گنجور

 
سعدی

از در درآمدی و من از خود به در شدم

گفتی کز این جهان به جهان دگر شدم

گوشم به راه تا که خبر می‌دهد ز دوست

صاحب خبر بیامد و من بی‌خبر شدم

چون شبنم اوفتاده بدم پیش آفتاب

مهرم به جان رسید و به عیوق بر شدم

گفتم ببینمش مگرم درد اشتیاق

ساکن شود بدیدم و مشتاق‌تر شدم

دستم نداد قوت رفتن به پیش یار

چندی به پای رفتم و چندی به سر شدم

تا رفتنش ببینم و گفتنش بشنوم

از پای تا به سر همه سمع و بصر شدم

من چشم از او چگونه توانم نگاه داشت

کاول نظر به دیدن او دیده‌ور شدم

بیزارم از وفای تو یک روز و یک زمان

مجموع اگر نشستم و خرسند اگر شدم

او را خود التفات نبودش به صید من

من خویشتن اسیر کمند نظر شدم

گویند روی سرخ تو سعدی چه زرد کرد

اکسیر عشق بر مسم افتاد و زر شدم

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
غزل ۳۷۴ به خوانش حمیدرضا محمدی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
غزل ۳۷۴ به خوانش پریسا یزدانیان
غزل ۳۷۴ به خوانش فاطمه زندی
همهٔ خوانش‌هاautorenew
غزل ۳۷۴ به خوانش زهرا شعبانی
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
سعدی

همین شعر » بیت ۱

از در درآمدی و من از خود به در شدم

گفتی کز این جهان به جهان دگر شدم

نظام قاری

ای شاهد سمنبر والا شب زفاف

(از در در آمدی و من از خود بدر شدم)

مشاهدهٔ ۱ نقل قول دیگر در همین شعر
حکیم نزاری

چندان که در سلوک ز خود پیش تر شدم

هر بار زنده باز به جانی دگر شدم

چون بازِ چشم دوخته بودم به دستِ شاه

خوش خوش به روشنایی او دیده ور شدم

از تنگنایِ هستیِ خود چون مجال نیست

[...]

نظام قاری

ای شاهد سمنبر والا شب زفاف

(از در در آمدی و من از خود بدر شدم)

در انجمن ز شادی دستار و کفش نو

چندی بپای رفتم و چندی بسر شدم

پشمینه را فکنده و پوشیده ام کتان

[...]

آشفتهٔ شیرازی

از دیدنت همی نه ز خود بیخبر شدم

کز برق جلوه تو سراپا شرر شدم

از سوزن تعلق خود پا به رشته ام

گیرم که چون مسیح بر افلاک بر شدم

هر جا کمان ابروی تو ناوکی گشاد

[...]

الهامی کرمانشاهی

با کاروان عشق تو چون همسفر شدم

پای هوا شکستم و ره را به سر شدم

بر کهربا ز جزع نشاندم عقیق ناب

چو لعل ز عشق تو خونین جگر شدم

دادم چو دل به ابرو [و] چشم سیاه تو

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه