در این بخش شعرهایی را فهرست کردهایم که در آنها حکیم نزاری مصرع یا بیتی از سعدی را عیناً نقل قول کرده است:
-
حکیم نزاری » دستورنامه » بخش ۹ - تضمین بیت شیخ اجل سعدی :: سعدی » بوستان » باب دوم در احسان » بخش ۱۷ - حکایت درویش با روباه
حکیم نزاری (بیت ۲): «کسی نیک بیند به هر دو سرای - که نیکی رساند به خلق خدای»
سعدی (بیت ۲۰): کسی نیک بیند به هر دو سرای - که نیکی رساند به خلق خدای
در این بخش مجموعه شعرهایی از دو شاعر را که توأماً هموزن و همقافیه هستند در گروههای مجزا فهرست کردهایم:
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۵:دانی چه مصلحت را بل غاغ شد بخارا - تا این ستیزه گاران بی دل کنند مارا
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷:مشتاقی و صبوری از حد گذشت یارا - گر تو شکیب داری طاقت نمانْد ما را
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۱:به سرنمی شود از روی شاهدان ما را - نشاط و خوش دلی و عشرت و تماشا را
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۲:چنان به روی خود آشفته کرده ای ما را - که گل بنانِ چمن بلبلانِ شیدا را
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴:اگر تو فارغی از حال دوستان یارا - فراغت از تو میسّر نمیشود ما را
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵:شب فراق نخواهم دَواج دیبا را - که شب، دراز بُوَد خوابگاه تنها را
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۳:سپاس دار خدای لطیف دانا را - که لطف کرد و به هم برگماشت اعدا را
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۴ - ظاهرا در ستایش صاحب دیوان است:سخن به ذکر تو آراستن مراد آنست - که پیش اهل هنر منصبی بود ما را
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۳۸:می بیارید و به می تازه کنید ایمان را - غم جنّات و جهنم نبود رندان را
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷:چه کند بنده که گردن ننهد فرمان را - چه کند گوی که عاجز نشود چوگان را
سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳:ای که انکار کنی عالم درویشان را - تو ندانی که چه سودا و سر است ایشان را
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۵۰:اگر تو تازه کنی با من آشنایی را - بر افکنی ز جهان رسم بی وفایی را
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱:تفاوتی نکند قدر پادشایی را - که التفات کند کمترین گدایی را
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۶۴:ای جانِ به لب رسیده بشتاب - خود را و مرا به نقد دریاب
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶:ما را همه شب نمیبرد خواب - ای خفتهٔ روزگار دریاب
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۷۱:خوش بود بر طلوع صبح شراب - زود بشتاب ساقیا بشتاب
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۷۵:راحت روح شاهدست و شراب - فرح استماع چنگ و رباب
سعدی » گلستان » باب هفتم در تأثیر تربیت » جدال سعدی با مدعی در بیان توانگری و درویشی:تشنگان را نماید اندر خواب - همه عالَم، به چشم، چشمهٔ آب
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۷۳:وقف کردم هستی خود بر شراب - نیستی از من بمان گو در حجاب
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۷۷:ماه نو بنمود رخسار از نقاب - ساقیا در ده سبک جام شراب
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷:ماهرویا! روی خوب از من متاب - بیخطا کشتن چه میبینی صواب
سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴:غافلند از زندگی مستان خواب - زندگانی چیست مستی از شراب
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۸۵:قیامت است سفر کردن از دیار حبیب - مرا همیشه قضا را قیامت است نصیب
سعدی » دیوان اشعار » ملحقات و مفردات » شمارهٔ ۴:قیامتست سفر کردن از دیار حبیب - مرا همیشه قضا را قیامتست نصیب
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۸:مباش غره به گفتار مادح طماع - که دام مکر نهاد از برای صید نصیب
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۸۷:بیمار عشق را چه مداوا کند طبیب - تعلیم عاقلانه مده گو مرا ادیب
سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴ - در وداع شاه جهان سعد بن ابیبکر:رفتی و صدهزار دلت دست در رِکیب - ای جان اهل دل که تواند ز جان شکیب؟
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۹۴:گرم زمانه دهد از بلای عشق نجات - در فضول نکوبم دگر به هیچ اوقات
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۶۷:شنیدهای که سکندر برفت تا ظلمات - به چند محنت و خورد آن که خورد آب حیات
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۱:دوش برقع ز روی باز انداخت - گفت باید مرا به من بشناخت
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰:هر که خصم اندر او کمند انداخت - به مراد ویش بباید ساخت
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۴:بوی خوشت همره باد صباست - آن چه صبا راست میسر که راست
سعدی » گلستان » باب سوم در فضیلت قناعت » حکایت شمارهٔ ۷:معده چو کج گشت و شکمدرد خاست - سود ندارد همه اسباب، راست
سعدی » رسائل نثر » شمارهٔ ۳ - رسالهٔ نصیحة الملوک [۷۶-۱۵۱]:دادگر اندر دو جهان پادشاست - ورنه هم آنجا و هم اینجا گداست
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۴:هان کجایی که ز هجرانت قیامت برخاست - فتنه بنشان که دگر باره ملامت برخاست
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰:عشق ورزیدم و عقلم به ملامت برخاست - کان که عاشق شد از او حکم سلامت برخاست
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۷:قیامت آن زمان از خلق برخاست - که شد حکمِ زمین با آسمان راست
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۶:دلی کآن دل به نور نفس بیناست - نظر گاهش رخ معشوقه ی ماست
سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۲۷:به ذکرش هر چه بینی در خروش است - دلی داند در این معنی که گوش است
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۹:ندانسته بودی تو ای دوست راست - که راه خدا پر نهنگ بلاست
سعدی » گلستان » باب پنجم در عشق و جوانی » حکایت شمارهٔ ۲۰:نه در هر سخن بحث کردن رواست - خطا بر بزرگان گرفتن خطاست
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۷۱:الا تا نخواهی بلا بر حسود - که آن بخت برگشته خود در بلاست
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۰:قاعدهٔ روزگار پرورش ناسزاست - ورنه گداپیشه را دست تسلط چراست
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷:سلسلهٔ موی دوست حلقه دام بلاست - هر که در این حلقه نیست فارغ از این ماجراست
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸:صبر کن ای دل که صبر سیرت اهل صفاست - چارهٔ عشق احتمال شرط محبت وفاست
سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۲۳:هر چه رود بر سرم چون تو پسندی رواست - بنده چه دعوی کند؟ حکم، خداوند راست
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۰:تا دور آفرینش و تا عمر عالم است - پیوند عشق و عاشق و معشوق با هم است
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۱:آن را که در فراق صبوری مسلم است - آه از دلش که سخت تر از سنگ محکم است
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۶:یارا بهشت صحبت یاران همدم است - دیدار یار نامتناسب جهنم است
سعدی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۳:گفتم چه کردهام که نگاهم نمیکنی؟ - وآن دوستی که داشتی اول چرا کم است؟
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۷:مرا جانانه ای نامهربان است - ببرد از من دل و در قصد جان است
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۵:میان عاشقان سری نهان است - که الا عاشقان سرش ندانست
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۱:شب هجران تباه اندر تباه است - جهان برچشمِ من چون شب سیاه است
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۶:عرق چین تو بویی بر صبا بست - صبا بر جنبش شریان ما بست
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۶:مرا با دوست کاری اوفتاده ست - که دل با او به جانم در نهاده ست
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲:نشاید گفتن آنکس را دلی هست - که ندهد بر چنین صورت دل از دست
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۴:مرا گویند با دشمن برآویز - گرت چالاکی و مردانگی هست
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۱:مرا به دیدن تو اشتیاق چندان است - که تشنه را به بیابان ، به آب حیوان است
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۲:اگر مفارقت ای دوست بر تو آسان است - دل تو را نتوان گفت دل که سندان است
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۲:هزار سختی اگر بر من آید آسان است - که دوستی و ارادت هزار چندان است
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۷:ما را به روی دوست شب تیره روشن است - خود زلف و روی او شب و روزی معیّن است
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۸:امشب به راستی شب ما روز روشن است - عید وصال دوست علی رغم دشمن است
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۸:کنون که قبله ی من روی آن نگارین است - سجود پیش رخ او کنم که راه این است
سعدی » رسائل نثر » شمارهٔ ۱ - در تقریر دیباچه:اگر تجارت بحر و سفینه میخواهی - سفینهای که در او بحرها بود این است
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۷:گر از خیال مرا با تو دوش صورت بست - که در مقام وفا با منت نفاقی هست
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۱:به روزگار شبی گر دهد وصالم دست - خروس بانگ برارد سبک نباید جست
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۰:فراق یار گرامی عجیب دشوارست - علی الخصوص کسی را که دل گرفتارست
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۹:چه عیشها دگر اصحاب را کزین سفرست - مگر مرا که وجود از حیات بیخبر است
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۷:درآمد از درِ من دوش هاتفی سر مست - صبوحیانه گرفته صراحی یی در دست
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۸:منم نزاریِ قلاّشِ رندِ عاشقِ مست - هر آدمی که چو من شد ز ننگ و نام برست
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۹:جماد بی خبرست از خروشِ بلبلِ مست - به باغ باده خورد هر که را حیاتی هست
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۳:از آن زمان که زمان در تحرّک استاده ست - زمانه با تو مرا عهدِ دوستی داده ست
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۷:مرا خدای تعالی ولایتی داده ست - ولایتی ست که نامش قناعت آبادست
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۹:حرام بر من و بر هر که بی تو می خورده ست - بر آن که خورد حلالش حرام کی کرده ست
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰:چنان به موی تو آشفتهام به بوی تو مست - که نیستم خبر از هر چه در دو عالم هست
سعدی » مواعظ » مراثی » ذکر وفات امیرفخرالدین ابیبکر طاب ثراه:وجود عاریتی دل درو نشاید بست - همانکه مرهم جان بود دل به نیش بخست
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۲:چنین که هست نماند قرار دولت و ملک - که هر شبی را بیاختلاف روزی هست
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۳:علاج واقعه پیش از وقوع باید کرد - دریغ سود ندارد چو رفت کار از دست
سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۵:توانم آنکه نیازارم اندرون کسی - حسود را چه کنم کو ز خود به رنج در است؟
سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۱۰:به بازوانِ توانا و قوّتِ سرِ دست - خطاست پنجهٔ مسکینِ ناتوان بشکست
سعدی » گلستان » باب پنجم در عشق و جوانی » حکایت شمارهٔ ۲۰:به آستین ملالی که بر من افشانی - طمع مدار که از دامنت بدارم دست
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۳:ای دل بدان که درد دل تو دوای تست - بی درد دل مباش هم او مقتدای تست
سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶:ای یار ناگزیر که دل در هوای توست - جان نیز اگر قبول کنی هم برای توست
سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷:مقصود عاشقان دو عالم لقای توست - مطلوب طالبان به حقیقت رضای توست
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۶:آخر دور ظلم و بیدادست - که جهان در تزلزل افتاده ست
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۵:یکی از بخت کامران بینی - دیگری تنگ عیش و کوتهدست
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۲۵:دست بر پشت مار مالیدن - به تلطف نه کار هشیارست
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۴۴:جنگ و زورآوری مکن با مست - پیش سرپنجه در بغل نه دست
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۵:هر دل که ز مهر غرق نورست - با دوست همیشه در حضورست
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۶:بر یادِ صبوحیانِ سر مست - خواهم سر و پایِ توبه بشکست
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱:دیر آمدی ای نگار سرمست - زودت ندهیم دامن از دست
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۵:خوشا وقتِ دیوانگانِ الست - که بی دل دلیرند و بی باده مست
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۱:خرابم از آن نرگسِ نیم مست - تمام اختیارم برون شد ز دست
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۲:مرا مسکراتی به تخصیص هست - نه از شیرۀ رز ز جامِ الست
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۴:اگر دوست با ما بود باک نیست - طریق محبت خطرناک نیست
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۱۳:بشوی ای خردمند از آن دوست دست - که با دشمنانت بود هم نشست
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۱۴:چو دست از همه حیلتی در گسست - حلال است بردن به شمشیر دست
سعدی » رسائل نثر » شمارهٔ ۵ - در تربیت یکی از ملوک گوید:بسا اهل دولت به بازی نشست - که دولت به بازی برفتش ز دست
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۵:چون جان و دلم ملازمِ اوست - بنشست به جایِ جان و دل دوست
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۰:سرمست درآمد از درم دوست - لب خندهزنان چو غنچه در پوست
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۶:جانم فدایِ آن که دلم مبتلای اوست - جان و جهان و هر چه دگر از برای اوست
سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱:آن را که جای نیست همه شهر جای اوست - درویش هر کجا که شب آید سرای اوست
سعدی » گلستان » باب سوم در فضیلت قناعت » حکایت شمارهٔ ۲۷:چون مرد درفتاد ز جای و مقامِ خویش - دیگر چه غم خورَد؟ همه آفاق جایِ اوست
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۸:صباح بر سرم آمد خیالِ طلعتِ دوست - چنان نمود مثالم که خود معاینه اوست
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۹:بس است مونسِ جانم خیالِ طلعتِ دوست - که قانعم به خیالش ببین که رخ چه نکوست
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۰:که باشد آنکه ترا بیند و ندارد دوست - بدت مباد کَت از پای تا به فرق نکوست
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۹:بتا هلاک شود دوست در محبت دوست - که زندگانی او در هلاک بودن اوست
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۱:سفر دراز نباشد به پای طالب دوست - که زنده ابدست آدمی که کشته اوست
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۳:به جان رسید دلم در فراق هان ای دوست - ترحّمی کن اگر هیچ می توان ای دوست
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۴:مرا تو غایت مقصودی از جهان ای دوست - هزار جان عزیزت فدای جان ای دوست
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۴:آفتِ جانِ من است طرّۀ جادوی دوست - کرد مرا جفتِ غم طاقِ دو ابرویِ دوست
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۵:آب حیات من است خاک سر کوی دوست - گر دو جهان خرمیست ما و غم روی دوست
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۵:باز دیدم خویشتن را در بهشتِ کویِ دوست - آبِ حیوان نوش کردم بر جمالِ رویِ دوست
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۷:صبحدم خاکی به صحرا برد باد از کوی دوست - بوستان در عنبر سارا گرفت از بوی دوست
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۴:چون جزو نیست ای همه پس چیست - گر همه اوست پس همه کس کیست
سعدی » گلستان » باب چهارم در فواید خاموشی » حکایت شمارهٔ ۱۱:تو بر اوجِ فلک چه دانى چیست؟ - که ندانى که در سرایت کیست؟
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۹:ما را ز تو یک نفس به سر نیست - الا در تو دری دگر نیست
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۶:گر صبر دل از تو هست و گر نیست - هم صبر که چارهٔ دگر نیست
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۰:ایبها العشّاق این کار به آسانی نیست - عشق کآسودگی تن طلبد جانی نیست
سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷ - موعظه و نصیحت:ایهاالناس جهان جای تن آسانی نیست - مرد دانا، به جهان داشتن ارزانی نیست
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۱:شب فراق که را طاقت شکیبایی ست - عذاب مردم عاشق بلای تنهایی ست
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۳:مرا از آنچه که بیرونِ شهر، صحراییست - قرینِ دوست به هرجا که هست خوشجاییست
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۰:بر دست چون بود می و صبح و کنار کشت - با دوستان همدم و یاران خوش جهشت
سعدی » گلستان » باب سوم در فضیلت قناعت » حکایت شمارهٔ ۳:هم رُقعه دوختن بِهْ و الزامِ کنجِ صبر - کز بهرِ جامه، رُقعه بَرِ خواجگان نبشت
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۵:آوخ آوخ که جگرگوشه دگر بار برفت - دل به جان آمد از آن روز که دلدار برفت
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۷:کیست آن لعبت خندان که پری وار برفت - که قرار از دل دیوانه به یک بار برفت
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۳۶۲:هر که ببیند تو را بدین قد و قامت - باز نیاید به هوش تا به قیامت
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۳:این که تو داری قیامتست نه قامت - وین نه تبسم که معجزست و کرامت
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۳۷۱:بیا و بوسه بده از آن لبان خندانت - که در دلم زدی آتش به آب دندانت
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۸:چو نیست راه برون آمدن ز میدانت - ضرورتست چو گوی احتمال چوگانت
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۳۹۶:زمانه گرچه بسی بر سرم نهاد - کمند زلف تو باری دگر به دستم داد
سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۰ - در نصیحت و ستایش:جهان بر آب نهادهست و زندگی بر باد - غلام همّت آنم که دل بر او ننهاد
سعدی » مواعظ » مراثی » در مرثیهٔ اتابک ابوبکر بن سعد زنگی:به اتّفاق، دگر دل به کَس نباید داد - زِ خستگی که درین نوبت اتّفاق افتاد
سعدی » گلستان » باب هفتم در تأثیر تربیت » حکایت شمارهٔ ۱۹:فرشته خوی شود آدمی به کم خوردن - وگر خورد چو بهایم بیوفتد چو جماد
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۱۰۷:بر آنچه میگذرد دل منه که دجله بسی - پس از خلیفه بخواهد گذشت در بغداد
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۴۰۰:دیر شد تا ز ما نکردی یاد - طرفه رسمی نهاده ای بنیاد
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۴:جان من! جان من فدای تو باد - هیچت از دوستان نیاید یاد
سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۳۵:هر که دندان به خویشتن بنهاد - خیر دیگر به کس نخواهد داد
سعدی » گلستان » باب پنجم در عشق و جوانی » حکایت شمارهٔ ۱۸:گر تضرع کنی و گر فریاد - دزد زر باز پس نخواهد داد
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۴۰۱:تا نیستی در آمد و هستیِ ما ستد - هم صبر در حجاب شد از ما و هم خرد
سعدی » رسائل نثر » شمارهٔ ۲ - رسالهٔ نصیحة الملوک [۱-۷۵]:ظالم برفت و قاعدۀ زشت از او بماند - عادل برفت و نام نکو یادگار کرد
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۴۰۸:چه چاره سازم اگر آن نگار برگردد - نهان شود ز من و آشکار برگردد
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۱:کس این کند که ز یار و دیار برگردد - کند هرآینه چون روزگار برگردد
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۴۱۸:چرا افسرده معذورش ندارد - که یاری از سرِ دردی بزارد
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۲۸:الا تا نشنوی مدح سخنگوی - که اندک مایه نفعی از تو دارد
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۴۲۲:نه بخت با منِ مسکین سری به ره دارد - نه یارم از منِ بی چاره یاد می آرد
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۴۲۹:نه محرمی که پیامی به یار بگذارد - نه هم دمی که دمی خاطرم نگه دارد
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۵:که میرود به شفاعت که دوست بازآرد - که عیش خلوت بی او کدورتی دارد
سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۱۵:همای بر همه مرغان از آن شرف دارد - که استخوان خورد و جانور نیازارد
سعدی » گلستان » باب هفتم در تأثیر تربیت » جدال سعدی با مدعی در بیان توانگری و درویشی:به رنج و سعی کسی نعمتی به چنگ آرد - دگر کس آید و بیسعی و رنج بردارد
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۴۲۸:عمری که مردِ عاشق بی دوست می گذارد - هرگز روا نباشد کز زندگی شمارد
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۴:دیدار یار غایب دانی چه ذوق دارد - ابری که در بیابان بر تشنهای ببارد
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۴۳۳:هر که با سابقان قدم سپرد - هر دو عالم به یک درم نخرد
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۴۴۹:هرکه را درد عشق داغ نکرد - نبوَد مرد اگرچه باشد مرد
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۳:هر که می با تو خورد عربده کرد - هر که روی تو دید عشق آورد
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۵۴:مرد دیگر جوان نخواهد بود - پیریش هم بقا نخواهد کرد
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۵۵:ملک ایمن درخت بارورست - زو قناعت به میوه باید کرد
سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۳۳:شادمانی مکن که دشمن مرد - تو هم از مرگ جان نخواهی برد
سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۱۷:ای بسا اسبِ تیزرو که بماند - که خرِ لنگْ جان به منزل برد
سعدی » گلستان » باب سوم در فضیلت قناعت » حکایت شمارهٔ ۲۲:بخور، ای نیکسیرتِ سَرهمَرد - کان نگونبخت گِرد کرد و نخوَرد
سعدی » گلستان » باب سوم در فضیلت قناعت » حکایت شمارهٔ ۲۷:گرچه بیرون ز رزق نتوان خوَرد - در طلب کاهلی نشاید کرد
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۴۳۴:بر یاد دوستان نفسی می زنم به درد - خوش وقت دوستان که کسی یاد ما نکرد
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۴۵۰:یک ره برآورد ز تو هم روزگار گرد - بسیار چون ترا که سزا در کنار کرد
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۵۱:جُوشَن بیار و نیزه و بَرگُستوانِ وَرد - تا روی آفتاب، مُعَفَّر کُنَم به گَرد
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۵۲:خون دار اگرچه دشمن خردست زینهار - مهمل رها مکن که زمانش بپرورد
سعدی » گلستان » باب هفتم در تأثیر تربیت » حکایت شمارهٔ ۱۲:از من بگوی حاجی مردم گزای را - کاو پوستین خلق به آزار میدرد
سعدی » رسائل نثر » شمارهٔ ۶ - تقریرات ثلاثه:از من بگوی حاجی مردم گزای را - کاو پوستین خلق به آزار میدرد
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۴۴۱:وداع یار گرامی نمی توانم کرد - که بیش زَهرِ جدایی نمی توانم خورد
سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۲۱:غریب شهر کسان تا نبوده باشد مرد - ازو درست نیاید غم غریبان خورد
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۱:مکن نماز بر آن هیچ کس که هیچ نکرد - که عمر در سرِ تحصیلِ مال کرد و نخورد
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۴۴۷:مرا مسخّر عقل مجاز نتوان کرد - که رند را به ستم توبه باز نتوان کرد
سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۱۳:به روی خود درِ طمّاع باز نتوان کرد - چو باز شد، به دُرُشتی فراز نتوان کرد
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۴۵۷:زمانه عهد و وفا عاقبت ز سر گیرد - مفارقت ز میان من و تو برگیرد
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۳:کدام چاره سگالم که با تو درگیرد - کجا روم که دل من دل از تو برگیرد
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۴۸۲:اگر به جایِ تو ما را کسی دگر باشد - به جز خیال نه ممکن بود اگر باشد
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۶۸:کسی به حمد و ثنای برادران عزیز - ز عیب خویش نباید که بیخبر باشد
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۵۰۲:مرا در سینه سودای تو باشد - سواد دیده در پای تو باشد
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۵:اگر سروی به بالای تو باشد - نه چون بشن دلارای تو باشد
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۵۲۸:محققان که ز خُمخانهٔ ازل مستند - نخست نیست بباشند و بعد از آن هستند
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۵۳۶:بیار باده و ما را ثلاثه ای در بند - که عزم توبه نداریم بعد از این یک چند
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۷۷:حریف عمر به سر برده در فسوق و فجور - به وقت مرگ پشیمان همی خورد سوگند
سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۲۴:نیافرید خدایت به خلق حاجتمند - به شکر نعمت حق در به روی خلق مبند
سعدی » گلستان » باب هفتم در تأثیر تربیت » حکایت شمارهٔ ۱۷:به کارهای گران مرد کاردیده فرست - که شیر شرزه در آرد به زیر خمّ کمند
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۵۵۴:در سرم شوری تقاضا می کند - رغبت دیوانگی ها می کند
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۱:میل بین کان سروبالا میکند - سرو بین کاهنگ صحرا میکند
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۵۵۷:مجاوران صوامع مگر نمی دانند - که ساکنان خرابات عشق مردانند
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۹۴:چو نیکبخت شدی ایمن از حسود مباش - که خار دیدهٔ بدبخت نیکبختانند
سعدی » گلستان » باب سوم در فضیلت قناعت » حکایت شمارهٔ ۲۷:وجودِ مردمِ دانا مثالِ زرِّ طِلیست - که هر کجا بروَد قدر و قیمتش دانند
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۵۷۲:ما را نه ممکن است که از تو به سر شود - گر حکمِ آفرینشِ عالم دگر شود
سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۳۴:گر هیمه عود گردد و گر سنگ در شود - مشنو که چشم آدمی تنگ پر شود
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۵۸۱:زهی مراد اگر از دست رفته بازآید - به دست وانۀ امّیدِ من چو بازآید
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۴:به کوی لاله رخان هر که عشقباز آید - امید نیست که دیگر به عقل بازآید
سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۹:بدین امید به سر شد، دریغ، عمرِ عزیز - که آنچه در دلم است از دَرَم فراز آید
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۵۸۶:حذر ز فتنۀ آن ترکِ مست می باید - چنان که هر که بگیرد ز دست برباید
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۶:به حسن دلبر من هیچ در نمیباید - جز این دقیقه که با دوستان نمیپاید
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۹:فراق را دلی از سنگ سختتر باید - مرا دلیست که با شوق بر نمیآید
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۰:مرو به خواب که خوابت ز چشم بِرباید - گرت مشاهدهٔ خویش در خیال آید
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۲۰:حقیقتیست که دانا سرای عاریتی - ز بهر هشتن و پرداختن نفرماید
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۲۱ - در مدح صاحب دیوان:سفینهٔ حکمیات و نظم و نثر لطیف - که بارگاه ملوک و صدور را شاید
سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۱۴:گمان مبر که جهان اعتماد را شاید - که بیعدم نبود هر چه در وجود آید
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۵۹۱:ما را به سرِ کویِ خرابات برآرید - این کارِ مهم تر ز مهمّات بر آرید
سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱:از صومعه رختم به خرابات برآرید - گرد از من و سجادهٔ طامات برآرید
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۵۹۴:زان گوشۀ دهن که شکر می کنی نثار - یک بوسه بی مِکاس بده جانِ من بیار
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۳۶:فریاد پیرزن که برآید ز سوز دل - کیفر برد ز حملهٔ مردان کارزار
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۵۹۷:ساقیا تا خاطرم گیرد قرار - بیش تر هین هان بده کاسی سه چار
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۹۵:گرت خوی من آمد ناسزاوار - تو خوی نیک خویش از دست مگذار
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۵۹۸:به هیچ بندگیی گرچه نیستم در کار - تو شرطِ بنده نوازیِ خود فرو مگذار
سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۶ - در ستایش شمسالدین محمد جوینی صاحب دیوان:به هیچ یار مده خاطر و به هیچ دیار - که بر و بحر فراخست و آدمی بسیار
سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۷ - مطلع دوم:کجا همی روَد این شاهد شکر گفتار؟ - چرا همی نکند بر دو چشم من رفتار؟
سعدی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۱۰:تو آن نهای که به جور از تو روی برپیچند - گناه تست و من استادهام به استغفار
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۲۹:برای ختم سخن دست بر دعا داریم - امیدوار قبول از مهیمن غفار
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۳۰:به قفل و پرهٔ زرین همی توان بستن - زبان خلق و به افسون دهان شیدا مار
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۳۳:چو رنج بَرنَتَوانی گرفتن از رنجور - قدم زِ رفتن و پرسیدنش دریغ مَدار
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۳۷:نگین ختم رسالت پیمبر عربی - شفیع روز قیامت محمد مختار
سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۳۹:نهاد بد نپسندد خدای نیکوکار - امیر خفته و مردم ز ظلم او بیدار
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۵۹۹:هم چنین عمری ست تا دیوانه وار - دست بر سر می زنم از عشقِ یار
سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۸ - در مدح امیر انکیانو:بس بگردید و بگردد روزگار - دل به دنیا در نبندد هوشیار
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۳۹:هر که خیری کرد و موقوفی گذاشت - رسم خیرش همچنان بر جای دار
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۶۰۰:ای صنمِ خرگهی خیمه برون زد بهار - گر ز جهان آگهی بادۀ نوشین بیار
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۶۰۲:باغ چو دیباوشیست در قدم نوبهار - نالۀ مرغان خوش است بر رخِ گُل زار زار
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۵:خفتن عاشق یکیست بر سر دیبا و خار - چون نتواند کشید دست در آغوش یار
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۶:دولت جان پرورست صحبت آمیزگار - خلوت بی مدعی سفره بی انتظار
سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳:ره به خرابات برد، عابد پرهیزگار - سفرهٔ یکروزه کرد، نقد همه روزگار
سعدی » دیوان اشعار » ملحقات و مفردات » شمارهٔ ۱۴:باد بهاری وزید، از طرف مرغزار - باز به گردون رسید، نالهٔ هر مرغزار
سعدی » گلستان » باب سوم در فضیلت قناعت » حکایت شمارهٔ ۲۵:قَدْ شٰابَهَ بِالْوَرَیٰ حِمارٌ - عِجْلاً جَسَداً لَهُ خُوارٌ
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۶۰۳:فراموش کردم بلاد و دیار - که برگشت بخت و بیفتاد کار
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۳۴:خداوند کشور خطا میکند - شب و روز ضایع به خمر و خمار
سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۴۰:بزرگی نماند بر آن پایدار - که مردم به چشمش نمایند خوار
سعدی » گلستان » دیباچه:کرم بین و لطف خداوندگار - گنه بنده کرده است و او شرمسار
سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۲۰:نمانَد ستمکارِ بدروزگار - بماند بر او لعنتِ پایدار
سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۳۰:حریفِ ترشرویِ ناسازگار - چو خواهد شدن دست پیشش مدار
سعدی » گلستان » باب ششم در ضعف و پیری » حکایت شمارهٔ ۲:ز خود بهتری جوی و فرصت شمار - که با چون خودی گم کنی روزگار
سعدی » رسائل نثر » شمارهٔ ۳ - رسالهٔ نصیحة الملوک [۷۶-۱۵۱]:چو ما را به غفلت بشد روزگار - تو باری دمی چند فرصت شمار
سعدی » رسائل نثر » شمارهٔ ۳ - رسالهٔ نصیحة الملوک [۷۶-۱۵۱]:چو بیداد کردی توقع مدار - که نامت به نیکی رود در دیار
سعدی » رسائل نثر » شمارهٔ ۴ - رساله در عقل و عشق:در این ورطه کشتی فرو شد هزار - که پیدا نشد تختهای بر کنار
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۶۰۶:بهر لِلّه امشب ای بادِ سحر - بر سوادِ شهرِ قاین کن گذر
سعدی » مواعظ » مثنویات » شمارهٔ ۳۹:الا تا ننگری در روی نیکو - که آن جسمست و جانش خوی نیکو
سعدی » مواعظ » مثنویات » شمارهٔ ۴۰:جوان سخت رو در راه باید - که با پیران بیقوّت بپاید
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۱۷:حذر کن زآنچه دشمن گوید آن کن - که بر زانو زنی دست تغابن
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۵۳:چو کنعان را طبیعت بی هنر بود - پیمبرزادگی قدرش نیفزود
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۶۱۰:دل از دست دادم به پیرانه سر - بلا را برانگیختم معتبر
حکیم نزاری » دستورنامه » بخش ۲۵ - نو باده:به نوباده هر هفته یاری مَکُن - به همبر مزن عهدِ یار کهُن
سعدی » گلستان » دیباچه:زبان در دهان ای خردمند چیست؟ - کلید در گنج صاحب هنر
سعدی » رسائل نثر » شمارهٔ ۲ - رسالهٔ نصیحة الملوک [۱-۷۵]:اگر هست مرد از هنر بهره ور - هنر خود بگوید نه صاحب هنر
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۶۱۷:هرگزم عشق نشد از سرِ پُر سودا دور - عشق از مشعلۀ نار برانگیزد نور
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۶۲۱:در جهان دبدبهٔ عشقِ من افتاد چو صور - شد چنین قصّهٔ من در همه عالم مشهور
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۲:به فلک میرسد از روی چو خورشید تو نور - قل هو الله احد چشم بد از روی تو دور
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۶۲۲:مرا ز کوی تو آواره کرد بخت نفور - ز روی خوب تو دورم که چشم بد ز تو دور
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۶۲۳:خمار چشم تو دادهست چشمها را نور - تو چشم خویش نگهدار تا شود مستور
سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۹ - تغزل در ستایش شمسالدین محمد جوینی صاحب دیوان:نظر دریغ مدار از من ای مه منظور - که مه دریغ نمیدارد از خلایق نور
سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۴۸:نماند حاتمِ طایی ولیک تا به ابد - بمانْد نامِ بلندش به نیکویی مشهور
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۶۲۴:ز نامردی ندارم طاقت نور - بدین عذرم که خواهد داشت معذور
سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۴۱:چه داند خوابناک مست مخمور - که شب را چون به روز آورد رنجور
سعدی » گلستان » باب سوم در فضیلت قناعت » حکایت شمارهٔ ۲۷:چه خوش گفت آن تهیدستِ سلحشور: - جویِ زر بهتر از پنجاه من زور.
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۶۲۷:گر مرا عقل کشد پای و سر اندر زنجیر - نیست از کوی توام یک نفس ای دوست گزیر
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۹:ما در این شهر غریبیم و در این ملک فقیر - به کمند تو گرفتار و به دام تو اسیر
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۶۲۸:هین که به جان آمدهام دست گیر - رحم کن و بار دگر در پذیر
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۵:از همه باشد به حقیقت گزیر - وز تو نباشد که نداری نظیر
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۶۳۵:مرا که دست به روی خرد نهادم باز - به تَرهاتِ دگر مشتغل ندارد باز
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۶۴۰:اگر چنان که تو دانی و من به خلوت راز - شبی دگر به مراد دلت ببینم باز
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۶۴۶:نه محرمی و نه یاری موافق و دم ساز - غم تو با که خورم با که برگشایم راز
سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۱ - در وصف شیراز:خوشا سپیدهدمی باشد آنکه بینم باز - رسیده بر سر الله اکبر شیراز
سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۲ - در لیلةالبراة فرمودهاست:شبی چنین در هفت آسمان به رحمت باز - ز خویشتن نفسی ای پسر به حق پرداز
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۴۳:جزای نیک و بد خلق با خدای انداز - که دست ظلم نماند چنین که هست دراز
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۴۴:گروهی از سر بیمغز بیخبر گویند - بریده به سر بدگوی تا نگوید راز
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۶۵۰:اگرچه دل به کسی داد، جان ماست هنوز - به جان او که دلم بر سر وفاست هنوز
سعدی » دیوان اشعار » ملحقات و مفردات » شمارهٔ ۱۶:اگر چه دل به کسی داد، جان ماست هنوز - به جان او که دلم بر سر وفاست هنوز
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۶۶۴:تویی یار دیرینهٔ همنفس - نباشد به جای توام هیچکس
سعدی » مواعظ » مثنویات » شمارهٔ ۴۶:به یک سال در جادویی ارمنی - میان دو شخص افکنَد دشمنی
سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۲۹:به دیدارِ مردم شدن عیب نیست - ولیکن نه چندان که گویند: بس
سعدی » گلستان » باب چهارم در فواید خاموشی » حکایت شمارهٔ ۶:سخن گرچه دلبند و شیرین بود - سزاوارِ تصدیق و تحسین بود
سعدی » گلستان » باب ششم در ضعف و پیری » حکایت شمارهٔ ۱:دمی چند گفتم بر آرم به کام - دریغا که بگرفت راه نفس
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۱۰۳:موحد چه در پای ریزی زرش - چه شمشیر هندی نهی بر سرش
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۶۷۲:خوش است عالمِ رندان و صحبتِ او باش - بیا دمی به علی رغمِ عاقلان خوش باش
سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴:گناه کردن پنهان به از عبادت فاش - اگر خدای پرستی هواپرست مباش
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۶۷۶:دلا خاک در دیدۀ عقل پاش - نه از خویشتن عاقلی بر تراش
سعدی » گلستان » باب سوم در فضیلت قناعت » حکایت شمارهٔ ۲۷:چه خوش گفت بَکْتاش با خَیْلْتاش - چو دشمن خراشیدی، ایمن مباش
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۶۸۳:درونِ سینه یی دارم پر آتش - دلی از آتشی چون آبِ رز خوش
سعدی » مواعظ » مثنویات » شمارهٔ ۴۴:بکوش امروز تا گندم بپاشی - که فردا بر جوی قادر نباشی
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۶۹۱:هنوز اگرچه جفا دیده می روم ز برش - وفا کنم به دو چشم از میانِ جان به سرش
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۶۴:خری که بینی و باری به گل درافتاده - به دل بر او شفقت کن ولی مرو به سرش
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۶۹۷:هر که ما را دوست دارد خلق گردد دشمنش - ترک خود باید گرفت آن را که باید با منش
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۷:چون برآمد ماه روی از مطلع پیراهنش - چشم بد را گفتم الحمدی بدم پیرامنش
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۷۰۴:پیر خرابات به من گفت دوش - ای پسر از خویش مگوی و خموش
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۷:گر یکی از عشق برآرد خروش - بر سر آتش نه غریب است جوش
سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۴۵:زندهدل از مرده نصیحت نیوش - مردهدل از زنده نگیرد به گوش
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۷۰۵:کمند است آنکه افکندهست بر دوش - ندانم یا نغوله بر بنا گوش
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۷۱۳:بیا جانا جهان بر من بمفروش - بیا تا یک دمت گیرم در آغوش
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۳:خطا کردی به قول دشمنان گوش - که عهد دوستان کردی فراموش
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۴:قیامت باشد آن قامت در آغوش - شراب سلسبیل از چشمه نوش
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۵:یکی را دست حسرت بر بناگوش - یکی با آن که میخواهد در آغوش
سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۲۱:نگویند از سر بازیچه حرفی - کز آن پندی نگیرد صاحبِ هوش
سعدی » گلستان » باب هفتم در تأثیر تربیت » حکایت شمارهٔ ۷:فراموشت نکرد ایزد در آن حال - که بودی نطفهٔ مدفون و مدهوش
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۷۰۶:با شمع درآمد از درم دوش - می در سر و سر ز می پر از جوش
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۷۰۷:آمد بر من نگار من دوش - افکنده دو زلف شست بر دوش
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۷۱۵:آن موی بریده بر بنا گوش - کشته ست مرا و کرده مدهوش
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۷۱۶:ای زلف تو تکیه کرده بر گوش - وی جعد تو حلقه گشته بر دوش
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۷۱۹:خوش عالم عاقلان مدهوش - خوش وقت سخن وران خاموش
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۶:رفتی و نمیشوی فراموش - میآیی و میروم من از هوش
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۷۱۰:ای دل از گردش ایام مخالف مخروش - با قضایی که ز تدبیر برون است مکوش
سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۶:هر که فریادرسِ روز مصیبت خواهد - گو در ایّامِ سلامت به جوانمردی کوش
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۷۵۱:عشق است فراخ و سینهای تنگ - راهی ست دراز و مرکبی لنگ
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۴:ساقی بده آن شراب گلرنگ - مطرب بزن آن نوای بر چنگ
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۷۵۲:مرا مکابره کشته ست بی خصومت و جنگ - به جفتِ چشمِ سیاه آن نگارِ سبز آرنگ
سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۱۶:مکن فراخرَوی در عمل، اگر خواهی - که وقتِ رفعِ تو، باشد مجالِ دشمن تنگ
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۷۵۷:نه بی تو طاقتِ صبر و نه با تو رویِ وصال - ترا ز من چو مرا از جهان گرفت ملال
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۷:جزای آن که نگفتیم شکر روز وصال - شب فراق نخفتیم لاجرم ز خیال
سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۶ - پند و موعظه:توانگری نه به مال است پیش اهل کمال - که مال تا لب گور است و بعد از آن اَعمال
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۵۹:چنانکه مشرق و مغرب به هم نپیوندند - میان عالم و جاهل تألفست محال
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۶۱:کَسان که تلخیِ حاجت نیازمودَستَند - تُرُش کنند و بِتابند روی از اهلِ سؤال
سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۱۳:قرار بر کفِ آزادگان نگیرد مال - نه صبر در دلِ عاشق نه آبْ در غربال
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۷۵۹:صخره ای بر راهِ ما بود از خیال - برگرفت آن صخره را از ره جمال
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۶۰:خواجه تشریفم فرستادی و مال - مالت افزون باد و خصمت پایمال
سعدی » رسائل نثر » شمارهٔ ۶ - تقریرات ثلاثه:خواجه تشریفم فرستادی و مال - مالت افزون باد و خصمت پایمال
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۷۶۰:کجا شدی که فراتر نمی شوی ز مقابل - چه غایبی که چنین حاضری به شکل و شمایل
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۷۸۳:مرا چو مست روان کرده بوده اند از اوّل - هنوز مستم و ثابت قدم نه مستِ مُزلزل
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۶:مرا رسد که برآرم هزار ناله چو بلبل - که احتمال ندارم ز دوستان ورقی گل
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۷۶۲:تویی که بر تو نباشد مرا نظیر و بدل - منم که از تو نگردم جدا به تیغِ اجل
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۷۷۳:به جز ملامتم از دل نمی شود حاصل - چه می کنم ز چنین دل که خاک بر سرِ دل
سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۴ - در ستایش علاءالدین جوینی صاحب دیوان:هر آدمی که نظر با یکی ندارد و دل - به صورتی ندهد صورتیست لایعقل
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۶۲:به مرگ خواجه فلان هیچ گم نگشت جهان - که قائمست مقامش نتیجهٔ قابل
سعدی » گلستان » باب چهارم در فواید خاموشی » حکایت شمارهٔ ۱۳:به تیشه کس نخراشد ز رویِ خارا گِل - چنان که بانگِ درشت تو میخراشد دل
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۷۷۱:بیا دل ز دنیایِ دون بر گسل - که بس رونقی نیست در آب و گل
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۷۸۱:اگر دورم از تو به آب و به گِل - ولی با تو باشم به جان و به دل
سعدی » گلستان » باب پنجم در عشق و جوانی » حکایت شمارهٔ ۲۰:یکی کرده بی آبرویی بسی - چه غم دارد از آبروی کسی
سعدی » گلستان » باب هفتم در تأثیر تربیت » جدال سعدی با مدعی در بیان توانگری و درویشی:خداوندِ مکنت به حق مشتغل - پراکندهروزی، پراکندهدل
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۷۸۷:نشسته ام به خیالی که می پزم مشغول - سری ز عقل نفور و دلی ز خلق ملول
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۰:من ایستادهام اینک به خدمتت مشغول - مرا از آن چه که خدمت قبول یا نه قبول
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۱:نشسته بودم و خاطر به خویشتن مشغول - در سرای به همکرده از خُروج و دُخول
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۷۸۹:ز راهِ لطف درین کلبۀ خراب خرام - که من ترا ز تو خواهم نه نامه و نه پیام
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۷۹۰:هزار شکر که برگشتم از سفر به مقام - به رغمِ دشمنی و دیدم جمالِ دوست به کام
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۶:چو بلبل سحری برگرفت نوبت بام - ز توبه خانه تنهایی آمدم بر بام
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۷:حکایت از لب شیرین دهان سیم اندام - تفاوتی نکند گر دعاست یا دشنام
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۸:زهی سعادت من کهم تو آمدی به سلام - خوش آمدی و علیک السلام و الاکرام
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۲:مرا دو دیده به راه و دو گوش بر پیغام - تو مُستریح و به افسوس میرود ایام
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۶۳:خطاب حاکم عادل مثال بارانست - چه در حدیقهٔ سلطان چه بر کنیسهٔ عام
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۶۴:ضرورت است که آحاد را سَری باشد - وگرنه مُلک نگیرد بههیچروی نظام
سعدی » گلستان » باب سوم در فضیلت قناعت » حکایت شمارهٔ ۲۷:هر آن که گردشِ گیتی به کینِ او برخاست - به غیرِ مصلحتش رهبری کند ایّام
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۷۹۱:ماهِ نو بنمود رخ سار از غمام - ساقیا عید آمد آخر شد صیام
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۵:انتبه قبل السحر یا ذالمنام - نوبت عشرت بزن پیش آر جام
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۹:ساقیا می ده که مرغ صبح بام - رخ نمود از بیضه زنگارفام
سعدی » گلستان » باب پنجم در عشق و جوانی » حکایت شمارهٔ ۲۰:این دو چیزم بر گناه انگیختند - بخت نافرجام و عقل ناتمام
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۷۹۸:دلِ گم کرده را چندان که می جویم نمی یابم - همان به تر که بر دنبالِ مرغِ رفته نشتابم
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۴:من اندر خود نمییابم که روی از دوست برتابم - بدار ای دوست دست از من که طاقت رفت و پایابم
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۸۰۷:آوازه در افتاد که من توبه شکستم - نه نه نه چنان است که من توبه پرستم
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۶:گو خلق بدانند که من عاشق و مستم - آوازه درست است که من توبه شکستم
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۸۱۴:ندارم کار با افلاک و انجم - من و پایِ خم و خشتِ سرِ خم
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۹۳۲:بیا تا کژ نشینم راست گویم - غلامِ قامت چالاک اویم
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۳:رفیق مهربان و یار همدم - همه کس دوست میدارند و من هم
سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۷ - در ستایش امیرانکیانو:بسی صورت بگردیدست عالم - وزین صورت بگردد عاقبت هم
سعدی » گلستان » دیباچه:در این مدت که ما را وقت خوش بود - ز هجرت ششصد و پنجاه و شش بود
سعدی » گلستان » باب سوم در فضیلت قناعت » حکایت شمارهٔ ۲:من آن مورم که در پایم بمالند - نه زنبورم که از دستم بنالند
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۱۶:پسندیدهست بخشایش ولیکن - منه بر ریش خلقآزار مرهم
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۸۱۹:به فلک می رسد از فرقتِ تو فریادم - تا نگویی که من از بندِ غمت آزادم
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۸۲۰:یادِ آن کس که نرفته ست دمی از یادم - شادیِ جان کسی کز غم او دل شادم
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۱:من از آن روز که در بند توام آزادم - پادشاهم که به دست تو اسیر افتادم
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۸۲۵:شبانِ تا به سحر گردِ شهر می گردم - کسی نکرد ازین بی خودی که من کردم
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۳:هزار عهد بکردم که گرد عشق نگردم - همی برابرم آید خیال روی تو هر دم
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۸۲۷:چندان که در سلوک ز خود پیش تر شدم - هر بار زنده باز به جانی دگر شدم
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۴:از در درآمدی و من از خود به در شدم - گفتی کز این جهان به جهان دگر شدم
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۸۲۸:مرا که از تو میسّر نمی شود یک دم - دمی که بی تو برآید نه دم بود که ندم
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۸۵۲:به دیده ی دل ناظر به هر چه در نگرم - خیال دوست بود در برابر نظرم
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۸۹۰:خراب کرده ی چشمان پر خمار توام - به هم برآمده از زلف تاب دار توام
سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۸ - در تهنیت اتابک مظفرالدین سلجوقشاه ابن سلغر:خدای را چه توان گفت شکر فضل و کرم - بدین نظر که دگرباره کرد بر عالم
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۸۳۷:ز بس مشقّت و محنت که در سفر بکشیدم - به جان رسیدم و در آرزوی دل نرسیدم
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۱:دو هفته میگذرد کآن مه دوهفته ندیدم - به جان رسیدم از آن تا به خدمتش نرسیدم
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۸۳۸:اگر وصال میسّر شود دگر بارم - فراق بیش فریبم دهد نپندارم
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۶:شب دراز به امید صبح بیدارم - مگر که بوی تو آرد نسیم اسحارم
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۷:من آن نیام که دل از مهرِ دوست بردارم - و گر ز کینهٔ دشمن به جان رسد کارم
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۸۴۶:که میبرد ز رفیقان به دوستان خبرم - که من چگونه به درد از جهان همی گذرم
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۴:نرفت تا تو برفتی خیالت از نظرم - برفت در همه عالم به بی دلی خبرم
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۵:یک امشبی که در آغوش شاهد شکرم - گرم چو عود بر آتش نهند غم نخورم
سعدی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۱۳:مرا به صورت شاهد نظر حلال بود - که هرچه مینگرم شاهدست در نظرم
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۸۴۷:آخر ای راحت جان جور تو تا چند برم - وز پی وصل تو خوناب جگر چند خورم
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۸۵۳:توبه ای کردم و گفتم که دگر می نخورم - تا منم باز دگر نام من و می نبرم
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۳:میروم وز سر حسرت به قفا مینگرم - خبر از پای ندارم که زمین میسپرم
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۸۴۹:یاد باد آن شب که در بیت الحرم - خلوتی کردیم با یاران به هم
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۸۷۰:مریم دوشیزه عیسی در شکم - چیست میدانی عنب خیر النعم
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۸۹۱:من کی ام تا گویمت آنِ توام - کافر غیر ار مسلمان توام
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۴:وقتها یک دم برآسودی تنم - قال مولايَ لِطَرفي لا تَنَم
سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۲۰:چون در آواز آمد آن بَرْبَط سرای - کدخدا را گفتم: از بهر خدای
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۸۶۹:ای امیدم به تو نومید مکن از خویشم - ناشکیبم ز تو بردار حجاب از پیشم
سعدی » دیوان اشعار » ملحقات و مفردات » شمارهٔ ۲۰:دیدی ای دل که دگر باره چه آمد پیشم - چه کنم با که بگویم چه خیال اندیشم؟
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۸۷۴:بیا بیا صنما بیش از این مرنجانم - دمی به لطف دلم ده که بس پریشانم
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۳۰:یکی یهود و مسلمان نزاع میکردند - چنان که خنده گرفت از حدیث ایشانم
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۸۷۵:اگر عشق تو شد در خون جانم - قضا از خویشتن چون بگذرانم
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۹:مرا تا نقره باشد میفشانم - تو را تا بوسه باشد میستانم
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۸۷۷:جان برای تو که هم دردی و هم درمانم - سر فدای تو که هم جانی و هم جانانم
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۳:آن نه روی است که من وصف جمالش دانم - این حدیث از دگری پرس که من حیرانم
سعدی » رسائل نثر » شمارهٔ ۴ - رساله در عقل و عشق:آن نه رویی ست که من وصف جمالش دانم - این حدیث از دگری پرس که من حیرانم
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۸۷۸:مرا دیوانه می خوانند و با دیوانه می مانم - ز خود بیگانه می دانند و هم من نیز می دانم
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۴:اگر دستم رسد روزی که انصاف از تو بستانم - قضای عهدِ ماضی را شبی دستی برافشانم
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۹۱۰:بقایِ عمرِ تو بادا گزینه یارِ قدیم - که ما ز هجرِ تو کردیم جان به حق تسلیم
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۷۲ - در مدح:نظر که با همه داری به چشم بخشایش - درر که بر همه باری ز ابر کف کریم
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۹۱۱:با تو دارم هرچه دارم از جدید و از قدیم - باز از کونین نه امید می دارم نه بیم
سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴:باد گلبوی سحر خوش میوزد خیز ای ندیم - بس که خواهد رفت بر بالای خاک ما نسیم
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۹۲۲:میروی ای در دلِ تنگم مقیم - بازنگر از سرِ لطفِ عمیم
سعدی » گلستان » باب سوم در فضیلت قناعت » حکایت شمارهٔ ۲۶:دست دراز از پیِ یک حبّه سیم - به که بِبُرَّند به دانگی و نیم
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۹۳۷:به غم بنشسته ام سر در گریبان - ز اندوه عزیزان و حبیبان
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۸:خوشا و خُرّما وقت حبیبان - به بوی صبح و بانگ عندلیبان
سعدی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۱۴:شبی خواهم که پنهانت بگویم - نهان از آشنایان و غریبان
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۹۵۹:چه میخواهی پیاپی عهد بستن - چو عادت کردهای پیمان شکستن
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۹:نبایستی هم اول مهر بستن - چو در دل داشتی پیمان شکستن
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۸۲:چو میدانستی افتادن به ناچار - نبایستی چنین بالا نشستن
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۹۶۲:تنم جایی و دل جایی ندارم زَهرهٔ گفتن - دلم آن جا و تن زاین جا ندارد قوت رفتن
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۰:خلاف دوستی کردن به ترک دوستان گفتن - نبایستی نمود این روی و دیگر باز بنهفتن
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۹۶۳:ای روح من در قلب تو چون جان تو در جسم تن - این جا نداند هر کسی تا من تو ام یا خود تو من
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۹۸۸:ای پیک مشتاقان بگو امشب بدان پیمانشکن - کز دوستانِ معتقد شوخی مکن دل بر مکن
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۱۵:دشمن چو بینی ناتوان لاف از بروت خود مزن - مغزیست در هر استخوان مردیست در هر پیرهن
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۹۶۵:نمیتوان دل یاری زخود بیازردن - نه نیز هم دل خود را ز غیر آزردن
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۹۷۳:مرا به فخر بود طوق فقر در گردن - خطا بود به نعیم خسان طمع کردن
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۳:چه خوش بود دو دلارام دست در گردن - به هم نشستن و حلوای آشتی خوردن
سعدی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۱۶ - از او بپرس!:کسی ملامتم از عشق روی او میکرد - که خیره چند شتابی به خون خود خوردن؟
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۹۶۶:تا نگویی تو ندانم که چه باید کردن - هر چه گویی بنهم حکم قضا را گردن
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۹۶۷:توبه کردم که دگر توبه نخواهم کردن - باش گو چون رگ جان خون رزم در گردن
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۴:دست با سرو روان چون نرسد در گردن - چارهای نیست به جز دیدن و حسرت خوردن
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۹۸۱:ز بامِ مسجد الأقصی مؤذّن - چو قامت گفت نتوان بود ساکن
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۳:بکن چندان که خواهی جور بر من - که دستت بر نمیدارم ز دامن
سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۵۷:دلت خوش باد و چشم از بخت روشن - به کام دوستان و رغم دشمن
سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۳۱:خلافِ رایِ سلطان رای جُستن - به خونِ خویش باشد دست شستن
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۱۸:شبانی با پدر گفت: ای خردمند - مرا تعلیم ده پیرانه یک پند
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۹۹۷:آبِروی خود ببردم در میانِ انجمن - از چه از من راست بشنو از دلِ بیخویشتن
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۷۵:گر بدانستی که خواهد مرد ناگه در میان - جامه چندین کی تنیدی پیله گرد خویشتن
-
حکیم نزاری » دستورنامه » بخش ۹ - تضمین بیت شیخ اجل سعدی:به تکرار و تذکار عادت کنند - بدین بیتِ تضمینِ اعادت کنند
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۹۸:دگر باره کردم اعادت به می - اِلی اصلِه یَرجع کلُّ شَی
سعدی » گلستان » باب سوم در فضیلت قناعت » حکایت شمارهٔ ۲۷:چو پرخاش بینی تحمّل بیار - که سهلی ببندد درِ کارزار
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۲۰:نشاید بنیآدم خاکزاد - که در سر کند کبر و تندی و باد
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۸۷:مکن رحم بر گاو بسیاربار - که بسیارخسب است و بسیارخوار
-
حکیم نزاری » دستورنامه » بخش ۳۳ - نقل شراب:اطبّا ز نُقل اندک آوردهاند - به مقدارِ حاجت صفت کردهاند
سعدی » گلستان » باب سوم در فضیلت قناعت » حکایت شمارهٔ ۲۴:چو آید ز پی دشمنِ جانستان - ببندد اجل پایِ اسبِ دوان
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۲۶:ترش گرفته دو ابرو و لب چنان شیرین - به خشم سر که میامیز بر عسل چندین
سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴۸ - در ستایش صاحب دیوان:تبارک الله از آن نقشبند ماء مهین - که نقش روی تو بستست و چشم و زلف و جبین
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۲۷:چون کنم برگ شکیبایی ندارم بیش ازین - یار شد در پرده و بر زد مرا بر در چنین
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۲۸:ایّها الخمّار مخموریم و رنجور و حزین - کی روا باشد بگو بگذاشتن ما را چنین
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۳۶:ای که از مکرِ عدو بر خویش میپیچی چنین - نصِّ قرآن گوش کن والله خیرالماکرین
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۶:صبحم از مشرق برآمد باد نوروز از یمین - عقل و طبعم خیره گشت از صنع رب العالمین
سعدی » مواعظ » مراثی » در زوال خلافت بنیعباس:آسمان را حق بود گر خون بگرید بر زمین - بر زوال ملک مستعصم امیرالمؤمنین
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۳۰:عشق با هر کس که گردد هم نشین - هم ز کفر آزاد ماند هم ز دین
سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴۷ - در ستایش شمسالدین حسین علکانی:ای محافل را به دیدار تو زین - طاعتت بر هوشمندان فرض عین
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۴۹:ندانم آفتاب است آن اگر رو - کمندِ عنبرین است آن اگر مو
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۹:من از دست کمانداران ابرو - نمییارم گذر کردن به هر سو
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۵۹:ما میرویم و با تو نکرده وداعِ راه - جان بر دهان رسیده و بسته دهان ز آه
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۶:آن سرو ناز بین که چه خوش میرود به راه - وآن چشم آهوانه که چون میکند نگاه
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۶۰:اگر در عالمِ غیبم دهی راه - شود بر من زبانِ خلق کوتاه
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۸۸:زمان ضایع مکن در علم صورت - مگر چندان که در معنی بری راه
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۷۸:ساقی میِ شوق ناک در ده - بر سرکش و ده به دست و سر ده
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۹۷:دونان نخورند و گوش دارند - گویند امید به که خورده
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۰۰:گرانجانی مکن یارا مشو در خوابِ مستانه - چو بانگِ صبح بشنیدی سبک برخیز مردانه
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۰۱:مسلمانان دگرباره به کوی افتادم از خانه - ندانم تا چه بودستم که نه خویشم نه بیگانه
سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵:شبی در خرقه رندآسا، گذر کردم به میخانه - ز عشرت میپرستان را، منور بود کاشانه
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۱۲:نگاه میکنم از هر چه آفرید خدای - مرا سه چیز خوش آمد درین بهشت سرای
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۱۴:که میبرد خبر از من بدان جهان آرای - که زینهار تو و عهدِ من برایِ خدای
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۲۰:دل شکسته ی ما را رعایتی فرمای - به پرسشی چه شود الله الله از سرِ پای
سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۵۲ - پند و اندرز:به نوبتاند ملوک اندرین سپنج سرای - کنون که نوبتِ تست ای ملک به عدل گرای
سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۶۶:نداند آنکه درآورد دوستان از پای - که بیخلاف بجنبند دشمنان از جای
سعدی » گلستان » باب هفتم در تأثیر تربیت » حکایت شمارهٔ ۱۷:نه هر که موی شکافد به تیر جوشنخای - به روز حملهٔ جنگاوران بدارد پای
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۱۸:به مزدِ جان خود بر من ببخشای - دمی در کلبه ی احزان ما آی
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۹۲:نخواهی کَز بزرگان جُور بینی - عزیزِ من، به خُردان بَرببخشای
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۲۱:گر نداری خبر از چشمه ی حیوان به من آی - تا به سرچشمه ی خضرت برم انگشت نمای
سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۵۳ - در ستایش ترکان خاتون و پسرش اتابک محمد:چه دعا گویمت ای سایهٔ میمون همای - یارب این سایه بسی بر سر اسلام بپای
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۹۰:تا تو فرمان نبری خلق به فرمان نروند - هرگزش نیک نباشد بد نیکی فرمای
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۲۸:اگر عنانِ عنایت به سوی ما تابی - مگر بود که مرا زنده باز دریابی
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۸:تو خون خلق بریزی و روی درتابی - ندانمت چه مکافاتِ این گنه یابی
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۴۱:چه شب بود آن که از ما برشکستی - کزان شب باز در در وصل بستی
سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۲۳:چو کردی با کلوخانداز پیکار - سرِ خود را به نادانی شکستی
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۴۷:کاشکی ما را جفا از پیشِ ما برداشتی - کز وجود ناقص ما ذره ای نگذاشتی
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۸:یاد میداری که با من جنگ در سر داشتی - رای رای توست خواهی جنگ خواهی آشتی
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۵۲:نه قلزمم که به هم در شوم به هر بادی - که در میانه دلم هست کوه فولادی
سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۵۴ - در ستایش:به خرمی و به خیر آمدی و آزادی - که از صروف زمان در امان حق بادی
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۵۸:گر هیچ صبا به ما گذر کردی - وز دوست به ما پیامی آوردی
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۴:دیدی که وفا به جا نیاوردی - رفتی و خلاف دوستی کردی
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۶۴:ز حد بمی بری ای دوست نا جوان مردی - غمِ تو چند خورم بس که خونِ من خوردی
سعدی » گلستان » باب هفتم در تأثیر تربیت » جدال سعدی با مدعی در بیان توانگری و درویشی:مکن ز گردش گیتی شکایت ای درویش - که تیرهبختی اگر هم بر این نسق مردی
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۶۸:نمازِ شام رسید ای بتِ سمرقندی - بساز چنگ و بزن پرده نهاوندی
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۶۹:رسید جان به دهانم ز آرزومندی - مقام مرحمت است این نه موضعِ تندی
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۷۰:رسید جان به لبم از بس آرزومندی - هنوز وقت نیامد که باز پیوندی
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۷۱:گسستهای و نخواهی که باز پیوندی - توقّع است که رحمت کنی و نپسندی
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۷:چه باز در دلت آمد که مهر برکندی - چه شد که یار قدیم از نظر بیفکندی
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۷۷:گر آتشی چو من در میان جان بودی - ز اندرون تو وقتی برآمدی دودی
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۹۶:نعوذبالله اگر خلق غیب دان بودی - کسی به حال خود از دست کس نیاسودی
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۸۳:وفا نکردی و پیوندِ عهد ببردی - به دشمنی من از دوستی بگردیدی
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۰:خلاف شرط محبت، چه مصلحت دیدی؟ - که برگذشتی و از دوستان نپرسیدی؟
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۸۶:آخر ای دوست به من به من باز نظر کن باری - چه شود گر شود آسوده ز یاری یاری
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۹۵:من نه آنم به حقیقت که تو می پنداری - بی خبر باش گر از من خبری می داری
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۰۲:میروی میدهدت دل که مرا بگذاری - برو اکنون تو و نامردمی و نایاری
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۰:خبر از عیش ندارد که ندارد یاری - دل نخوانند که صیدش نکند دلداری
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۸۷:خلافِ عهد روا نیست در وفاداری - چه گویمت که تو بد عهد و بی وفا یاری
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۹۱:نه مهربانی و نه شفقت و نه دل داری - همین و هیچ دگر شوخی و ستم گاری
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۲:دو چشم مست تو برداشت رسم هشیاری - و گر نه فتنه ندیدی به خواب بیداری
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۴:مرا دلیست گرفتار عشق دلداری - سمن بری صنمی گلرخی جفاکاری
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۵:من از تو روی نپیچم گرم بیازاری - که خوش بود ز عزیزان تحمل خواری
سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۵۶ - در پند و ستایش:بزن که قوت بازوی سلطنت داری - که دست همت مردانت میدهد یاری
سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۵۷ - در ستایش:گرین خیال محقق شود به بیداری - که روی عزم همایون ازین طرف داری
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۲۰۴:اگر ممالک روی زمین به دست آری - وز آسمان بربایی کلاه جباری
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۲۰۶:شنیدهام که فقیهی به دشتوانی گفت - که هیچ خربزه داری رسیده؟ گفت آری
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۲۰۷:گر از خراج رعیت نباشدت باری - تو برگ حاشیت و لشکر از کجا آری؟
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۹۲:ختنی جمالی ای جام حبشی چه نام داری - بجز از خطی و خالی ز حبش کدام داری
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۸:کس از این نمک ندارد که تو ای غلام داری - دل ریش عاشقان را نمکی تمام داری
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۹۴:دلبرا با ما سر پیوند داری یا نداری - راست برگو الله الله راست داری یا نداری
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۱:خوش بوَد یاری و یاری بر کنار سبزه زاری - مهربانان روی بر هم وز حسودان بر کناری
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۹۸:به بالینم فراز آمد میان خواب و بیداری - بتی ماهی نمی دانم سروشی بود پنداری
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۰۹:مرا گر یار خواهد گفت رو بر بند زنّاری - نخواهم گفت نی خواهم زمین بوسید و گفت آری
سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۷۱:چو نفس آرام میگیرد چه در قصری چه در غاری - چو خواب آمد چه بر تختی چه در پایان دیواری
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۰۷:نیکبخت است که دارد چو تو یاری و نگاری - من ندیدم به نکورویی و خوبیِ تو باری
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۱۱:آرزو می کندم با تو شبی بوس و کناری - باز بر گردن من زلف تو پیچیده چو ماری
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۶:نه تو گفتی که به جای آرم و گفتم که نیاری - عهد و پیمان و وفاداری و دلبندی و یاری
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۱۹:باز دل دادم به دستِ دل بری - سرو قدّی گل رخی نسرین بری
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۳۱:عشق را ختم است بر عالم سری - عشق را لایق نباشد سروری
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۶:جور بر من میپسندد دلبری - زور با من میکند زورآوری
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۳:سرو بستانی تو یا مه یا پری - یا ملک یا دفتر صورتگری
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۷:هرگز این صورت کند صورتگری - یا چنین شاهد بود در کشوری
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۲۲:بس در جفا مکوش که از حد بمی بری - شاید اگر به جانب من بنده بنگری
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۲۵:گر امشبم چو دوش به سر باز بگذری - لطف است و دل نوازی و مملوک پروری
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۳۷:ای پیرِ سالخورده غمِ خود نمیخوری - رو خونِ رز مریز که بر خویش خونگری
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۳:ای برق اگر به گوشه آن بام بگذری - آنجا که باد زهره ندارد خبر بری
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۱:رفتی و همچنان به خیال من اندری - گویی که در برابر چشمم مصوری
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۴:کس درنیامدهست بدین خوبی از دری - دیگر نیاورد چو تو فرزند مادری
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۸:هر نوبتم که در نظر ای ماه بگذری - بار دوم ز بار نخستین نکوتری
سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۵۵ - در پند و اندرز:ای نفس اگر به دیدهٔ تحقیق بنگری - درویشی اختیار کنی بر توانگری
سعدی » مواعظ » قصاید و قطعات عربی » شعر ۱۹ - وله ایضا:یا ملوک الجمال رفقا باسری - یا صحاة ارحموا تقلب سکری
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۲۰۳:غماز را به حضرت سلطان که راه داد؟ - همصحبت تو همچو تو باید هنروری
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۲۳:یا رب آن ماه است یا خورشید یا بُت یا پری - راستی را خوش جگر سوزی و چابک منظری
سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۳:آن نه من باشم که روزِ جنگ بینی پشت من - آن منم گر در میانِ خاک و خون بینی سری
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۲۴:بگذر ای باد بر اطرافِ قهستان سحری - زود باز آر به شروان و شماخی خبری
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۲۹:گر مرا نیست به کویِ تو مجالِ گذری - به تو دارم طمع از روی عنایت نظری
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۵:بخت آیینه ندارم که در او مینگری - خاک بازار نیرزم که بر او میگذری
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۲۰۱:خواستم تا زحلی گویمت از روی قیاس - بازگویم نه که صدباره ازو نحس تری
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۲۰۲:دامن جامه که در خار مغیلان بگرفت - گر تو خواهی که به تندی برهانی بدری
سعدی » گلستان » دیباچه:ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند - تا تو نانی به کف آریّ و به غفلت نخوری
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۳۳:ترک من و آشوبِ دل خاتونِ ماه خاوری - بُغناق برگیر و بنه بر سر کلاه کافری
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۲:آخر نگاهی باز کن وقتی که بر ما بگذری - یا کبر منعت میکند کز دوستان یاد آوری
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۳۶:خوش است دردِ جداییّ و داغِ مهجوری - اگر وصال میسّر شود پس از دوری
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۳۹:بر آن سرم که دگرباره در دهم صوری - صلا بگویم و عشّاق را دهم سوری
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۳:تو در کمند نیفتادهای و معذوری - از آن به قوت بازوی خویش مغروری
سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۷۰:به پارسایی و رندی و فسق و مستوری - چو اختیار به دست تو نیست معذوری
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۴۵:چه دلبری که به دل داریی نپردازی - همین و بس که دل می بری به طنّازی
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۴۷:همای وارم اگر سایه بر سر اندازی - بر آفرینش عالم کنم سرافرازی
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۵۱:چه باشد ار به ملاقات چارهای سازی - مرا شبی دگر از رویِ لطف بنوازی
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۶:اگر کلاله مشکین ز رخ براندازی - کنند در قدمت عاشقان سراندازی
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۷:امیدوارم اگر صد رهم بیندازی - که بار دیگرم از روی لطف بنوازی
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۸:تو خود به صحبت امثال ما نپردازی - نظر به حال پریشان ما نیندازی
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۸:خبیث را چو تعهد کنی و بنوازی - به دولت تو گنه میکند به انبازی
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۴۸:خبیث را چو تعهد کنی و بنوازی - به دولت تو گنه میکند به انبازی
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۵۴:اگر چه سوختهام در بلای عشق بسی - به عمر خود دل ازین سان ندادهام به کسی
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۵۵:به اعتقاد نزاری عزیزتر به بسی - ز هر چه در همه آفاق هست همنفسی
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۵۶:حرام بر من اگر بی تو میزنم نفسی - و گر ز چشم پر آبم نمیرود ارسی
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۵۷:بمیر و تا نبود همنفس مزن نفسی - که مرگ بهتر از این زندگی بود به بسی
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۱:همیزنم نفس سرد بر امید کسی - که یاد ناورد از من به سالها نفسی
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۵۹:کس ندارم که پیامی برد از من به کسی - چون کنم دسترسم نیست به فریاد رسی
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۰:گر درون سوختهای با تو برآرد نفسی - چه تفاوت کند اندر شکرستان مگسی
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۶۶:دلا یک رنگ شو با ما مپوش از زرق زراقی - مکن تر دامنی بر خشک و بستان ساغر از ساقی
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۶:به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقی - به صد دفتر نشاید گفت حسبالحال مشتاقی
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۷۲:شدستم ناگهان در وجد و حالی - خراب از غمزه ی مست غزالی
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۷۵:نه وقتی با منت بودی وصالی - کنونت در نمی یابم به سالی
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۴:تَرَحَّمْ ذِلَّتی یا ذَا المعالی - وَ واصِلْنی اِذا شَوَّشْتَ حالی
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۲۱۶:نظر کردم به چشم رای و تدبیر - ندیدم بِه زِ خاموشی، خِصالی
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۷۹:فرتوت عشق را نگریزد ز بی دلی - ای یار بد مگوی تو باری که عاقلی
سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰:هر روز باد میبرد از بوستان گلی - مجروح میکند دل مسکین بلبلی
سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۵۹ - در ستایش امیر انکیانو:دنیا نیرزد آنکه پریشان کنی دلی - زنهار بد مکن که نکردست عاقلی
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۹۰:گفت به من محتسب که توبه کن از می - پیر شدی توبه بعد از این نکنی کی
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۵۱:روی مخوانش که می چکد عرق از وی - برگِ گل است آن نشسته بر ورقش خَوی
سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۴۳:چون نبود خویش را دیانت و تقوی - قطع رحم بهتر از مودت قربی
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۹۳:خوش ترست از آبِ حیوان خاکِ می - زندگی زهرست بی تریاکِ می
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۲۱۷:بیهنر را دیدن صاحب هنر - نیش بر جان میزند چون کژدمی
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۰۲:ساقیا می بیار حالی می - که ندارم سرِ کجا که و کی
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۰۳:می بیار ای غلام حالی می - دفع سرما نمیکنی هی هی
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۰۴:الله الله بده بده می می - هیچ غفلت مکن مکن هی هی
سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۵۱ - پند:ای که پنجاه رفت و در خوابی - مگر این پنج روزه دریابی
سعدی » مواعظ » مثنویات » شمارهٔ ۲۵:هر که بیمشورت کند تدبیر - غالبش بر غرض نیاید تیر
سعدی » مواعظ » مثنویات » شمارهٔ ۲۶:ای پسندیده حیف بر درویش - از برای قبول و منصب خویش
سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۱۱:ای زبردستِ زیردستآزار - گرم تا کی بماند این بازار؟
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۳۷:گر نشیند فرشتهای با دیو - وحشت آموزد و خیانت و ریو
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۰۵:بماناد آن برو بالا که رشکِ سروِ بستانی - چه رشکِ سرو بستان غیرتِ خورشید تابانی
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۹:بر آنم گر تو باز آیی که در پایت کنم جانی - و زین کمتر نشاید کرد در پای تو قربانی
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۱:بهار آمد که هر ساعت رود خاطر به بستانی - به غلغل در سماع آیند هر مرغی به دستانی
سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۶۴:ز خیرت خیر پیش آید، بکن چندانکه بتوانی - مکافات بدی کردن، نمیگویم تو خود دانی
سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۷۸:خدا را در فراخی خوان و در عیش و تن آسانی - نه چون کارت به جان آید خدا از جان و دل خوانی
سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۷۹:گهی کاندر بلا مانی ... ... ... خدا خوانی - چو بازت عافیت بخشد سر از طاعت بگردانی
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۰۶:مرا با تو ای یار سریست جانی - نداند کسِ دیگر الا تو دانی
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۱۳:بیا ای مرا خوش تر از زندگانی - که در انتظارِ تو کردم جوانی
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۲۲:گر از دفترِ عشق رمزی بخوانی - خطا نامه ی عقل بر هم درانی
سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲:اگر لذت ترک لذت بدانی - دگر شهوت نفس، لذت نخوانی
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۰۷:وقت نثار کردن ماییم و نیم جانی - نقدی چنین چه ارزد در حضرتِ چنانی
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۲۰:مردم ز عشق رویت رحمی کن ار توانی - جان بخش مردهای را زان آبِ زندگانی
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۳:ذوقی چنان ندارد بی دوست زندگانی - دودم به سر برآمد زین آتش نهانی
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۰۸:دلا گر قدرِ این دولت بدانی - دو دولت را دگر دولت نخوانی
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۱۹:به قاین بگذر ای باد ار توانی - زمینبوسی ببر آن جا که دانی
سعدی » گلستان » باب پنجم در عشق و جوانی » حکایت شمارهٔ ۴:اگر خود هفت سُبْع از بر بخوانی - چو آشفتی الف ب ت ندانی
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۰۹:مرا چه واقعه افتاد گر نمیدانی - برو بخوان زِ مقاماتِ پیر صنعانی
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۱۲:وداع کردم و رفتم به صد پریشانی - ز دوستان و وداع آه ازین پشیمانی
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۱۷:هَلاک میکندم غصه ی پشیمانی - به دست خود که کند با خود این به نادانی
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۲۴:اگر ز قصه ی ما یک ورق فرو خوانی - عجب ز صورتِ احوالِ ما فرو مانی
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۶:نگویم آب و گل است آن وجود روحانی - بدین کمال نباشد جمال انسانی
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۲۲۱:مقابلت نکند با حجر به پیشانی - مگر کسی که تهور کند به نادانی
سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۶۳:کرم به جای فروماندگان چو نتوانی - مروتست نه چندانکه خود فرومانی
سعدی » گلستان » باب سوم در فضیلت قناعت » حکایتِ شمارهٔ ۱۰:ز بخت، رویتُرُشکرده، پیشِ یارِ عزیز - مرو، که عیش بر او نیز تلخ گردانی
سعدی » گلستان » باب سوم در فضیلت قناعت » حکایت شمارهٔ ۱۹:ز قدر و شوکتِ سلطان نگشت چیزی کم - از التفات به مهمانسرایِ دهقانی
سعدی » گلستان » باب ششم در ضعف و پیری » حکایت شمارهٔ ۱:ندیدهای که چه سختی همیرسد به کسی - که از دهانش به در می کنند دندانی
سعدی » گلستان » باب هفتم در تأثیر تربیت » جدال سعدی با مدعی در بیان توانگری و درویشی:توانگران را وقف است و نذر و مهمانی - زکات و فطره و اعتاق و هدی و قربانی
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۱۰:اگرت معیشتی هست و کفافِ کامرانی - به مرادِ خویش برخور ز درختِ زندگانی
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۷:نه طریق دوستان است و نه شرط مهربانی - که به دوستان یک دل سر دست برفشانی
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۱۱:چو تازه کرد جهان نوبهار و رفت خزانی - تهیست دستم ساقی بیار باده که جانی
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۵:ندانمت به حقیقت که در جهان به که مانی - جهان و هر چه در او هست صورتند و تو جانی
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۲۲۲:نظر به چشم ارادت مکن به صورت دنیا - که التفات نکردند بر وی اهل معانی
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۱۵:قندست ندانم دهن تنگ فلانی - یا خود شکرست آن شکرستان، نه دهانی
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۲۶:باز آمدهام تشنه لبی خشک دهانی - آشفته سری در هوسِ پسته دهانی
سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳ - این غزل در تذکرهٔ مرآت الخیال امیر علیخان سودی به نام شیخ سعدی است:بربود دلم در چمنی سرو روانی - زرین کمری، سیمبری، موی میانی
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۲۱۹:ای طفل که دفع مگس از خود نتوانی - هر چند که بالغ شدی آخر نه تو آنی
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۱۸:جان برای تو که هم جانی و هم جانانی - سر فدای تو وگرنه من و سرگردانی
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۲۳:گر ز دردِ دلِ من یک ورقی برخوانی - صورتِ حالِ من آن گه به حقیقت دانی
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۲۷:با تو رازیست مرا از دگران پنهانی - عاشقِ زار توام ماهرخا تا دانی
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۴:کبر یک سو نِه اگر شاهد درویشانی - دیوِ خوشطبع بِه از حورِ گرهپیشانی
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۲۱:پیریست مرا چو نو جوانی - در عالمِ عشق مهربانی
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۸:ای سرو حدیقه معانی - جانی و لطیفه جهانی
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۲۲۳:یاران کجاوه، غم ندارند - از منقطعان کاروانی
سعدی » گلستان » باب سوم در فضیلت قناعت » حکایت شمارهٔ ۲۷:سَمْعی اِلیٰ حُسْنِ الْاَغانی - مَنْ ذَا الَّذی جَسَّ الْمَثانی؟
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۲۸:مست و شوریده چنانم که ز بی خویشتنی - من توام هیچ نمیدانم اگر خود تو منی
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۳۰:میبری از منِ مسکین دل و بر میشکنی - بس تو خود هیچ سخن نیست که در خونِ منی
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۷:من چرا دل به تو دادم که دلم میشکنی - یا چه کردم که نگه باز به من مینکنی
سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایتِ شمارهٔ ۴۲:لافِ سرپنجگی و دعویِ مَردی بگذار - عاجزِ نفسِ فرومایه چه مَردی چه زنی
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۲۹:باور نمیکنم که تو پیمان بنشکنی - زیرا که التفات به یاران نمیکنی
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۲:آسوده خاطرم که تو در خاطر منی - گر تاج میفرستی و گر تیغ میزنی
سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱:پاکیزه روی را که بود پاکدامنی - تاریکی از وجود بشوید به روشنی
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۳۲:شنیده ام که تو با دوستان وفا نکنی - من اعتماد ندارم که عهد می شکنی
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۳۴:به دل زمن بحلی گر به جان طمع نکنی - ولی اگر تو توی جان و دل ز بُن بکنی
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۳۷:دریغ چون تو نگاری به دست اهرمنی - چرا خدای ندادت به دست همچو منی
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۳:اگر تو میل محبت کنی و گر نکنی - من از تو روی نپیچم که مستحب منی
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۶۵:قضا دگر نشود ور هزار ناله و آه - به کفر یا به شکایت برآید از دهنی
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۴۲:تا به کی عجب و شرک و خود بینی - با خدا باش تا خدا بینی
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۳۳:خاک ِ مشرق شنیدهام که کنند - به چهل سال کاسهای چینی
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۴۳:به لطفِ تست مرا گر صواب می بینی - توقعی که درآیی دمی و بنشینی
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲۵:شب است و شاهد و شمع و شراب و شیرینی - غنیمت است چنین شب که دوستان بینی
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۴۴:ای زندگیِ جان ها الّا به تو جان حی نی - این جا که منم آری آن جا شی و لا شی نی
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲۴:روزی به زنخدانت گفتم به سیمینی - گفت ار نظری داری ما را به از این بینی
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۴۹:دلبرا هرچه از برِ ما میروی - همچو روحِ قدس تنها میروی
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۲:سرو سیمینا به صحرا میروی - نیک بدعهدی که بی ما میروی
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۵۰:در دل نشسته ای اگر از دیده می روی - موقوفِ وقت نیست ملاقاتِ معنوی
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۵۲:ای در لبت خلاصه ی اعجازِ عیسوی - حیران ز نقشِ رویِ تو تمثالِ مانوی
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۲۲۷:هر دم زبان مرده همی گوید این سخن - لیکن تو گوش هوش نداری که بشنوی
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۵۳:صنوبر قامتی دیدم به راهی - رقیبش بر عقب افتاده ماهی
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۵۵:نظرمان تازه می کن هر پگاهی - چه باشد گر کنی در ما نگاهی
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۶۰:بتی در خیمه ی دیدم چو ماهی - که بازو کرده بر رخ تکیه گاهی
سعدی » گلستان » باب پنجم در عشق و جوانی » حکایت شمارهٔ ۲۰:ملامت کن مرا چندان که خواهی - که نتوان شستن از زنگی سیاهی
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۶۴:عشق آمد و بر هم زد بنیادِ شکیبایی - ای عقل درین منزل مِن بعد چه میپایی
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۹۱:در باغ چنین سروی کی خاست به رعنایی - بر چرخ چنین ماهی کی تافت به زیبایی
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۹۸:خون شد دل مجروحم در گوشهی تنهایی - ای بخت نمیدانم تا کی به سرم آیی
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۱:هر کس به تماشایی رفتند به صحرایی - ما را که تو منظوری خاطر نرود جایی
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۶۵:به پای مردیِ عقل از رهِ شکیبایی - کجا روم که محال است عقل و سودایی
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۶۶:نه صبر ماند مرا بی تو نه شکیبایی - خدات خصم اگر بر دلم نبخشایی
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۷۸:برفت و برد دل و دینم آن بخارایی - به خیره چون کنم آوخ دریغ برنایی
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۸۴:اگر به گوشه چشم التفات فرمایی - به غمزه معجزِ انفاسِ روح بنمایی
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۸۵:امید هست که روزی جمال بنمایی - اگر به خشم برفتی به صلح بازایی
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۹۲:برفتم از برت ای دیده را چو بینایی - شدم به گرد جهان هر دری و هر جایی
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۹۴:نشسته ام مترصّد به کنج تنهایی - بدان امید که تشریف وصل فرمایی
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۹۶:شب مفارقت و روز هجر و تنهایی - که را بود به چنین شب دل شکیبایی
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۶:دریچهای ز بهشتش به روی بگشایی - که بامداد پگاهش تو روی بنمایی
سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۶۰ - تنبیه و موعظت:دریغ روز جوانی و عهد برنایی - نشاط کودکی و عیش خویشتن رایی
سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۶۱ - تغزل و ستایش صاحب دیوان:شبی و شمعی و گویندهای و زیبایی - ندارم از همه عالم دگر تمنایی
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۹۳:امید عافیت آنگه بود موافق عقل - که نبض را به طبیعت شناس بنمایی
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۹۶:ضمیر مصلحت اندیش هر چه پیش آید - به تجربت بزند بر محک دانایی
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۷۸:امید عافیت آن گه بود موافق عقل - که نبض را به طبیعت شناس بنمایی
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۶۷:نه قرار داده بودی که شبی به خلوت آیی - بگذشت روزگاری و نیامدی کجایی
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۵:خبرت خرابتر کرد جراحت جدایی - چو خیال آب روشن که به تشنگان نمایی
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۶۸:دلم را دیدهام روز جایی و عجب جایی - خوشی بنشسته بر طاقِ دو ابروی دلآرایی
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۶۹:ندارم محرمِ رازی که پیغامی برد جایی - درین غم بنگرد رویی برین مشکل زند رایی
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۸۱:هنوزم می دهد زحمت میان سرو بالایی - هنوزم می شود رغبت کنار سیم سیمایی
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۸۷:دریغا روزگارِ عیش و ایامِ برنایی - که شد فوت از غرور بی غمی و فرط خودرایی
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۹۷:ز بی یاری و بی کاری و بی خوابی و تنهایی - چو مجنونِ بنی عامر شدم یک باره سودایی
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۱:تو از هر در که بازآیی بدین خوبی و زیبایی - دری باشد که از رحمت به روی خلق بگشایی
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۴:چه روی است آن که دیدارش ببرد از من شکیبایی - گواهی میدهد صورت بر اخلاقش به زیبایی
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۰:نه من تنها گرفتارم به دام زلف زیبایی - که هر کس با دلارامی سری دارند و سودایی
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۷۲:محرمی کو که پیامی برد از من جایی - خدمتی رفع کند پیش جهان آرایی
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۷۶:در سر از وصلِ تو هر طایفه را سودایی - در جهان از تو به هر گوشه دگر غوغایی
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۸۰:بر امیدِ تو که روزی به سرم بازآیی - منم و دردِ دل و کنج غم و تنهایی
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۹۳:آمدم باز دلی مضطرب از دروایی - تا تو تسکینِ دل مضطربم فرمایی
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۳:تو پری زاده ندانم ز کجا میآیی - کآدمیزاده نباشد به چنین زیبایی
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۷۳:صبا گر توانی گذر کن به جایی - سلامی به شاهی رسان از گدایی
سعدی » دیوان اشعار » ملحقات و مفردات » شمارهٔ ۲۴:چنان خوب رویی بدان دلربایی - دریغت نیاید به هر کس نمایی
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۷۹:گر امشب هم چو دوش از در درآیی - چو روح الله به لب معجز نمایی
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۸۲:مرا ناگاه پیش آمد بلایی - خلافِ عقل نازل شد قضایی
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۸۸:ندارم در همه شهر آشنایی - که پیغامی برد از من به جایی
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۲:تو با این لطف طبع و دلربایی - چنین سنگین دل و سرکش چرایی
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۷:گرم راحت رسانی ور گزایی - محبت بر محبت میفزایی
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۹۴:خداوندان نعمت را کرم هست - ولیکن صبر به بر بینوایی
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۹۵:طبیبی را حکایت کرد پیری - که میگردد سرم چون آسیایی
سعدی » گلستان » دیباچه:بمانَد سالها این نظم و ترتیب - ز ما هر ذرّه خاک افتاده جایی
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۹۹:ای بخت ندانم به سرم باز کی آیی - کی باز در بسته به رویم بگشایی
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۸:مشتاق توام با همه جوری و جفایی - محبوب منی با همه جرمی و خطایی
سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۷۵:از دست کسی بستده هر روز عطایی - معذور بدارندش یک روز جفایی
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۸۴:تا نیک ندانی که سخن عین صواب است - باید که به گفتن دهن از هم نگشایی
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۰۰:خوش است عالم آزادگی و خوش خویی - بدین مقام درآ گر بهشت می جویی
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۵:چه جرم رفت که با ما سخن نمیگویی - جنایت از طرف ماست یا تو بدخویی
-
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۰۸:ساقی ز بامداد بیاور قِنینهای - بردار بانگِ قهقهه از آبگینهای
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۶:ای صورتت ز گوهر معنی خزینهای - ما را ز داغ عشق تو در دل دفینهای
-
حکیم نزاری » رباعیات » شمارهٔ ۱۲:بوی گل رز کرد مرا مست و خراب - نوباوه گلی کرد به صد دست در آب
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳:ای چشم تو مست خواب و سرمست شراب - صاحبنظران تشنه و وصل تو سراب
-
حکیم نزاری » رباعیات » شمارهٔ ۳۰:در مذهب عاشقان قراری دگر است - این باده عشق را قراری دگر است
حکیم نزاری » رباعیات » شمارهٔ ۵۱:هر صبح که جام عشق گیرم بر دست - سرمایه نیستی کنم در سر هست
حکیم نزاری » رباعیات » شمارهٔ ۵۲:دیرست که خواجه مجددین از سر دست - ننوشت و نکرد یاد ما چیزی هست
حکیم نزاری » رباعیات » شمارهٔ ۵۳:در دامن دوستان دانا زن دست - گر دانایی توان ز نادانی رست
حکیم نزاری » رباعیات » شمارهٔ ۵۴:گویند که ای زمام دل داده ز دست - چونست که شوریده و مستی پیوست
حکیم نزاری » رباعیات » شمارهٔ ۵۵:ای دل چو بدو نیک جهان بر گذرست - شادی کن و غم مخور که دنیا سمرست
حکیم نزاری » رباعیات » شمارهٔ ۵۹:گر هیچ هدایتی کند عزمی جست - داریم توکلی و تسلیمی سست
حکیم نزاری » رباعیات » شمارهٔ ۶۰:دیدار به ما نمود و در پرده نشست - نگشاده ره وصال و در، بر ما بست
حکیم نزاری » رباعیات » شمارهٔ ۶۵:در هر دوری عاشق و معشوقی هست - گویم حکم برفتست ز مبدای الست
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸:آن یار که عهدِ دوستاری بشکست - میرفت و منش گرفته دامان در دست
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹:شبها گذرد که دیده نتوانم بست - مردم همه از خواب و من از فکر تو مست
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰:هشیار سری بُوَد ز سودای تو مست - خوش آنکه ز روی تو دلش رفت ز دست!
سعدی » مواعظ » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱:آن کیست که دل نهاد و فارغ بنشست - پنداشت که مهلتی و تأخیری هست
سعدی » مواعظ » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲:تدبیر صواب از دل خوش باید جست - سرمایهٔ عافیت کفافست نخست
سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۲:خیری که برآیدت به توفیق از دست - در حق کسی کن که درو خیری هست
-
حکیم نزاری » رباعیات » شمارهٔ ۴۲:ای یار حجاب ما همه از ماییست - کثرت همه از ماست که در یکتا نیست
حکیم نزاری » رباعیات » شمارهٔ ۶۶:گوید به من که چونی و حالت چیست - از مرگ بتر که بی تو می باید زیست
حکیم نزاری » رباعیات » شمارهٔ ۶۷:بس خلق که بر آمده (و) رفته گریست - نا رفته در این گنبد درد آمده کیست
حکیم نزاری » رباعیات » شمارهٔ ۶۸:من مستم و مستی من از بی خبریست - ای بی خبران آنک خبر دارد کیست؟
سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۱۶:بس گرسنه خفت و کس ندانست که کیست - بس جان به لب آمد که بر او کس نگریست
سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۱۷:شخصی همه شب بر سرِ بیمار گریست - چون روز آمد، بمرد و بیمار بزیست
-
حکیم نزاری » رباعیات » شمارهٔ ۴۳:در دیده ی ابر این زمستان نم نیست - گویی که مگر آب به دریا هم نیست
سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۱۳:ما را به جهان خوشتر از این یکدم نیست - کز نیک و بد اندیشه و از کس غم نیست
سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۱۳:ای آنکه به اقبالِ تو در عالم نیست - گیرم که غمت نیست، غم ما هم نیست؟
-
حکیم نزاری » رباعیات » شمارهٔ ۴۷:گفتی که کی آمد و کجا بود و کجاست؟ - چندین حیرت در رهت ای دوست چراست؟
سعدی » گلستان » دیباچه:زآن گه که تو را بر من مسکین نظر است - آثارم از آفتاب مشهورتر است
-
حکیم نزاری » رباعیات » شمارهٔ ۴۸:از دست رقیبان مخالف چپ و راست - با یارم اگر وصل نمی آید راست
حکیم نزاری » رباعیات » شمارهٔ ۴۹:چشم تو ز بس که کرد خون از چپ و راست - در خون چو دلم غرق شد آنک پیداست
حکیم نزاری » رباعیات » شمارهٔ ۵۰:با یار بگفتم به زبانی که مراست - گر آرزوی روی تو جانم برخاست
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲:وه وه که قیامتست این قامت راست - با سرو نباشد این لطافت که تراست
سعدی » مواعظ » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳:آن کس که خطای خویش بیند که رواست - تقریر مکن صواب نزدش که خطاست
سعدی » دیوان اشعار » ملحقات و مفردات » شمارهٔ ۲۷:میمیرم و همچنان نظر بر چپ و راست - تا آنکه نظر در او توان کرد کجاست؟
سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۸۰:میمیرم و همچنان نظر بر چپ و راست - تا آنکه نظر در او توان کرد کجاست؟
-
حکیم نزاری » رباعیات » شمارهٔ ۸۴:بزمی است که اهل دل چنین جا باشد - کز هشت درش بهشت پیدا باشد
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۲:آن دوست که آرام دل ما باشد - گویند که زشتست بهل تا باشد
-
حکیم نزاری » رباعیات » شمارهٔ ۸۷:یک نکته گر از لفظ مقدس باشد - با من به از آنک با همه کس باشد
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۴:آن را که نظر به سوی هر کس باشد - در دیدهٔ صاحبنظران خس باشد
-
حکیم نزاری » رباعیات » شمارهٔ ۸۸:پیوند حقیقی کشش جان باشد - نه وصل عنان گیر، نه هجران باشد
حکیم نزاری » رباعیات » شمارهٔ ۸۹:می آینهی خاطر رخشان باشد - جانست وز جان چه خوشترست آن باشد
سعدی » مواعظ » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۶:هر کس که درست قول و پیمان باشد - او را چه غم از شحنه و سلطان باشد
-
حکیم نزاری » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۳:در فطرت من گر گل و گر خار بود - اینجا سخن بیهده بسیار بود
سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۱۵:بیچاره که در میان دریا افتاد - مسکین چه کند که دست و پایی نزند
سعدی » گلستان » باب پنجم در عشق و جوانی » حکایت شمارهٔ ۲۰:انگور نوآورده ترش طعم بود - روزی دو سه صبر کن که شیرین گردد