خویشت نگه در ما نمیباشد
ملک یا چشمه نوری پری یا لعبت حوری
[...]
دل یکرنگ در غمخانه دنیا نمیباشد
درین بستان گلی غیر از گل رعنا نمیباشد
نمیاندیشد از زخم زبان هرکس که مجنون شد
ز تیغ کوه کبک مست را پروا نمیباشد
ز خود بیگانگان را لازم افتاده است تنهایی
[...]
نمیگویم ترا مهر و وفا اصلا نمیباشد
برای غیر میباشد برای ما نمیباشد
به بزم چون تو شاهی نیست جا چون من گدایی را
گدایان را بلی در بزم شاهان جا نمیباشد
بده بوسی و بستان نقد جان می باش گو ارزان
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.