برفتم از برت ای دیده را چو بینایی
شدم به گرد جهان هر دری و هر جایی
ملول گشت دلت زان سبب سفر کردم
مگر ز زحمتِ من هفته ای برآسایی
چنان ضعیف ببودم به زیر بار فراق
که نیست قوّت آهم ز ناتوانایی
شدم به مهرِ تو همچون هلال دست نمای
چرا به من رخِ چون آفتاب ننمایی
به عقل دل به صبوری توان فریفت ولیک
که راست عقل که من شهره ام به شیدایی
دریغ فصلِ گل و من ز وصلِ تو محروم
تو در شرابی و من در عذاب تنهایی
گهی که رغبت طرب کنی در باغ
چو سرو و گل سر و پای چمن بیارایی
نظر چو بر گل زرد افکنی ز چهره ی من
قیاس گیری و بر حالِ من ببخشایی
کجاست بلبل مستت که در خروش آید
ز گل سِتانِ رخت چون نقاب بگشایی
ترا که نوش و خوشت باد باده می پیمای
که جز نصیبه ی من نیست باد پیمایی
مرا به هرزه ملامت کنند دشمن و دوست
که چند شیفته کاری و خویشتن رایی
دلِ نزاریِ بی دل ندارد آن طاقت
که در فراق کند بیش از این شکیبایی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این متن از عشق و فراق میگوید. او به دوری از معشوق و کیفیت رنجی که این جدایی برایش به ارمغان آورده، اشاره میکند. دلش از سفر و دوری ملول شده و امیدوار است که حداقل مدتی از بار رنجش کاسته شود. روح او در فراق تضعیف شده و به مهر معشوق، خود را ضعیف و ناتوان میبیند. شاعر از عشقش میگوید که همچون هلالی کمنور شده و از اینکه معشوقش به او توجه نمیکند، دلتنگ است. او به عقل و صبوری متوسل میشود اما دلش از شیدایی و محبت پر است. شاعر در کنار حسرت فصل گل، میگوید که معشوق در شراب و شادی است و او در عذاب تنهایی. همچنین به زیباییهای معشوق اشاره کرده و میخواهد که معشوق نگاهی به او اندازد و حالش را دریابد. او به عذابهای خود از عشق و ملامتهایی که میبیند، اشاره میکند و در نهایت به کمطاقتی دلش در برابر فراق میپردازد.
هوش مصنوعی: از کنارت رفتم و وقتی که تو را دیدم، مثل این بود که چشمانم دوباره بینا شد و حالا میتوانم به هر گوشهای از جهان نگاه کنم.
هوش مصنوعی: دلت از سفر کردن به تنگ آمده و من به خاطر آرامش تو سفر را آغاز کردم، تا شاید با این کار از زحمت و ناراحتی من مدتی راحت شوی.
هوش مصنوعی: من به قدری در زیر بار جدایی ضعیف بودم که حتی نمیتوانم آهم را به خاطر ناتوانیام بلند کنم.
هوش مصنوعی: به خاطر عشق تو مانند هلال ماه شدهام، چرا مثل آفتاب به من روی نمیآوری و خود را نشان نمیدهی؟
هوش مصنوعی: با فهم و اندیشه میتوان دل را با صبوری فریب داد، اما در واقع آیا عقل راست میگوید؟ زیرا من در دیوانگی و شیدایی مشهور هستم.
هوش مصنوعی: حیف است که فصل گل آمده و من از وصال تو بیبهرهام. تو در شادابی و خوشی و من در عذاب تنهایی به سر میبرم.
هوش مصنوعی: هرگاه که بخواهی خوشی را تجربه کنی، مانند سروی در باغ، به زیبایی و طراوت خود در میان گلها و چمنها افزوده میشوی.
هوش مصنوعی: اگر به گل زرد نگاه کنی، میتوانی حال و روز من را از چهرهام بفهمی و برای آن حال و روزم عذری بپذیری.
هوش مصنوعی: بلبل شاداب کجاست که وقتی تو گلبرگهای لباس خود را کنار میزنی، در شادی و وجد آواز سر دهد؟
هوش مصنوعی: به خاطر تو که خوشی و لذت را تجربه میکنی، شراب بنوش و از زندگی لذت ببر، زیرا تنها سهم من از این شادی، همین نوشیدن است.
هوش مصنوعی: مرا هم دشمنان و هم دوستان به خاطر رفتار بیپروا و آزادمنشیام سرزنش میکنند، چون به کارهای خود و استقلال فکریام علاقه دارم.
هوش مصنوعی: دل بیقرار و بیهدف نزاری نمیتواند بیش از این، در دوری و جدایی، تحمل کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گرفتمت که رسیدی بدانچه میطلبی
گرفتمت که شدی آنچنان که میبایی
نه هر چه یافت کمال از پیش بود نقصان
نه هر چه داد، ستد باز چرخ مینایی؟!
بزلف مشکی، جانا، بچهره دیبایی
چو تو نباشد، دانم، کسی بزیبایی
مرا تو گویی: در هجر من شکیبا شو
کرا بود ز چنین صورتی شکیبایی ؟
زبان ببندی و هر ساعت از حدیث مرا
[...]
بر من آمد دوش آن در چشم بینائی
ز بهر جستن تدبیر رای فردائی
هرآنچه داشت بدل راز پیش من بگشاد
بلی چنین سزد از یکدلی و یکتائی
چه گفت گفت بخواهم شدن ز تو یکچند
[...]
کریم بار خدایا به ما توبه شائی
غریب نیست اگر بر همه ببخشائی
اسیر و عاجز و بیچاره و گنهکاریم
نهاده گوش به امر تو تا چه فرمائی
به درگه تو چه خیزد ز ما و طاعت ما
[...]
بزرگوارا در انتظار بخشش تو
نمانده است مرا طاقت شکیبائی
سه چیز رسم بود شاعران طامع را
نخست مدح و دوم قطعه تقاضائی
اگر بداد سوم شکرا اگر نداد هجا
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.