ای بخت ندانم به سرم باز کی آیی
کی باز در بسته به رویم بگشایی
احیا کنی اموات دگر باره چو عیسی
گر هیچ کنی معجزه ای باز نمایی
دیرست که بر ما نگذشتی و نبردی
بیمار دل سوخته را گو که کجایی
باری بگذر بر من و باری ز دلِ من
بر دار که مُردم ز گرانی جدایی
چون سوزن اگر رشته کنی در همه چیزی
بر روی فتد بخیه ی پیوند هوایی
ظلمت بزدی راهم اگر زآن که نکردی
از خاطر من صیقل می زنگ زدایی
او مونس من باشد و من دست کشِ او
او تربیتم کرده و من مدح سرایی
بر زهد نصیحت گرم الحاح نماید
چیزی ننهد روح ز بی هوده درایی
پر کن قدح می به نزاری ده و بِستان
از وی همه سرمایه ی کردی و کیایی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دل تنگ مدار، ای ملک، از کار خدایی
آرام و طرب رامده از طبع جدایی
صد بار فتادست چنین هر ملکی را
آخر برسیدند به هر کام روایی
آن کس که ترا دید و ترا بیند در جنگ
[...]
ای خواجه، تو را در دل اگر هست صفائی
بر هستی آن چونکه تو را نیست ضیائی؟
ور باطنت از نور یقین هست منور
بر ظاهر آن چونکه تو را نیست گوائی؟
آری چو بود ظاهر تحقیق، ز تلبیس
[...]
ای ترک من امروز نگویی به کجایی
تا کس نفرستیم و نخوانیم نیایی
آنکس که نباید بر ما زودتر آید
تو دیرتر آیی به بر ما که ببایی
آن روز که من شیفتهتر باشم برتو
[...]
تا تو ز من ای لعبت فرخار جدایی
رفت از دل من خسته همه کام روایی
هر روز مرا انده هجران چه نمایی
هر روز به من برغم عشقت چه فزایی
ای کرده دلم سوختهٔ درد جدایی
از محنت تو نیست مرا روی رهایی
معذوری اگر یاد همی نایدت از ما
زیرا که نداری خبر از درد جدایی
در فرقت تو عمر عزیزم به سر آمد
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.