گنجور

 
جویای تبریزی

زلف مشکین تو سرمایهٔ سودا باشد

شور مجنون ز همین سلسله برپا باشد

کی چو مجنون شود از دشت نوردی رسوا

هر کرا پردهٔ دل دامن صحرا باشد

عشق با نغمه همانا که ز یک سلسله است

هر قدر پرده نشین آمده رسوا باشد

عالم وصل شد سیر گهت همچو حباب

چشم بر هم چو زنی جوش تماشا باشد

بسکه ویرانهٔ مجنون تو وحشت خیز است

جغد در ساحت این غمکده عنقا باشد

عالم و هر چه در او، باد به غیر ارزانی!‏

یارب آن در گرانمایه ز جویا باشد

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
مجد همگر

وقت آنست که بر دشت تماشا باشد

باغ را زینت و زیب از گل رعنا باشد

هر که او جانور است آرزوی یار کند

هر که را هست دلی عاشق و شیدا باشد

ذره سنگ همه لعل بدخشان گردد

[...]

کمال خجندی

همه کس را نظری از تو تمنا باشد

این نوع همه از دیده بینا باشد

دوش در خواهش یک بوسه رقیب تو مرا

چیزها گفت که دشنام تو حلوا باشد

تیر و خنجر فکن از دست و بنازیم بکش

[...]

حافظ

هر که را با خطِ سبزت سرِ سودا باشد

پای از این دایره بیرون نَنِهَد تا باشد

من چو از خاکِ لحد لاله صفت برخیزم

داغِ سودای توام سِرِّ سُویدا باشد

تو خود ای گوهرِ یک دانه کجایی آخِر

[...]

قاسم انوار

تا به کی این دل من واله و شیدا باشد؟

تا به کی در هوس عشق و تمنا باشد؟

دل و جان رفت ز دستم،چه کنم،درمان چیست؟

مدد جان و دل از عز تعالا باشد

آن زمانی که نقاب از رخ خود بگشاید

[...]

مشاهدهٔ ۶ مورد هم آهنگ دیگر از قاسم انوار
صوفی محمد هروی

هر که را مهر تو اندر دل شیدا باشد

پای او را همه بر دیده من جا باشد

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صوفی محمد هروی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه