زلف مشکین تو سرمایهٔ سودا باشد
شور مجنون ز همین سلسله برپا باشد
کی چو مجنون شود از دشت نوردی رسوا
هر کرا پردهٔ دل دامن صحرا باشد
عشق با نغمه همانا که ز یک سلسله است
هر قدر پرده نشین آمده رسوا باشد
عالم وصل شد سیر گهت همچو حباب
چشم بر هم چو زنی جوش تماشا باشد
بسکه ویرانهٔ مجنون تو وحشت خیز است
جغد در ساحت این غمکده عنقا باشد
عالم و هر چه در او، باد به غیر ارزانی!
یارب آن در گرانمایه ز جویا باشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی زلف محبوب اشاره دارد و میگوید که این زلف، منبع شور و عشق است. عشق به حالت مجنونانهای تبدیل شده و عشق ورزیدن به محبوب، باعث رسوایی دلها میشود. عالم عشق، مانند حبابی است که به محض بستن چشم به تماشا برپا میشود. به علاوه، اشاره به تنهایی و ویرانی عشق دارد و فضای غمگین و ناامیدکنندهای را به تصویر میکشد. در نهایت، ارزش واقعی در عشق و اشتیاق به محبوب است که بسیار گرانبهاست.
هوش مصنوعی: موهای تیره و زیباى تو باعثِ شوق و احساسات عاشقانه است و جنون و هیجان عشق از همین رشتهٔ موها به وجود آمده است.
هوش مصنوعی: هر کسی که در دامان طبیعت و عشق خود را رها کند و به سر و صدا و هیاهو بپردازد، همانند مجنون در دشت، بیخبر از رسواییاش باقی میماند.
هوش مصنوعی: عشق و آواز هر دو به یک اصل و بنیاد مرتبط هستند. هر چقدر هم که فردی سعی کند خود را مخفی کند، باز هم در نهایت افشا خواهد شد.
هوش مصنوعی: جهان به پیوندی عمیق رسید، مانند حبابی که بر سطح آب شکل میگیرد. وقتی چشمهایت را میبندی و به تماشا میافتی، احساس زندهای از آنچه در اطراف میگذرد در درونت به جریان میافتد.
هوش مصنوعی: ویرانههای عاشقانه مجنون تو چنان پر از ترس و اضطراب است که جغد در این شهر غم و اندوه، شبیه به پرندهای افسانهای به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که دنیا و تمام آنچه در آن وجود دارد، بیارزش است. ای خدا، تنها کسی که ارزش واقعی را میفهمد، باید به دنبال حقیقت و گنجینههای گرانبها باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
وقت آنست که بر دشت تماشا باشد
باغ را زینت و زیب از گل رعنا باشد
هر که او جانور است آرزوی یار کند
هر که را هست دلی عاشق و شیدا باشد
ذره سنگ همه لعل بدخشان گردد
[...]
همه کس را نظری از تو تمنا باشد
این نوع همه از دیده بینا باشد
دوش در خواهش یک بوسه رقیب تو مرا
چیزها گفت که دشنام تو حلوا باشد
تیر و خنجر فکن از دست و بنازیم بکش
[...]
هر که را با خطِ سبزت سرِ سودا باشد
پای از این دایره بیرون نَنِهَد تا باشد
من چو از خاکِ لحد لاله صفت برخیزم
داغِ سودای توام سِرِّ سُویدا باشد
تو خود ای گوهرِ یک دانه کجایی آخِر
[...]
تا به کی این دل من واله و شیدا باشد؟
تا به کی در هوس عشق و تمنا باشد؟
دل و جان رفت ز دستم،چه کنم،درمان چیست؟
مدد جان و دل از عز تعالا باشد
آن زمانی که نقاب از رخ خود بگشاید
[...]
هر که را مهر تو اندر دل شیدا باشد
پای او را همه بر دیده من جا باشد
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.