ای برق اگر به گوشه آن بام بگذری
آنجا که باد زهره ندارد خبر بری
ای مرغ اگر پری به سر کوی آن صنم
پیغام دوستان برسانی بدان پری
آن مشتری خصال گر از ما حکایتی
پرسد جواب ده که به جانند مشتری
گو تشنگان بادیه را جان به لب رسید
تو خفته در کجاوه به خواب خوش اندری
ای ماهروی حاضر غایب که پیش دل
یک روز نگذرد که تو صد بار نگذری
دانی چه میرود به سر ما ز دست تو
تا خود به پای خویش بیایی و بنگری
بازآی کز صبوری و دوری بسوختیم
ای غایب از نظر که به معنی برابری
یا دل به ما دهی چو دل ما به دست توست
یا مهر خویشتن ز دل ما به در بری
تا خود برون پرده حکایت کجا رسد
چون از درون پرده چنین پرده میدری
سعدی تو کیستی که دم دوستی زنی
دعوی بندگی کن و اقرار چاکری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به احساسات عمیق دلتنگی و longing پرداخته و به معشوقی میپردازد که دور است ولی در دل حاضر است. شاعر از برق، مرغ، و ماهروی غایب میخواهد که پیغامی از او به معشوق برسانند. او اشاره میکند که دلتنگی و دوری چقدر سخت و آزاردهنده است و از معشوق میخواهد که یا به او دل دهد یا خود را از دل او بیرون ببرد. در نهایت، شاعر به پرسش درباره هویت خود اشاره میکند و از عشق و دوستی سخن میگوید.
هوش مصنوعی: ای آذرخش اگر به گوشه آن سقف عبور کنی، آنجا که باد نمیتواند با خود خبری بیاورد.
هوش مصنوعی: ای پرنده، اگر بالی داری که به خیابان آن معشوق برسی، پیام دوستان را به او برسان.
هوش مصنوعی: اگر آن شخص خوب و دوستداشتنی درباره ما سوالی بپرسد، باید طوری پاسخ دهیم که انگار داریم با جان و دل صحبت میکنیم.
هوش مصنوعی: ای تشنگان بیابان به ته دل رسیدهاند، ولی تو در کجاوه به راحتی خوابیدهای.
هوش مصنوعی: ای ماهروی زیبا، که همیشه حاضر و غایب هستی، در دل من روزی نمیگذرد که تو در افکارم نگذری صد بار.
هوش مصنوعی: میدانی چه بلایی بر سر ما میآید به خاطر تو؟ تا زمانی که خودت به زمین بیایی و اوضاع را تماشا کنی.
هوش مصنوعی: بازگرد تا ما دوباره زندگی را از سر بگیریم، ای کسی که از دیدگان پنهانی، ما در دوری و صبوری سوختهایم.
هوش مصنوعی: ای دل، یا باید به ما محبت کنی چون دل ما در دستان توست، یا باید عشق خود را از دل ما بیرون ببری.
هوش مصنوعی: تا وقتی که حقیقت از درون وجودت بیرون نیاید، داستانی که برای خود میسازی به کجا میتواند برود؟ وقتی از عمق وجودت چنین واقعیتی را میشکنی و به بیرون میآوری، دیگر هیچ چیز نمیتواند تو را محدود کند.
هوش مصنوعی: سعدی، تو کی هستی که در مورد دوستی حرف میزنی و در عین حال، ادعای بندگی و خدمتگذاری میکنی؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
همین شعر » بیت ۹
سعدی تو کیستی که دم دوستی زنی
دعوی بندگی کن و اقرار چاکری
در کوی عشق شوکت شاهی نمیخرند
اقرار بندگی کن و اظهار چاکری
ای اَبر بهمنی که به چشم من اندری
تن زن زمانکی و بیاسای و کم گری
این روز و شب گریستن زاروار چیست
نه چون منی غریب و غم عشق برسری
بر حال من گری که بباید گریستن
[...]
برگ گل سپید به مانند عبقری
برگ گل دو رنگ به کردار جعفری
برگ گل مُوَرَّدِ بشکفتهٔ طری
چون روی دلربای من، آن ماه سعتری
پوشیده مشگ ز ابر سیه چرخ چنبری
کافور بر گرفت ز که باد عنبری
از گل زمین شده چو تذروان هندوی
وز ابر آسمان چو پلنگان بربری
از سنگ خاره گشت گلاب و عرق روان
[...]
ای فال گیر کودک فالم ز روی تو
با روشنایی مه و با سعد مشتری
هستت ز نخ بلورین گوی و در آن بلور
پیدا خیال حسن لطیفی و دلبری
دارند صورت پری اندر بلور و تو
[...]
ای پیشکار تخت تو کیوان و مشتری
ای نجم شرق و غرب ترا گشته مشتری
در جرم عقل طبعی و در جسم عدل جان
بر شخص فضل دستی و بر عرض حق سری
اقبال را به همت بهتر طلیعه
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۵ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.