گنجور

 
صائب تبریزی

نه خط از چهره آن آینه سیما برخاست

که درین آینه، جوهر به تماشا برخاست

شب که صحبت به حدیث سر زلف تو گذشت

هر که برخاست ز جا، سلسله برپا برخاست!

کرد تسلیم به من مسند بیتابی را

هر سپندی که درین انجمن از جا برخاست

هیچ مستی ز پی رقص نخیزد از جای

به نشاطی که دلم از سر دنیا برخاست

یوسفی را که به یعقوب بود روی نیاز

زین چه حاصل که خریدار ز صد جا برخاست؟

شد فلک درصدد معرکه سازی، اکنون

کز دل کودک ما ذوق تماشا برخاست

ظل خورشید جهانتاب، مخلد باشد!

سایه مریم اگر از سر عیسی برخاست

بزم روشن گهران جای گرانجانان نیست

ابر تا گشت گران، از سر دریا برخاست

یادگار جگر سوخته مجنون است

لاله ای چند که از دامن صحرا برخاست

برسان زود به من کشتی می را ساقی

که عجب ابر تری باز ز دریا برخاست!

خضر صد قافله مجنون بیابانی شد

هر غباری که ازین بادیه پیما برخاست

روح سرگشته مجنون غبارآلودست

گردبادی که ازین دامن صحرا برخاست

پا مکش از در دلها که درین لغزشگاه

صائب از خاک ز دریوزه دلها برخاست

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
سعدی

علم دولت نوروز به صحرا برخاست

زحمت لشکر سرما ز سر ما برخاست

بر عروسان چمن بست صبا هر گهری

که به غواصی ابر از دل دریا برخاست

تا رباید کله قاقم برف از سر کوه

[...]

جامی

آن چه نور است که از وادی بطحا برخاست

که همه کون و مکانش به تماشا برخاست

وان چه نخل است به یثرب که چو بالا بنمود

نعره شوق وی از عالم بالا برخاست

یکزمان بر سر راهش به تماشا که نشست

[...]

جویای تبریزی

رخ نمودی و جهانی به تماشا برخاست

برقع افکندی و فریاد ز دلها برخاست

تخم اشکی که ز درد تو فشاندیم به خاک

نخل آهی شد و از سینهٔ صحرا برخاست

جز نکویی طمع از سلسلهٔ نیک مدار

[...]

سعیدا

آه گرمی که به یاد تو ز دل ها برخاست

مرده ای بود ز اعجاز مسیحا برخاست

نرگس از مستی چشم تو چنین شد بیمار

سرو آزاد به تعظیم تو از جا برخاست

هر کجا بزم طرب ساز تو شد از راه ادب

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه