اگر عشق تو شد در خون جانم
قضا از خویشتن چون بگذرانم
نداری مستیِ من هوشیاری
که از مبدای فطرت هم چنانم
گرو بندم که هر عاقل که زلفت
ببیند در نشورد من بمانم
ز دستم برنمی خیزد نثاری
ندانم تا چه در پایت فشانم
دلم آویزشی دارد به زلفت
غمت آمیزشی دارد به جانم
طمع دارم زمین بوسی دگر بار
اگر مهلت دهد دورِ زمانم
امیدم باز میدارد خیالت
بکوشم هم مگر ضایع نمانم
زمانه گرچه هم توسن رکاب است
مگر بر بخت گرداند عنانم
دلم آبی کند هر روز در گِل
وزین پس سر نخواهم شست دانم
بدان می آردم غیرت که نارد
دگر نام نزاری بر زبانم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عمق عشق و وابستگی خود به معشوق سخن میگوید. او بیان میکند که اگر عشقش به جانش رسیده باشد، نمیتواند از خود بگذرد و در حالتی از مستی و بیخبری از حیات است. عشق او به زلف معشوقش آنقدر قوی است که نمیتواند از آن دل بکند و حتی نمیداند تا چه حد از جان خود برای او فدای خواهد کرد. او امیدوار است که بار دیگر فرصتی برای دیدار معشوق پیدا کند و در عین حال برای حفظ این عشق تلاش خواهد کرد، حتی اگر زمانه سختیها و موانع را پیش رو داشته باشد. شاعر به زیبایی و قدرت عشقش اشاره میکند و بیان میکند که دلی بیقرار دارد که به زلف معشوق آویخته است و هیچ گاه نمیخواهد از این عشق دست بردارد.
هوش مصنوعی: اگر عشق تو در جانم به شدت جاری شود، قضا و قدر را به دست خودم میگذارم و از خودم میگذرم.
هوش مصنوعی: تو در حالت هوشیاری به من مستی نمیدهی، ولی من هنوز از فطرت و ذات خودم بیخبر نیستم.
هوش مصنوعی: اگر هر انسانی که زیبایی زلفت را ببیند، به حال خود نرسد، من هم در این وضعیت باقی میمانم.
هوش مصنوعی: من از دستم برنمیآید که چیزی تقدیم کنم، نمیدانم تا چه اندازه باید برای تو نثار کنم.
هوش مصنوعی: دل من به زلفت تعلق و وابستگی دارد و غم تو به جانم اثر گذاشته است.
هوش مصنوعی: میخواهم دوباره تو را به زمین بوسم، اگر زمان به من اجازه دهد.
هوش مصنوعی: امید من باعث میشود که دیگر به فکر نروم و تلاش کنم تا از دست نروم.
هوش مصنوعی: با وجود اینکه دنیا مانند اسبی است که بر روی آن نشستهایم و در حال حرکت است، اما من نمیتوانم سرنوشتم را خودم کنترل کنم.
هوش مصنوعی: هر روز که در گِل و خاک فرو میروم، دلم رنگ آبی میگیرد و دیگر نخواهم شست، چرا که میدانم در این حالت هم زندگی میکنم.
هوش مصنوعی: بدان که غیرت من اینقدر قوی است که دیگر هیچ نامی جز "نظاری" بر زبانم نمیآید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
فدای روی خوبت باد جانم
فدای من سراسر دشمنانم
دلا از دست تنهایی به جانم
ز آه و نالهٔ خود در فغانم
شبان تار از درد جدایی
کند فریاد مغز استخوانم
تو را جویم ز هر نقشی که دانم
تو مقصودی ز هر حرفی که خوانم
ز تو گر یک نظر آید به جانم
نباید این جهان و آن جهانم
مرا آن یک نفس جاوید نه بس
تو دانی دیگر و من می ندانم
اگر گویی سرت خواهم بریدن
[...]
چه نزدیک است جان تو به جانم
که هر چیزی که اندیشی بدانم
از این نزدیکتر دارم نشانی
بیا نزدیک و بنگر در نشانم
به درویشی بیا اندر میانه
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.