گنجور

 
جویای تبریزی

طاقتم طاقست یاران! یار می خواهد دلم

یار می خواهد دلم، بسیار می خواهد دلم

ساقیا گرد سرت پیمانه را سرشار کن

بیدماغم مستی سرشار می خواهد دلم

جام عیش اهل ظاهر سخت بی کیفیت است

جرعه ای از بادهٔ اسرار می خواهد دلم

بی نصیب از کاوکاو خار حسرت باد اگر

بی تو گل بر گشوهٔ دستار می خواهد دلم

ساقی امشب بر سر خود زن گل پیمانه را

ساغر لبریز استغفار می خواهد دلم

در خور عقلست جویا رنج اهل روزگار

راحتی چون صورت دیوار می خواهد دلم

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
صائب تبریزی

عافیت زان غمزه خونخوار می‌خواهد دلم

آب رحم از تیغ بی‌زنهار می‌خواهد دلم

راه حرفی پیش لعل یار می‌خواهد دلم

خلوتی در پرده اسرار می‌خواهد دلم

قصه سودای من دور و دراز افتاده است

[...]

قصاب کاشانی

بر میان تاری ز زلف یار می‌خواهد دلم

سبحه را افکنده و زنّار می‌خواهد دلم

تا نشانی هست از غم‌خانه زندان دوست

کافرم گر جانب گلزار می‌خواهد دلم

تا نشینی در میان چون نقطه بر گرد سرت

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه