خوش بود بر طلوع صبح شراب
زود بشتاب ساقیا بشتاب
پیشتر زان که آفتاب کند
کلّه ی ما چو کوره ی پرتاب
آفتاب قدح کند روشن
کنج تاریک ما به برق شراب
دوست مطواع دوست در همه حال
یار هم رنگ یار در همه باب
پس بدین اعتبار باید بود
در جهانِ خراب مست و خراب
زاهد خشک مغزِ تر دامن
که نداند ره خطا زصواب
می خورد بنگ و می نمی نوشد
از سرِ آب می رود به سراب
ای به رای خود اقتدا کرده
کی کند هم حجاب رفع حجاب
خویشتن را بدان که هیچ نه ای
نص من عرف نفسه دریاب
تو نه ای هیچ و چون نباشی تو
هم بماند پس از سوال و جواب
وقت با بی خودان مست خوش است
ای که طوبی لهم و حسن مآب
چاره ای کن نزاریا بی خویش
به در آ زین محیط بی پایاب
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هر سؤالی کز آن لب سیراب
دوش کردم همه بداد جواب
گفتمش جز شبت نشاید دید
گفت پیدا بشب بود مهتاب
گفتم از تو که برده دارد مهر
[...]
به چه ماند جهان مگر به سراب
سپس او تو چون دوی به شتاب؟
چون شدستند خلق غره بدو
همه خرد و بزرگ و کودک و شاب؟
زانکه مدهوش گشتهاند همه
[...]
لاله داری شکفته بر مهتاب
مشگ داری گرفته بر مه تاب
مشگ چون موی تو ندارد بوی
ماه چون روی تو ندارد تاب
پیل با عشق تو ندارد پای
[...]
چیست آن کاتشش زدوده چو آب
چو گهر روشن و چو لؤلؤ ناب
من مسکین در این رباط خراب
ساخته خانه بر ره سیلاب
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.