گنجور

 
سعدی

اگر چه دل به کسی داد، جان ماست هنوز

به جان او که دلم بر سر وفاست هنوز

ندانم از پی چندین جفا که با من کرد

نشان مهر وی اندر دلم چراست هنوز؟

به راز گفتم با دل، ز خاطرش بگذار

جواب داد فلانی ازان ماست هنوز

چو مرده باشم اگر بگذرد به خاک لحد

به بانگ نعره برآید که جان ماست هنوز

عداوت از طرف آن شکسته پیمانست

وگرنه از طرف ما همان صفاست هنوز

بتا تو روی ز من برمتاب و دستم گیر

که در سرم ز تو آشوب و فتنه‌هاست هنوز

کجاست خانهٔ قاضی که در مقالت عشق

میان عاشق و معشوق ماجراست هنوز

نیازمندی من در قلم نمی‌گنجد

قیاس کردم و ز اندیشه‌ها وراست هنوز

سلام من برسان ای صبا به یار و بگو

که سعدی از سر عهد تو برنخاست هنوز

 
 
 
تکه ۱۶ به خوانش محسن لیله‌کوهی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
حکیم نزاری

اگرچه دل به کسی داد، جان ماست هنوز

به جان او که دلم بر سر وفاست هنوز

ندانم از پی چندین جفا که بر من کرد

نشان مهر وی اندر دلم چراست هنوز

به لابه با دل گفتم ز خاطرش بگذار

[...]

جهان ملک خاتون

جفا نمود دلم بر سر وفاست هنوز

اگرچه درد فرستادم او دواست هنوز

اگرچه بر سر چنگست با من مسکین

به جان دوست که دل بر سر صفاست هنوز

ازین طرف همه شوقست و اشتیاق وصال

[...]

صائب تبریزی

چه شد که یار خط آورد با صفاست هنوز

فروغ صبح بنا گوش دلگشاست هنوز

اگر چه خط رقم عزل خواند درگوشش

درازدستی مژگان او بجاست هنوز

به یاد بوسه دهن خوش کنید ازان نوخط

[...]

ترکی شیرازی

ز چیست شور و فغان در جهان بپاست هنوز؟

خروش و ولوله در عرش کبریاست هنوز

ز قتل سبط نبی قرن ها گذشته ولی

لوای ماتم جانسوز او به پاست هنوز

عزای سبط پیمبر کجا شود منسوخ

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه